Skip to main content

ادامه کامنت قبلی (بخش چهارم)

ادامه کامنت قبلی (بخش چهارم)
Anonymous

ادامه کامنت قبلی (بخش چهارم)...
آقای آل بایراق با خوشبینی می نویسد که: <اگر برنامه ریزی و پروژه های علمی و درستی درآذربایجان بکار گرفته شوند تنها با در آمدهای محصولات کشاورزی مردم آذربایجان مرفه تر ازامروز زندگی میکنند.> ولی فراموش می کند که با خشک شدن دریاچه اورمیه، کشاورزی هم دیگر در بسیاری از مناطق آذربایجان از بین می رود و در درجه اول باید این دریاچه را نجات دهد. ولی چطور؟ آیا راه حل مناسبی برای این کار دارد؟
باید به ایشان گفت که دوران شعار و دادن وعده های خوش تمام شده است. مردم به وعده گوش نمی دهند. آنها برنامه عملی می خواهند. برنامه ای که بتوانند آن را لمس کنند و به کارآیی اش پی ببرند. خمینی وعده داد که آب و برق و گاز مجانی خواهد شد. که پول نفت را تقسیم خوهد کرد. که ایران بهشت خواهد شد. و ایران را به جهنمی سوزان برای همه ایرانیان تبدیل کرد. حالا این مردم

چطور می توانند به وعده های آقای آل بایراق دل خوش کنند؟
آقای آل بایراق در بخش <ناتوانی و شکست آلترناتیوهای اسارت بار در حل مسئله ملی> انشایی دیگر می نویسد و خوشبختانه کوتاه! ایشان ضمن تعریف از سوسیالیسم می نویسد که بسیاری از احزاب <....استراتژی و آلترناتیوهای سیستم دمکراسی، حقوق شهروندی، فدرالیسم و سوسیالیسم را ارائه داده اند تا تبعیض ملی را در ایران ریشه کن کنند> و نتیجه می گیرد که: <این آلترناتیوها بر اساس تئوریهای سوسیالیستی..... به تداوم ستم ملی منجر میشوند.> جالب نیست؟ یک سوسیالیست می نویسد که راه حل سوسیالیستی بر اساس تئوریهای سوسیالیستی به تداوم ستم ملی منجر می شود!!!
تیتر بخش بعدی عبارت است از این حکم از پیش تعیین شده: <برقراری و حاکمیت " دمکراسی" در ایران غیر ممکن است>
خوب، تکلیف این بخش با این تیتر کاملا مشخص است. تمام راهها به رم ختم می شوند. بالا بروید و زمین بیایید، حاکمیت دمکراسی در ایران غیرممکن است دلایلش هم مشخص است: تا به حال هیچ حکومت دمکراتیکی در ایران وجود نداشته است. پس هیچ وقت هم نمی تواند وجود داشته باشد!!! (جل الخالق!). نفت عامل استبداد و خودکامگی در ایران است. (پس ایشان که می خواهند نفت را در آذربایجان به یکی از منابع اصلی درآمد تبدیل کنند، چه تضمینی می دهند که استبداد و خودکامگی را در آذربایجان حاکم نکنند؟)
ایشان در ادامه استدلال می کنند که: <انسانهایی که سالیان طولانی با افکار وعقاید ضد دمکراتیک اسلامی پرورده شده اند ظرفیت قبول و اجرای اصول "دمکراسی" را ندارند.> سوال این است که آیا مردم آذربایجان سالیان طولانی با افکار و عقاید ضد دمکراتیک اسلامی پرورده نشده اند؟ آیا مردم آذربایجان تافته جدابافته ای از مردم سایر نقاط ایران هستند؟ ایشان چطور می خواهند دمکراسی را در آذربایجانی که مردم آن سالیان طولانی با افکار و عقاید ضد دمکراتیک اسلامی پرورده شده اند، برقرار کنند؟ نکند به جای اسلام می خواهند، سوسیالیسم را بنشانند؟
ایشان در ادامه می پرسند که: <چه کسانی یا احزابی میخواهند دمکراسی را در ایران رهبری و نهادینه بکنند؟> و خودشان جواب می دهند که: <امروز هیچ یک از احزاب سیاسی چپ و راست سراسری و ایرانی دمکراتیک نیستند. احزاب ضد دمکراتیک نمی توانند دولت دمکراتیک تشکیل دهند.> حالا سوال اینجاست که آیا در آذربایجان احزاب سیاسی دمکراتیک وجود دارند؟ کدام حزبی در آذربایجان دمکراتیک است؟ احزابی که از همین حالا حکم می دهند که هر کسی علیه من حرفی بزند مانقورد است و باید سرکوب شوند؟
در واقع تمام سعی ایشان این است که ثابت کنند دیکتاتوری حاکم در ایران بد است، بیایید زیر دیکتاتوری من!!!
بقیه کتاب باز هم انشایی است درباره فواید استقلال. و در جایی هم به امکان استقلال می پردازد. در این قسمت با شمردن بدیها و معضلات جمهوری اسلامی به نتیجه مطلوب می رسد: شرایط برای استقلال آماده است. ولی فراموش می کند که شرط اصلی برای استقلال، در درجه اول خواست مردم این منطقه است. آیا واقعا مردم آذربایجان خواستار استقلال هستند؟ من که تا به حال هیچ نظر خواهی ای در این رابطه ندیده ام. آقای آل بایراق چطور؟ شرط بعدی استقلال این است که شرایط جامعه و وضعیت سیاسی موجود، این کار را ممکن کند. آیا اعلام استقلال آذربایجان (توسط چه کسی و کدام نماینده آذربایجان و کدام حزب سیاسی نماینده آذربایجان؟) در این شرایط به معنی جنگ خانمانسوز فرسایشی نخواهد بود؟ (همان جنگی که به طریقی در سوریه جریان دارد؟ همان جنگی که کارخانه های اسلحه سازی غرب برای آن روز شماری می کنند؟) و شرط بعدی هم توازن قوا در آذربایجان و ایران و منطقه است. آیا توازن قوا به نفع استقلال طلبان است؟
ادامه و بخش پایانی در کامنت بعدی...