معنى اسنوب از لغت نامه دهخدا
اسنوب در یک جمله : احساس خطر ِ از دست دادن ِ تمایز است.
اسنوبیسم تلاشی است بر سر تمایز، و هنر به عنوان کالایی تمایز بخش، یکی از مساعد ترین محیط ها برای نشو و نمای اسنوبیسم است. اسنوبیسم حالتی است در شیوه ی ربط دادن ِ واقعیت عینی به تاثیرات عاطفی.
پیش از قرن هجدهم در هیچ منبعی نمی توان آن را سراغ گرفت . فقط در همین قرن(هجدههم) یک روز صبح مردم انگلستان از خواب بیدار شدند و بدون تصمیم قبلی در محاورات خود کفاش ها و پینه دوزها را اسنوب خطاب کردند .
در قرن نوزدهم اغنیا برای تحقیر عوام الناس از این کلمه بهره بردند و در کمبریج و آکسفورد این کلمه برای صدا کردن مردم معمولی استفاده شد . البته پس از تغییر دادن آن ازsinenobilitate فاقد اصل و نسب به s-nob اسنوبیسم ، امروزه به عنوان یک بیماری شایع مطرح است که غالبآ در کشمکش های طبقاتی معنا پیدا می کند . کسی که از
منبع: محمد قائد در کتاب خاطرات و فراموشی
لينك از لغت نامه دهخدا
http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-38256ffeddbe4a4d9b39159ccf7cb455-fa.html