۱ـ از اینکه نتیجه رشد نامتوازن تفکر و تکلونوژی باعث سرخوردگی و بروز بحران به شکل ترور میشود،درست است!اما جدید نیست،چپ و مشخصا تروتسکی این را صد سال قبل در صدها جزوه و مقاله یاداور شده اند!
۲ـ به چپ میتوان هر انتقادی کرد ولی تا حالا کسی به چپ بر مارک ضد مدرنیته بودن نزده است،چپ بنوعی خود یکی از مظاهر مدرنیته است!و اگر در حاکمیت سیاسی نتایج قابل قبولی کسب نکرده!لااقل خیلی از قوانین مدرن!مانند قوانین کار،تامین اجتماعی و رفع تبعیض جنسی یا قومی یا غیره محصول تاریخی چپ است.
۳ـ نویسنده با دو مثال ساده در ظاهر همگن ولی به کلی متفاوت حکم کلی داده!وانگهی چپ محصول خود غرب است،نمی توان فقط با دو مثال ساده از شرق،بدون در نظر گرفتن خاستگاه فکری چپ حکم کلی داد.
۴ـ صمد بهرنگی نتیجه مورد نظر از نتیجه تجربه عملی خود از روستاهای اذربایجان گرفت،و اتفاقا هنوز هم تازگی دارد.و اتفاقا بار ضد غربی و
۵ـ مسله غلامحسین ساعدی فرق داشت،نوشته ها یا مصاحبه های ساعدی در پاریس نه نتیجه تحقیق . (خود هم چنین ادعایی نداشته است بر خلاف نوشته های بهرنگی)بلکه نتیجه سرخوردگی ناشی از بکار امدن جمهوری اسلامی،از دست دادن دوستان،و همه بدتر اوارگی اخری عمری در غربت بود!اتفاقا از این مصاحبه ها نمی توان نتیجه گرفت که ایشان ضد مدرنیته است،اتفاقا نثر زیبایی دارد که بیشتر دردنامه و مویه است و خودش هم از نوشتن این دردنامه ها قصد انتقال تجربه های خودش را از این درد ها داشت،اتفاقا همه گیر هم است،چپ و راست هم نمی شناسد،حتی بعضا منجر به افسردگی،اعتیاد یا حتی خودکشی هم میشود،اما این درد و مویه را ساعدی جرات کرد نوشت،خیلی ها این جرات را ندارند.
۵ـ نویسنده اگر کتاب صمد بهرنگی را تا به اخر خوانده و صداقت داشت،در واقع اقرار میکرد که نظر اصلی که در اول نوشته اورده و این را سند موفقیت غرب میداند(توسعه متوازن نظریه با عمل و صنعت)جوهر کتاب و سخنان صمد بهرنگی است !اما از انجایی که صداقت ندارد با گلچین کردن یک یا دو جمله کل گزاره کتاب بهرنگی را بنفع خود مصادره میکند و حتی خنده دار انکه بر علیه نوشته بهرنگی بکار میبرد.