Skip to main content

این مقاله که در گذشته نوشته

این مقاله که در گذشته نوشته
آ. ائلیار

این مقاله که در گذشته نوشته شده و نویسنده ی گرامی همچنان بر تئوری خود پابند است نظر «راست و چپ ناسیونالیست» آذربایجان را نشان میدهد.
مقولات این تئوری توسط افراد مختلف رایج شده و توسط اسماعیل آل بایراق در این نوشته جمع بندی شده است.
ایده ی راست ناسیونالیست آذربایجان و چپ ناسیونالیست در این نوشته و حتی در کل تفاوت اساسی باهم ندارند و ماهیتشان یکی ست. این نقل قول از مقاله هم آنرا تأیید میکند:
«تأکید می کنیم که کسب استقلال حتی به رهبری سرکوبگرترین و جنایتکارترین جناح بورژوازی آذربایجان، کارگران و زحمتکشان آذربایجان را از شر ستم ملی آزاد و رها خواهد کرد و موقعیت و وضعیت عمومی کارگران نسبت به آذربایجان اشغالی امروز بهبود خواهد یافت»

عدالت اجتماعی نسبی در دموکراسی ممکن است . و دموکراسی نیز با عدالت اجتماعی پیوند متقابل دارد. و هردوی اینها حقوقی ست که توسط مبارزه جمعی گروهها و اقشار اجتماعی و تشکلهای سیاسی-مدنی میتواند تأمین شود. استقلال در اصل به معنی تأمین حقوق مردم و زحمتکشان است. گروه اجتماعی سرمایه دار حاکم دیکتاتور ابداً نمی تواند حقوق مردم را رعایت کند که مردم هم استقلال داشته باشند. این گروه اجتماعی استقلال عمل خود را برای غارت لازم دارد و مردم در این سلطه فاقد استقلال هستند. راست و چپ ناسیونالیست استقلال را برای دیکتاتوری سرمایه داران که بخشی از سرمایه داران جهانی هستند میخواهند. یعنی برای حاکمیت سرمایه وابسته. از این رو نیز ماهیت هر دو ناسیونالیست یکی ست.
-هردوی اینها جنگ طلب اند و تکیه به حمایت جنگ طلبان جهانی دارند. این جنگ طلبی با منافع مردم متضاد است.
اشکالات تئوری:
-راست و چپ ناسیونالسیت ماهیتشان یکی ست.
- حکومت فرا ملی ایران را که یک حکومت ایده لوژیک دینی-نظامی ست؛ حکومت ملی ملت فارس میداند.
- تزاستعمار و مستعمره که کپی تز دوران مستعمره ی کلاسیک است. و فاقد تطبیق با حکومت داخلی و فراملی ایران.
-تجزیه ایران به 7 کشور با تکیه براین که «خواستن توانستن است. و مثال از دیگران». بدون توجه به توازون نیروها در داخل ایران و شرایط خاص جامعه. سنگ بزرگ. قوپباز داش.
-انتخاب استراتژی -تاکتیک جنگ داخلی.که در برنامه خاورمیانه بزرگ قرار دارد و برجنگ افروزی قدرتهای جهانی. ماهیت این تئوری همان است که مهران بهاری مبلغ آن است. و در خدمت دوام حکومت ایران
- عدم توجه به « ترکیسم» در «ملت ترک آذربایجان» که درست آن «ملت بدون دولت آذربایجان» است. با زبان ترکی آذربایجان. درحالی این خبط را میکند که خود کتابی در ترکیسم نوسته و آن را نقد کرده، ولی عملاً در این نوشته خود به ترکیسم غلطیده است.
-اینکه آذربایجان معادن دارد، نمی تواند دلیل عملی بودن جدایی باشد. یا اینکه تحت ستم و تبعیض است . جدایی باید نیروی داخلی و پشتیبان جهانی داشته باشد و توازون قوا در داخل عملاً امکان جدایی را فراهم کند. و مسئله از راه صلح مطرح شده و جریان یابد. چنین شرایطی ابداً موجود نیست.
- هیچ شرایط عینی و ذهنی و داخلی و جهانی برای تشکیل 7 کشور در ایران وجود ندارد. که از میان جنگ داخلی میگذرد. این راه فقط میتواند یک اتوپی خونین باشد.
- در مقالاتم به تئوری و مقولات این نوشته بارها پرداخته ام و علاقمندان میتوانند مراجعه کنند.
-ناسیونال-سوسیالیسم با مارکسیسم و سوسیالیسم بیگانه است. نویسنده هم ناسیونالیست است و هم سوسیالیست. این است که نوشته و نگرش نویسنده تبدیل به جهان بینی ناسیونال-سوسیالیسم شده بدون اینکه خود متوجه باشد.
اندیشه ی «ناسیونالیستهای سوسیالیست» چیز تازه ای نیست و ما آنرا در «انورخوجه- تیتو- پولپوت و...» آزموده ایم. بدترین حالت آن هم احزاب ناسیونال سوسیالیست بودند و هستند.
- من برای «افت سطح اندیشه در آذربایجان» به «ناسیونالیسم-سوسیالیسم» یا «راست ناسیونالیسم» واقعاً متاسفم. هردوی این جریانات فکری درخدمت «دیکتاتوریها و استثمار و تداوم ستمدیدگی» ست.
-تأمین جدایی حتی توسط هارترین جناح بورژواری ، همان تز ماکیاولی «هدف وسیله را توجیه میکند» است. یعنی همدستی با شیطان برای رسیدن به جدایی. در عمل میشود پذیرش نوکری قدرتمندان جهانی برای جدایی. جریان تبدیل میشود به آلت دست بیگانه. برای کسب جدایی. ستارخان با آن بیسوادی این خطای فکری را مرتکب نشد که با شیطان همدستی کند و از استقلال عمل خود در مقابل «هفت دولت» حرف زد. اما اکنون بعد از یک قرن دوستان تز ماکیاولی را سرمشق خود قرار داده اند.
ادامه درکامنت دیگر.