Skip to main content

آئینها، اسطوره ها و فرهنگهای

آئینها، اسطوره ها و فرهنگهای
Anonymous

آئینها، اسطوره ها و فرهنگهای بین النهرینی بر سراسر جهان باستان تأثیرات عمیق گذاشتند و تا به امروز در مظاهری دگرگون یافته و گاه بسیار مسخ شده، به گونه‌ای بازمانده است.

آئینها، اسطوره ها و فرهنگهای بین النهرینی بر سراسر جهان باستان تأثیرات عمیق گذاشتند و تا به امروز در مظاهری دگرگون یافته و گاه بسیار مسخ شده، به گونه‌ای بازمانده است. این یک واقعیت غیرقابل انکار تاریخی است و از اعتبار آن تاکنون نه تنها کم نشده بلکه تنها اسناد بیشتر و خوانشهای دقیقتری آن را تقویت کرده است. نه تنها پارسها و دیگر اقوام ایرانی، بلکه یونانیها (فرهنگ هلنی)، سلوکیها، رومیها و... زیر نفوذ دانش، فرهنگ، اساطیر و مذاهب این منطقه بودند که دیگر از مقطعی (در شکل غالبش مردسالار) شده بود. براستی باید گفت که این شرق (بین النهرین) بود که غرب (باستانی) را ساخت و شکل داد. اقوام سامی یهودی و آرامی و عرب هم که دیگر جای خود داشتند. آنها پیشتر از ایرانیان با فرهنگ بین النهرینی در ارتباط بودند. اصلاً گذار به ادیان تک خدائی تاریخش از همین اسطورۀ مردوک بابلی زن ستیز آغاز می‌شود که بر خدای مادر می شورد. خدایان همۀ ادیان تک خدایی، از دین زرتشت تا یهودیت و مسیحیت و اسلام، همه وامدار همان مردوک بابلی هستند. از قضا جشن سال نوی بابلی در آغاز بهار (آکیتو) می بایست در پیشگاه و با همراهی مردوک برگزار می شد؛ شکل مسیحی اش همان عید پاک (ایسترن) است. یک هفته پیشترش آئین غبارروبی و شستشو بود، خود جشن دوازده روز به درازا می کشید، روز سیزدهم مردم از این مراسم فارغ می شدند. بعدتر شاهان هخامنشی این مراسم را پارسی‌اش کردند. اهورا مزدا جای مردوک را گرفت، اما از نظر شکل و شمایل اقتباسی از همان شمش بالدار (خدای خورشید) آشوری یا مردوک بابلی بود؛ با همان بالهای کذائی. مدل عربی‌اش هم شمس بود. از کورش دوم تا اسکندر مقدونی و حاکمان سلوکی، مراسم سال نو را در معبد مردوک برگزار می کردند. داستان طوفان نوح و سوژه‌هائی دیگر که در تورات و انجیل و یا حتی در قرآن هست، همه بر می‌گردند به ادبیات اسطوره‌ای شرق (گیلگمش) که نمایندگان متأخرش اکد و آشور و بابل اند؛ با قدمتی چهارهزار ساله. در رویدادنگاریهای بابلی هم شرح و تاریخ دقیق این جشنهای فصلی ثبت شده است. حتی مهرداد بهار هم در "پژوهشی در اساطیر ایران" به ریشۀ بابلی جشن مهرگان اشاره دارد.
یلدا را امروز آشوریان در شکل مسیحی اش (تولد مسیح) جشن می گیرند. جشن آغاز بهار (آکیتو) را به نام "خا بنیسان" برگزار می کنند. آئین تموز(بین النهرینی – آشوری- بابلی) در نیمۀ تابستان هم که از همین دست است و منشأ اسطورۀ سیاووش به شمار می رود. مراسم تموز را عربها هم برگزار می کردند و هنوز هم در عراق به شکلی برگزار می شود. جشن روز اول ماه تموز، رؤیت ماه نو بود. بنابراین چنین نیست که این تنها ایرانیان باشند که شکلی از این آئینها را نگاه بدارند و برگزار کنند. خیر، در گوشه و کنار خاورمیانه و دورتر، در جهان امروز این میراث به گونه ای دگرگون یافته (نه همیشه و نه الزاماً مثبت) زنده است. دربارۀ تأثیرات فرهنگی بابل بر امپراتوری پارس و مذهب زرتشتی هم بسیار نوشته شده است و مطلقاً کشف و نکتۀ تازه‌ای نیست. این بحث را همینجا ختم می کنم که در یک کامنت نگنجد و فرصت هم نیست. منابع بسیار زیاد است و این هم چند نمونه:

- Julye Bidmead : The Akitu Festival: Religious Continuity and Royal Legitimation in Mesopotamia
- A. Sachs: "Akkadian rituals", in: J. B. Pritchard, ANET, 3rd. ed., Princeton
- Richard Foltz: Sprituality in the land of the nobel
- M. A. Dandamaev: A political history of Achamenid Empire
- Mary Boyce: A History of Zoroastrianism: Volume II: Under the Achaemenians, Band 2