Skip to main content

معنى اسنوب از لغت نامه دهخدا

معنى اسنوب از لغت نامه دهخدا
Anonymous

معنى اسنوب از لغت نامه دهخدا
اسنوب در یک جمله : احساس خطر ِ از دست دادن ِ تمایز است.
اسنوبیسم تلاشی است بر سر تمایز، و هنر به عنوان کالایی تمایز بخش، یکی از مساعد ترین محیط ها برای نشو و نمای اسنوبیسم است. اسنوبیسم حالتی است در شیوه ی ربط دادن ِ واقعیت عینی به تاثیرات عاطفی.

پیش از قرن هجدهم در هیچ منبعی نمی توان آن را سراغ گرفت . فقط در همین قرن(هجدههم) یک روز صبح مردم انگلستان از خواب بیدار شدند و بدون تصمیم قبلی در محاورات خود کفاش ها و پینه دوزها را اسنوب خطاب کردند .
در قرن نوزدهم اغنیا برای تحقیر عوام الناس از این کلمه بهره بردند و در کمبریج و آکسفورد این کلمه برای صدا کردن مردم معمولی استفاده شد . البته پس از تغییر دادن آن ازsinenobilitate فاقد اصل و نسب به s-nob اسنوبیسم ، امروزه به عنوان یک بیماری شایع مطرح است که غالبآ در کشمکش های طبقاتی معنا پیدا می کند . کسی که از

این بیماری رنج می برد توان زیادی را خرج تقلید کورکورانه و جزم گرا از طبقه ی مطبوع خود می کند ، چرا که او اصرار دارد جزو خواص باشد ، همیشه خود را زیر نگاه دیگران می بیند و به هر طریقی می کوشد کنار آدم های مشهور بایستد (و احتمالا عکس بگیرد) از هر فرصتی برای نشان دادن برتری خود در زمینه ی ثروت ، آگاهی یا حتی سلیقه با عجله و مبتذلانه استفاده می کند . به زیر دستان اهمیتی نمی دهد و اگر روزی با چهره ای شبیه قدیسین آن ها معاشرت کرد سعی می کند به اشتباه نیافتد . او با احساس برتری ارضا می شود .


منبع: محمد قائد در کتاب خاطرات و فراموشی
لينك از لغت نامه دهخدا
http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-38256ffeddbe4a4d9b39159ccf7cb455-fa.html