Skip to main content

اولا که عشیره پرستان بی کار

اولا که عشیره پرستان بی کار
Anonymous

اولا که عشیره پرستان بی کار نیستند که وسط تابستان سوزان برای وجود آفتاب دلیل و برهان بیاورند. برای کسی که خودش را به کوری می زند و می گوید خورشید وجود ندارد، آوردن دلیل و برهان بی ثمر است. الان نزدیک یکصد سال است که ملیتهای غیر فارس حق داشتن یک کودکستان به زبان مادری را ندارند. حداد عادل که از پرنفوذترین مقامات این رژیم است، می آید دانشگاه تبریز و میگوید که باید برای ارگان بی ثمری مثل فرهنگستان زبان فارسی که تنها هنرش ابداع واژه های مضحک است، میلیاردها خرج شود، اما شما باید مثل سابق ترکی را از ننه هایتان یاد بگیرید. و تازه قضیه فقط محدود به فرهنگ نیست. مظالم اقتصادی و ... نیز وجود دارد که جای بحثش اینجا نیست ولی ما عمری است که این مظالم را می بینیم و با آنها زندگی می کنیم. ما می بینیم سیستمی وجود دارد که حافظ و پاسدار نظم جهنمی موجود به نفع یک زبان و فرهنگ است.

می بینیم که تمام تلاشش را برای محو آثار سایر زبانها و فرهنگها می کند. من نمی دانم اسم دقیق این سیستم چیست. پان فارسیسم است، پان ایرانیسم است، ناسیونالیسم آریایی است یا فاشیسم است. صرفا می بینم که این نظم ظالمانه به شدت و دقت توسط سیستمی اداره و پاسبانی می شود. آیا یک نفر و فقط یک نفر در کل ساختار این رژیم وجود دارد که جرات کند از زبانهای غیر فارسی مثل حداد عادل دفاع کند و کسی به او نگوید بالای چشمت ابروست؟ ولی، ناسیونالیسم آریایی تنها وجه این رژیم نیست. وجه قوی تری هم دارد که همان وجه مذهبی است. ما با یک پدیده چند وجهی مواجهیم نه یک بعدی و یک وجهی. گاهی این وجه مذهبی با آن وجه ملی گرایانه در تضاد قرار می گیرد مثل اوائل انقلاب که بولدوزر برده بودند تا تخت جمشید را خراب کنند یا تلاشهای مراجع و روحانیت برای تعطیلی نوروز و چهارشنبه سوری و امثال آن. اگر قرار بر یقه گیریهای کودکانه باشد، دهها نمونه این چنینی می شود آورد. گاهی نیز تلاش می شود آن بعد مذهبی با بعد ملی گرایانه اش آشتی داده شود. مثل همین قضیه استوانه کوروش در زمان احمدی نژاد یا سریال مختارنامه و باز نمونه های فراوان دیگر (جهت اطلاع، در این سریال شخصیت مجعولی به نام کیان ایرانی که گویا در تاریخ اثری از او نیست، به مختار در جهت استقرار حکومت عدل علی و انتقام گیری از قاتلان امام حسین یاری می رساند. به نحوی که به قول معروف دست راست و همه کاره و وفادارترین و مطمئن ترین یارش می شود). به هر حال، در تمام این سالها، همه بودجه مملکت صرف تقویت تنها یک زبان شده و اگر به وجوهی از فرهنگ غیر فارس زبانان بی توجهی شده (که شده)، آن وجوهی بوده که در تقابل و تضاد با وجه مذهبی حکومت قرار داشته. ولی در سوی دیگر، حاکمیت تمام سعی و تلاشش را جهت نابودی زبانها و و فرهنگهای غیر فارسی به کار برده و در این میان بسیار به ندرت صدای اعتراضی از به اصطلاح روشنفکران فارس زبان شنیده ایم.
در مورد بنر و شعارهای هواداران تراکتور: رژیم می داند که یک میل و علاقه بسیار قوی در میان مردم آذربایجان برای احیای زبان و فرهنگشان وجود دارد. لذا تمام تلاشش را برای به انحراف کشیدن و نابودی آن می کند. رژیم می بیند که برای بازیهای تراکتور، از همه نقاط آذربایجان تماشگر مثل سیل به استادیوم میریزد و مردم شعارهایی می دهند که اصلا باب میل رژیم نیستند. رژیم می بیند که تیمهای تهرانی به هر شهری میروند، بیشتر از نصف استادیوم طرفدار آنهاست ولی در تبریز نهایتا چند ده نفر هوادار دارند که آنها نیز از سکنه غیر بومی هستند. رژیم همه اینها را می بیند و چون خیلی باهوشتر و تیزبین تر از برخی به اصطلاح سیاسیون اوپوزیسیون است که هنری جز فحش دادن و تحلیلهای آبگوشتی ندارند، تلاش هدفمندانه ای می کند تا اولا، فعالان مستقل را شناسایی کند. ثانیا، با ترویج شعارهای انحرافی، حرکت هویت طلبانه و عدالتخواهانه را به انحراف بکشد و یا اصلا مانع پیدایش چنین حرکتی به صورت سازمان یافته و قدرتمند شود. آنها خیلی خوب می دانند که با افراط گرایی و شعارهایی نظیر «بیز هارا فارسلار هارا» یا «آذربایجان ایران نیست»، این حرکت در تقابل و تضاد با حرکتهای عدالتخواهانه مرکز و مناطق عمدتا فارس نشین قرار می گیرد و لذا شانس پیروزی ندارد. از طرفی، چنین ترسی در میان فعالان سیاسی علاقه مند به حفظ تمامیت ارضی به وجود می آید که در صورت توجه به خواستهای عدالت خواهانه مردم در مناطق غیر فارسی زبان، تجزیه این مناطق محتمل است. ولی، همه اینها به این معنا نیست که آن حرکت و میل اصیل دیده نشود و کل حرکت به سپاه پاسداران منسوب شود. چند میلیون انسان را که نمی شود مثل ستار بهشتی توی سلول کشت. همه شعارها و حرکتهای هواداران تراکتور را هم نمی شود دست ساز حکومت دانست.