Skip to main content

با تعامل منطقی و از موضع

با تعامل منطقی و از موضع
Anonymous

با تعامل منطقی و از موضع برابر با روسیه و چین مخالفت ندارم. ولی بازسازی هویت جدید روس تحت عنوان هویت «اوراسیا» و تلاش دولت پوتین برای تشکیلات اتحادیه اوراسیا بر پایه‌های فکری – فلسفی افرادی نظیر الکساندر دوگین مبنی بر ملی‌گرایی روس، یهودستیزی، آیین کلیسای ارتدوکس و احیای امپراتوری روس را برخلاف مصالح و منافع ملی خودمان می‌بینم. حتی حالا که شوروی فروپاشیده و به‌قول امام، کمونیسم به موزه سپرده شده ببینید باز روس‌ها سر جای اولشان ایستاده‌اند؛ خود‌شیفتگی و ترویج نفرت و کینه نسبت به شرکای غربی‌شان. مهم‌ترین دغدغه متفکران و تئوریسین‌های کارگزار پروژه بازسازی عظمت از دست‌رفته روسیه، احیای همان سنت اقتدارگرای روسی مبتنی بر اخلاقیات پیشامدرن است؛ سنتی که تکنولوژی و حتی سرمایه‌داری و مناسبات کاپیتالیستی را از غرب اخذ می‌کند،

اما ارزش‌های اخلاقی و انسانی آن نظیر حقوق فردی، حقوق بشر، لیبرالیسم سیاسی یا هرنوع اصلاحات دموکراتیک و تحول در شیوه زندگی دینی و قومی را طرد و نفی می‌کند. اتفاقا این وجه از سنت روس‌ها بیش از هرچیز توجه بخشی از محافظه‌کاران ایرانی را جلب کرده است. من این دغدغه گروه‌هایی را که نگران به‌خطرافتادن وحدت و انسجام ارگانیک حوزه‌های سنتی جامعه بر اثر تهاجم ارزش‌های غربی هستند، درک می‌کنم ولی ترجیع‌بند مشترک آنها در ضدیت با منتقدان روسیه را نمی‌فهمم.

‌باید منظور از غیرروس‌ها ایرانی‌ها باشند؟ چون عرب‌های منطقه خاورمیانه همواره به اهداف و مقاصد روس‌ها مشکوک بوده‌اند.
اتفاقا طرفداران روسیه در کشورهای عربی از طریق ناسیونالیسم عربی و حکومت احزابی چون حزب بعث سوریه و عراق و جنبش ناصریستی در مصر بیش از ایران بر تحولات سیاسی منطقه تاثیر‌گذار بوده و تاثیرات عمیق و پایداری گذاشته اند. اما حتی وقتی اندیشه کمونیسم پایش به ایران می‌رسد، رنگ‌و‌بوی عوامانه، سطحی، روستایی و ضدیت با لیبرالیسم سیاسی می‌گیرد. روس‌گرایی ایرانی همچنان در تخیلاتی همچون «لیبرالیسم غرب به احتضار افتاده و در مقابل چشمان ما جان می‌دهد»، غرق است و یادآور مواضع مشابه احزاب کمونیستی قرن بیستم است که می‌گفتند: «سرمایه‌داری به احتضار افتاده و در مقابل چشمان ما به‌زودی جان می‌دهد.» بعدا معلوم شد آنچه در «مقابل چشمان آنها جان داد» اقتصاد دولتی و الیگارشی رانت‌خوار اتحاد شوروی بود.

‌برآمدن جریانات سیاسی لیبرال در داخل روسیه نگاه طرفین را به یکدیگر تغییر نمی‌دهد؟
نظریه «اوراسیا» و اینکه فدراسیون روسیه یک کشور اوراسیایی با هویتی مجزا از اروپا و آسیاست، مخرج مشترک تمام جریانات سیاسی در روسیه از لیبرال تا رادیکال است. طبعا گروه‌های لیبرال دیدگاه متفاوتی از رادیکال‌ها دارند. یکی از همین لیبرال‌ها ولادیمیر ژیرینوفسکی رهبر راسیست حزب لیبرال و معاون مجلس دومای روسیه است که شهاب‌سنگ‌های آسمانی را نیز توطئه آمریکا می‌داند. وی که حامی سرسخت پوتین است می‌گوید، روسیه باید میخ خود را در سواحل چهار‌اقیانوس بزرگ عالم بکوبد؛ اقیانوس قطب شمال در شمال، اقیانوس آرام در شرق، اقیانوس اطلس در غرب از طریق دریای سیاه و مدیترانه و نهایتا جنوب از طریق سواحل اقیانوس هند. همین شخص پس از اشغال شبه‌جزیره کریمه و نفوذ ارتش روسیه به شرق اوکراین رسما پیشنهاد کرد به ولادیمیر پوتین عنوان «تزار روسیه» داده شود. او در کمال گستاخی می‌گوید: «پیشروی فدراسیون روسیه به سمت جنوب، امری حیاتی و رسالتی تاریخی است. روسیه به عنوان ابرقدرت اوراسیایی باید مناسبات دوستانه با هند، چین و ژاپن برقرار کند، ولی برعکس، به کشورهای ترکیه، ایران، افغانستان و احتمالا پاکستان به‌عنوان کشورهای تحت‌الحمایه بنگرد». یکی دیگر از این نظریه‌پردازان رادیکال الکساندر دوگین است. الکساندر دوگین در سال ۲۰۰۵ «جبهه جوانان ضد نارنجی» را تشکیل داد تا ضمن مقابله با جن