خطاب من به ۲۱ روشنفکر: هر بغضی روزی فرو می شکند.و اینک ۹۰سال میگذرد. آری ۹۰ سال میگذرد، از آن روزی که شما در هیبت بختالنصری رضاخانی تفنگ بر دست، هویت مرا نشانه گرفتید و گلویم را زیر چکمههایی به سیاهی و تاریکی دیکتاتوری رضاخانی فشردید و آنگاه که نفسم بند آمد، شرنگ زهرآگین شاهنامه را به نام نوشدارو در حلقم ریختید. من آنرا بالا آوردم و شما دیگربار آنرا در حلقم خالی کردید و بازهم من بالا آوردم و بازهم شما …آری شاهنامه کتابی نبود که نسل من و نسل پدران من به اختیار و به انتخاب خویش آنرا از قفسه کتابخانهها برداشته باشند که اگر چنین بود شاید نتیجهای دیگر میداد. آری، شاهنامه پتکی بود در دست چپ رضاخان- همان دیکتاتور مخوفی که نیک میشناسید و اصلا خودتان او را برتخت نشاندید- که بر فرق من فرود آمد. این را شما نیک میدانید. این خود شما بودید که وقتی او را بر تخت دیکتاتوری نشاندید شاهنامه را به
اصلا چه کسی گفته شما روشنفکرید؟ اصلا مگر شما فکر هم میکنید که روشنفکر هم باشید؟ از کی تاحالا بلغورکردن اندیشههای دیگران، روشنفکری محسوب میشود؟ مگر شما در حوزه تولید فکر و اندیشه دستآوردی هم داشتهاید؟ شما حتی به آن اندیشههایی که با ژست روشنفکرمآبانهای بلغورشان میکنید و نام روشنفکری خود را مدیون آنها هستید، نمی اندیشید. وگرنه کدام روشنفکری میتواند در قرن ۲۱ ارتجاعیترین اندیشههای نژادپرستی را سمبل وحدت ملی معرفی نماید. زاویه دید شما آنقدر تنگ است که در همان عکسی که با دیدنش “وااسفا…” سردادید، اوج فقر این هموطنان خود را مشاهده ننمودید. لازم نبود به سلماس سفر کنید، شما اگر زاویه دید خود را در حد تعصبات تاریک اندیشانه خویش محدود نمیکردید، عکس کاملا گویای حال و روز مردمانی بود که شما انتظار دارید، مطیع سرسپرده شما باشند.
عزیزان ناروشنفکر روشنفکرنما! آیا وقت آن نرسیده است که درکی عمیقتر و علمیتر از موضوع “وحدت ملی” داشته باشیم؟ آیا وقت آن نرسیده است که حداقل به آن اندیشههای مترقیانه جهانی که هر صبح و شام بلغورشان می کنید، بیندیشید؟ این چه وحدتی است که باید بر گرده من تحمیل شود؟آیا هیچ راهی برای اتحاد آگاهانه و برادرانه وجود ندارد؟آیا نمی دانید وحدتی که با تحقیر و سرکوب من به دست آید، وحدتی بسیار شکننده خواهد بود؟ آیا اصلا می توان نام چنین پدیدهای را “وحدت” نامید؟ وحدتی که تمام نیروهای دخیل در آن، از صمیم قلب انتخابش نکرده باشند و با اراده خویش نپذیرفته باشند، نه تنها شکننده خواهد بود بلکه اطلاق نام “وحدت” بر آن خیانتی بزرگ خواهد بود در حوزه معناشناسی واژگان! شما بهتر از من از نتایج این خیانت آگاهید. برای همین هم است که سرتاپا اضطرابید. برای همین هم است که آرام و قرار ندارید. برای همین هم است که برچیدن مجسمهای در شهری دورافتاده که هرگز از نزدیک ندیدهاید و هرگز هم زحمت دیدنش را به خود نخواهید داد اینگونه آشفتهتان می سازد. برای همین هم است که در تاریکی شب، بار دیگر بر انقلاب شبیخون میزنید و مجسمه را درست در جایی قرار می دهید که قرار بود.محمد رحمانیفر