Skip to main content

چند وقت پیش یکی از دوستداران

چند وقت پیش یکی از دوستداران
Anonymous

چند وقت پیش یکی از دوستداران نظام سلطنتی آشوری را به خاطر اینکه.........

چند وقت پیش یکی از دوستداران نظام سلطنتی آشوری را به خاطر اینکه گفته بود سخنان فردوسی زیاد به دنیای ما مربوط نیست، سکۀ یک پول کرده بود و گفته بود تو در برابر فردوسی که سیمرغ است مگسی بیش نیستی. آشوری هم لابد جا زده و این اعلامیه را امضا کرده تا فردا نگویند که به بارگاه مقدس فردوسی اهانت کرده است. به هر حال امضای آشوری باعث شد که مجسمۀ فردوسی به میدان شهر سلماس باز گردد. چنان که سعید یوسف شعری در باب این موضوع سرود که این جوری تمام می شود: یک شاعر فارس را به ترکان / کردند اماله و رهیدند. مردم ز چه با چنین اساتید / از رونق مُلک ناامیدند؟
اما من می خواهم به سعید یوسف بگویم که فردوسی به هر حال مهم است. باقر پرهام معتقد است که هرچه کانت گفته، قبلاً همه را فردوسی گفته است. ممکن است آشوری تحت تأثیر حرف های پرهام این اعلامیه را امضا کرده باشد. صادق هدایت آخر عمری متوجه شده بود که فردوسی در اصل یک شاعر افغانی بوده است. این را در کتاب توپ مرواری گفته. البته خیلی هم بی ربط نگفته. افغان های ملی گرا اصلاً دوست ندارند ما دربارۀ فردوسی اظهار نظر کنیم. البته کمی حق دارند، چون هشتاد در صد مضامین شاهنامه مربوط به افغانستان و ماوراء النهر است. اسطوره ها و دیگر مضامینش مربوط به مردمان قدیم آنجاست مخصوصاً مربوط به دعواهایی است که پارت ها با هیاطله داشته اند. ولی خوب چه اشکالی دارد که حداقل مجسمه ای هم از این شاعر در یک شهر آذربایجان باشد. تازه افغان ها باید خیلی هم خوشحال باشند. البته این را جسارتاً عرض می کنم که من بعضی از شعرهای فردوسی را درباره زنان خیلی دوست ندارم. مثلاً وقتی می گوید: زن و اژدها هر دو در خاك به / جهان پاك ازین هر دو ناپاك به. یا وقتی می گوید: زنان را ستایی سگان را ستای / که یک سگ به از صد زن پارسای. به هرحال این شعرها شایستۀ شاعری که سند هویت ملی ایرانیان را امضا کرده، نیست. یکی از دوستداران فردوسی می گفت این بیت ها را عرب ها به شاهنامه افزوده اند. گفتم عرب ها مگر شعر فارسی می سرودند. گفت: منظورم عرب های خوزستان هستند که فارسی هم بلدند. البته از موضوع اصلی که داریوش آشوری بود، کمی دور افتادم. همین قدر بگویم که او آدم خیلی خوبی است و اگر خواسته که مجسمۀ فردوسی را حتماً به میدان شهر سلماس بازگردانند، لابد حکمتی در این کار هست که او، که آدم خیلی خوبی است، می‌داند. دیگر اینکه مجسمه اصولاً چیز خوبی است. در اسلام البته حرام است. اما اسلام ما کمی اصلاح شده است. امیدوارم بیشتر اصلاح بشود و مردها زن هاشان را کتک نزنند. مخصوصاً مجریان برنامه های تلویزیونی در ایران. حتماً داستانش را شنیده اید. شاید افغان‌ها هم فرخنده‌ها را نکشند و بعد نگویند که اگر کشتیم دستورش را از شاهنامه گرفتیم. خوب اگر دستورش را از شاهنامه گرفتید پس چرا در خاک نکردید. فردوسی که نگفته بکشید. گفته بهتر است در خاک باشند. منظورش این بوده که زنده به گورشان بکنید. خوب کمی از آشوری هرمنوتیک یاد بگیرید ببینید فردوسی چی گفته. اصلاً من معتقدم که افغان ها قبل از چیز باید هرمنوتیک یاد بگیرند. شاید اگر این کار را بکنند دیگر فرخنده ها را نکشند. باز از موضوع دور افتادم. گفتم آشوری آدم خوبی است و اگر می خواهد مجسمۀ فردوسی را در میدان شهر سلماس بگذارند، لابد می داند که مجسمه فواید بسیار دارد. مثلاً وقتی هوا خیلی گرم می‌شود، مردم می‌توانند در سایۀ مجسمه قدری بیاسایند. بالاخره افغان ها دو چیز به ما داده اند که باید شکرگزارشان باشیم. یکی فردوسی است و دیگر، زبان فارسی که می بینید سعید یوسف چه شعرهای روان و زیبایی به آن زبان می‌گوید. اگر فردوسی نبود آشوری زبان شناس نمی‌شد و سعید یوسف به این خوبی شعر نمی گفت. بازهم از موضوع دور افتادم. اصلاً ولش کنید! مجسمه ها را بردارند، بگذارند، ببرند، برگردانند.