Skip to main content

دوست گرامی، اژدر بهنام، شما

دوست گرامی، اژدر بهنام، شما
تبریزی

دوست گرامی، اژدر بهنام، شما می گوئید: ( ..... معیار شما برای تعریف زنده بودن سازمان ها و احزاب سیاسی میزان تأثیرگذاری آنها در کنش سیاسی جامعه است ولی به این معیار وفادار نمی مانید و آن را سیاه و سفید می کنید ..... از نگاه من هر حزب و سازمانی که در حیات جامعه خود وارد می شود به اندازه توان خود در جامعه تأثیر می گذارد، این تأثیر می تواند در میان چند هزار نفر باشد یا در میان میلیون ها تن، به همین دلیل می توان گفت که تأثیرگذاری فلان سازمان سیاسی کم است یا زیاد ..... جایگاه تأثیرگذاری یک سازمان سیاسی می تواند در مقاطع مختلف متفاوت باشد، روزی می تواند در رأس هرم تأثیرگذاری قرار بگیرد و روزی دیگر در ته هرم ..... ) دوست گرامی، پرسش من از شما این است که در زمان کنون و در ایران کنونی جایگاه چپ گراها، سوسیالیست ها و کمونیست ها در کشمکش ها و رویدادهای سیاسی ایران کجاست؟ دوست گرامی، آن چه .....

..... که شما آن را تأثیرگذاری یک سازمان سیاسی می نامید درباره سازمان های سیاسی سوسیالیست ایرانی نه کم است نه فراوان است بلکه صفر است! و سازمان های سیاسی سوسیالیست ایرانی هم اکنون نه در سر هرم هستند و نه در ته هرم هستند بلکه به بیرون از هرم پرتاب شده اند! دوست گرامی، اگر ما نخواهیم خودفریبی کنیم و اگر بخواهیم برای گرفتاری ها چاره پیدا کنیم باید آن چه را که می بینیم بپذیریم و آن این است که سازمان های سیاسی سوسیالیست ایرانی در زمان کنونی یا مرده سیاسی هستند و یا ناتوان و زمینگیر هستند! من از میلیون ها تن و یا چند هزار تن سخن نمی گویم بلکه از شما می پرسم به جز کسانی از بازماندگان سازمان های سیاسی سوسیالیست که به فرامرز رفته اند آیا تا کنون کسی دیده است که حتی یک تن از ایرانیان به وابستگان و هواداران این سازمان های سیاسی بپیوندد؟ به سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر نگاه کنید، پس از آن که رژیم آخوندی صدها تن از وابستگان و هواداران این سازمان سیاسی سوسیالیست را دستگیر، بازجوئی، شکنجه و تیرباران کرد بازماندگان این سازمان که به فرامرز گریخته بودند تنها کاری که کردند چاپ کتاب و راه اندازی چند تارنمای اینترنتی بود و هم اکنون حتی یک ایرانی از این سازمان هواداری نمی کند چه رسد به هزاران تن! دوست گرامی، اژدر بهنام، به سازمانی که نام خودش را با الگوبرداری از یک سازمان سوسیالیست در زمان رژیم پادشاهی (چریک های فدائی خلق ایران) گذاشته است نگاه کنید! جایگاه (چریک های فدائی خلق) کنونی با سه چهار تن گرداننده در ترازها و رویدادهای سیاسی ایران کنونی کجاست؟ چریک باید تفنگ و تیربار به دست بگیرد و بجنگد اما دریغ از شلیک حتی یک تیر از سوی این سه – چهار چریک خانه نشین! چند تن که نام خودشان را چریک گذاشته اند در فرامرز نشسته اند و کتاب چاپ می کنند و نوشته می نویسند و گه گاه سخنرانی می کنند و دیگر هیچ! حتی یک تن در ایران به هواداری از این سازمان برنمی خیزد چه رسد به هزاران تن! سازمان های سیاسی دیگری نیز هستند که خود را سوسیالیست می نامند اما نه در سر هرم هستند و نه در ته هرم هستند بلکه به بیرون از هرم پرتاب شده اند و این سازمان های سیاسی سوسیالیست جز مرده سیاسی نامی ندارند! ********** دوست گرامی، اژدر بهنام، شما می گوئید: ( ..... از نظر شما آن سازمان سیاسی را که پایگاه توده ای داشته باشد نمی توان سرکوب و روانه خارج از کشور کرد، سال ۱۳۶۰ را در نظر بگیریم، سازمان مجاهدین خلق ایران صدها هزار نفر عضو و هوادار فعال داشت، سمپات های این سازمان و یا هواداران غیر فعال آن هم میلیونی بود، سازمان فدائیان خلق ایران - اکثریت هم با وجود حمایت از جمهوری اسلامی تقریبا چنین وضعیتی داشت، هر دوی این سازمان ها به شدت سرکوب شدند و بقایای آنها به خارج از کشور گریختند ..... ) دوست گرامی، سرکوب های ددمنشانه رژیم آخوندی این دو سازمان را از میان نبرد بلکه از دست دادن پایگاه مردمی این سازمان ها را از میان برد، سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت برای پشتیبانی از رژیم آخوندی هوادارانش را در میان مردم ایران از دست داد و سازمان مجاهدین خلق ایران برای کردارهای ناهنجار رهبران این سازمان هوادارانش را در میان مردم ایران از دست داد، سازمان مجاهدین خلق ایران اگر در میان ایرانیان پایگاه مردمی داشت نیازی نبود که در عراق نیروئی جنگی را به نام ارتش آزادیبخش برپا کند و با داشتن پایگاه مردمی ده ها پادگان ایرانی در درون خاک ایران به این سازمان می پیوستند و رژیم آخوندی از میان می رفت، دوست گرامی، اژدر بهنام، از نو برای شما و همگان می گویم هنگامی یک سازمان سیاسی مرده سیاسی می شود که پایگاه مردمیش را از دست بدهد و هرگز با کشتار و سرکوب یک سازمان سیاسی از میان نمی رود. ********** دوست گرامی، اژدر بهنام، .....