Skip to main content

آقای تبریزی..شما از من یک

آقای تبریزی..شما از من یک
Anonymous

آقای تبریزی..شما از من یک سوال کردید که واقعآ مرا به تعجب آورد چون شما کاملآ به این جواب آشنا هستید. اصلآ تمام انشاء های شما جواب این مسئله را میدهد.. از من پرسیدید که اگر مغز ناتوانم اجازه بدهد که بفهمم که بخاطر گرانی نان در حد بیست برابری از گرسنگی چکار بکنیم؟ جوابش خیلی ساده است . لطفآ کمی صبر بکنید و دندان روی جگر بگذارید و موقعی که ( جهان ) ما « تک میهنی » شد یعنی اسکاتلند با فرانسه, روسیه , ژاپن, امریکا ..بهم پیوستند شما هم مثل من با تناول کردن خوراکی مثل فیله ماهی و خاویار و بوقلمون سرخ کرده استراحت بکنید و با بالا انداختن چند گیلاس ویسکی اسکاتلندی و شامپاین فرانسوی از زندگی لذت ببرید بدون اینکه دستی به داس وچکش بزنید. البته حال شما یک کمی هم از حال ما بهتر خواهد شد بدان جهت که که در جهان « تک میهنی » بعد از خوردن این همه خوراک , به پک زدن سیگارهای برگ « هاوانای فیدل کاسترو»

هم دسترسی پیدا خواهید کرد..اما در باره کار وشغل من...بنده از سن 16 سالگی شروع به کار کرده ام و هنوز هم کار میکنم..و اولین کارم در تبریز در کارخانه چرم سازی (( شیخ نوه سی ها )) بالاتر از کارخانه چرم سازی خسروی بود..و چون در انشاء قبلی نوشته بودید که (( زبان به غیر از ارتباطات بین انسانها , ارزش دیگری را ندارد)) من شغل کارگریم را در این کارخانه به زبان ترکی مینویسم که ببینیم آیا ما اصلآ ارتباط می توانیم داشته باشیم یا اینکه زبان مادری من برای من یک ارزش دیگری داشت و دارد.شغل من این بود .. (( قالود اوستونده قسئه ینن میزاوات ووراردیم))...خواهشمند است این را برای دیگران , اگر توان آنرا داشته باشید, ترجمه کرده تا ارتباطات انسای برقرار گردد. قبلآ از زحمات شما بی نهایت سپاسگزارم....آگر نتوانستید بنده در کامنت بعدی ترجمه شده اش را میفرستم...