من این مقاله را خواندم و به نکاتی مهم اشاره خواهم کرد، نشان خواهم داد چگونه نویسنده با وجود نوشتن یک مقاله بلند بالا، قادر به نتیجه گیری نیستند و کفگیرشان به ته دیگ میخورد، ابتدا بهتر است تعریفی از ادبیات داشته باشیم، ( ادبیات پل ارتباطی فلسفه و هنر ) است که با ( توانمند سازی فرهنگ دیالوگ ) این ارتباط نا گسستنی را میسر میسازد، زبانی که در حیطه ادبیات، به این درجه از پختگی نرسیده در عالم هپروت ( توهم ) باقی میماند و فرهنگ شعر و شاعری همان ( دنیایی متوهم ) است که روستای فارسی در قرون متمادی قادر به شکستن این دیوار توهمات نشد، شما وقتیکه به تجلی و جایگاه رمانتیسم در غرب میپردازید باید به نکتهٔ مهم نیز اشاره کنید این ( نهضت فرهنگی ) قادر به تولید بیشتر از ۳۲ سبک ادبی در ادبیات غرب شد، در حالیکه روستای فارسی هنوز از دنیایی راکد شعر و شاعری تغذیه میکند، با این ۳۲ سبک ادبی
من این مقاله را خواندم و به
من این مقاله را خواندم و به
Anonymous
با این ۳۲ سبک ادبی بدون شک ( فرهنگ نقد ) نیز بالنده شد و ( تولید اندیشه ) با توسل به این فرهنگ نقد اذهان جامعه را در نوردید، در حالیکه زبان فارسی و ادبیات فارسی اصلا چیزی به اسم ( فرهنگ نقد ) ندارد، جورنالیزم حرفهای یکی از فرزندان راستین فرهنگ نقد است.ای کاش نویسندهٔ این مقاله ..... به این موارد نیز اشاره میکردند.