Skip to main content

پیروز عزیز،

پیروز عزیز،
آ. ائلیار

پیروز عزیز،
لطفا شاخ درنیاوری؛ من جزو آدمهایی هستم که به «امید» اعتقاد ندارند!یعنی مفهوم امید را قبول ندارند.همینطور ناامیدی را.
در لغت نامه ی شخصی من نه امید وجودارد و نه ناامیدی.بجای آنها سه چیز و جود دارد:درست-نادرست- آمیختگی این دو. اینها هم نسبی اند.همینطور «امکان و عدم امکان» وجود دارد.باز در این واژه نامه «نفرت» هم یافت نمی شود.
آدمی برای چه زنده است؟ برای «حرکت» زنده است. که عمل کند. جهت بهزیستن.

در زندگی و جهان «همه چیز روان است». «ایستی» -به طور نسبی- وجود ندارد.
حرکت «جمعی و فردی»ست. اگر در جهت بهزیستن باشد مثبت است وگرنه منفی ست و هزینه اش پرداخته میشود. خواه-ناخواه.
حرکتی مثبت است که در کل، بهزیستی «جمع و فرد» -هردو-را باهم بهتر کند. یعنی رضایت آفرین باشد. روحی و جسمی.
و هرجا هم این «بهزیستن» نقض میشود ضرورت دارد در مقابلش ایستاد. و نگذاشت. بهزیستن یک فرد یا جمع نباید بهزیستی دیگری را نقض کند یا مانع شود. بهزیستی شرایط و «امکانات و فرصتهایی» ست مساوی و قرار داده شده در اختیار آدمی.
اینکه اینها عمل نمی شود یا کم عمل میشود مشکل بشریت است و لازم است که جمعی حل شوند. حرکت برای حل دشواریها وجود دارد . حرکت در حقیقت حل مسئله ای ست برای رسیدن به مسئله دیگر. بعضیها میگویند زندگی یعنی این. ولی من فکر میکنم زندگی یعنی آرامش و راحتی.زندگی یعنی: نه رنج. بل حرکت جهت«کاهش رنج». خوشبخت کسی ست که «آرامش و رضایت» دارد.در جایی که همه از این شرایط برخورداراند.

فکر میکنم «امید و ناامیدی» کلمات نادرستی ست در فرهنگ بشری که لازم است جایشان را به واژه های دیگری بسپارند.
آدمی از اول صحیح آن است که بجای امید با نامیدی آشنا شود و بداند که هیچ امیدی وجود ندارد. حتی خود ناامیدی.
با این فرهنگ آدمی تکلیف خود را در جهان بهتر میتواند روشن کند تا با مقولات «فریبنده ». بهتر است بشر دست از خود فریبی بردارد.یا اینکه خوب بداند که «الکی خوشی» و خود فریبی میکند.