Skip to main content

شاملی گرامی،

شاملی گرامی،
آ. ائلیار

شاملی گرامی،
ممنون از توجه شما.
مسئله این است که بعد از یک قرن، حداقل بعد از این 36 سال ناسیونالیسم فارس لازم است درک کند که با نفی موجودیت و حقوق دیگر مردمان ایران نمی شود کشورداری نمود؛نمی شود زندگی کرد، و به ویژه نمی توان ادعای دموکراسی نمود و بر اتحاد و یگانگی برای بهزیستی پای فشرد. راه درست اینها برابری ست و عملا ضرورت دارد که رعایت بشود.

آنچه به ما آذربایجانیها مربوط است اینه که ما در طول قرن گذشته از هیچ کوششی برای آزادی و دموکراسی و بهزیستی همه مردمان ایران به ویژه خلق فارسی زبان کوتاهی نکرده ایم. حتی هویت خود را فدای «دگر دوستی» نموده ایم.
-نویسندگانمان عمدتا به زبان فارسی نوشته اند.
-در جنبشهایمان همه ی مردم ایران را در نظر گرفته ایم.
-حتی در یک مهمانی با وجود یک مهمان فارسی زبان همه ی ترکی زبانان به احترام کرامت انسانی او با فارسی شکسته-بسته ادعای منظور کرده اند.

-کانون نویسندگان فارسی زبان را به نام «کانون نویسندگان ایران» نامیده اند چیزی نگفته ایم.
-عمدتا کسی از ادبا و سیاسی کاران از حقوق ما دفاع نکرده اند چیزی نگفته ایم.
-توسط دولت و غیر دولتی «زبان و فرهنگ فارسی» را بدون انتخاب ما به ما تحمیل کرده و تاریخ و فرهنگمان را ندیده گرفته و چه بسا نابود کرده اند چیزی نگفته ایم.
-بزرگترین نویسندگان و ساعران مان را به نقطه ای رسانده اند که در آخر اقرار کنند «خود را بی هویت احساس میکنند-ازجمله ساعدی و...»، چیزی نگفته ایم.

- دیگر بس است. باید بدانند که این وضعیت براستی تحمل پذیر نیست. و نمی شود یکی از پرجمعیت ترین خلقهای مملکت را به «هیچ و پوچ» تبدیل نمود. خلقی که ایران در بسیاری عرصه ها مدیون آن است. نباید به ناسیونالیسم فارسی بیش از این روی داد. باید محترمانه، انسان دوستانه، دموکراتیک مسایل را مطرح و حل نمود. آذربایجان به این ناسیونالیسم بیش از حد روی داده است.
به قول معروف «ؤز ورمیشیق-آستار ایستیرلر».رویه دادیم-آسترهم میخواهند.
در مورد حقوق با کسی "شوخی" نداریم.
- میاندیشم همانطور که در تاریخ بدون مبارزه کسی چیزی بما نداده، بعد از این هم چیزی نخواهند داد. باید حقوق خود را توسط مبارزه به کرسی نشاند. راه دیگری وجود ندارد. «ؤلونو ؤز خوشونا قویسان- سیئچار کفنین باتیرار!» مرده را به حال خود بگذاری کفن اش را کثیف میکند.

به این «ادبا» سخنم آن ست که :
دوستان عزیز ادبای زبان فارسی
که این نامه را نوشته و امضاء فرموده اید:
مردم برای اعلیحضرت «ماست و مداد» بودند. برای حکومت اسلامی هم همینطور. آخر برای شما که از «حکومت مردم بر مردم و دموکراسی» حمایت می کنید چراباید «ماست و مداد» باشند؛ و در نامه یتان کوچکترین اشاره و توجهی به «زبان و فرهنگهای مختلف موجود» نشود، و موضع خود را در قبال آن روشن نکنید؟
یعنی «ناسیونالیسم شما» تا این اندازه دید و ذهنتان را «کور» کرده است؟ شما که یک نفر نیستید، بگوییم اشتباه شده، شخص ناسیونالیست بود و تنها خودش را دیده. جمعی این نامه را نوشته اید، آیا جمع شما اشتباه کرده مردمان و فرهنگهای گوناگون را ندیده گرفته است؟ نه هیچ خطایی رخ نداده، این خصوصیت ناسیونالیسم است که «تنها خود را می بیند».

گیرم که در آینده هم فرهنگ فارسی مثل زمان شاه و شیخ بر ایران مسلط شد. گیرم که باز در بر همان پاشنه چرخید، یک حکومت ناسیونالیستی دیگری برقرارکردید؛ آخر این «ضد دموکراتیک وضد انسانی» نیست؟ اگر نیست ما را هم حالی کنید. و اگر هست پس چرا در متن نامه و امضای خود اندیشه نمیکنید؟ شماها که ماشاالله «کودک ادبی-سیاسی» نیستید.

متفکر این جمع ادبا داریوش آشوری ست که «نیچه گرا و ناسیونالیست» است. نیچه ایکه در اندیشه هایش هزار و یک اشکال اساسی دارد. وضع باقی هم روشن است. جمعی که در این سن و سال، هنوز نتوانسته «راه انسانی و دموکراتیک» خود را بیابد. و با ناسیونالیسم مرز داشته باشد.
شما ها می توانید هر گرایشی که دوست دارید داشته باشید، ولی نمی توانید «حقوق دیگری» را ندیده بگیرید و نقض کنید.
دیگرانی هم هستند که می توانند این حق کشی را به شما یاداوری کنند.

ساغ اولون-واراولون