تبریزی گرامی،
شما بسیار نوشتهاید و من تلاش میکنم درباره نوشته طولانی شما، اشاراتی خیلی کوتاه داشته باشم.
من ادعا نمیکنم که حامیان سازمانهای سوسیالیستی در داخل ایران میلیونی هستند یا کم، چون اطلاعی از آن ندارم. ولی شما ادعا میکنید که در ایران حتی یک نفر از سازمانهای سوسیالیستی حمایت نمیکنند و "سازمان های سیاسی سوسیالیست ایرانی هم اکنون نه در سر هرم هستند و نه در ته هرم هستند بلکه به بیرون از هرم پرتاب شده اند".
لطفا به من بگویید که این ادعای شما بر کدام آمار مبتنی است؟ آیا آماری در این مورد وجود دارد و یا اینکه انتظار دارید حامیان آنها پرچم سرخ به دست گیرند و روانه خیابان شوند؟
***
شما درباره سرکوبهای سال 1360 به بعد مینویسید: "سرکوب های ددمنشانه رژیم آخوندی این دو سازمان را از میان نبرد بلکه از دست دادن پایگاه مردمی این سازمان ها را از میان برد".
به نظر من: اولا وقتی سازمانی
دوما با استدلال شما، جمهوری اسلامی بینوا در این میان گناهی ندارد، تقصیر خود سازمانهاست که پایگاه مردمیشان را از دست داده بودند.
سوما درباره سازمان مجاهدین خلق مینویسید: "با داشتن پایگاه مردمی ده ها پادگان ایرانی در درون خاک ایران به این سازمان می پیوستند و رژیم آخوندی از میان می رفت"
این همان سیاه و سفید کردنهایی است که پیش از این به آن اشاره کردم. پایگاه مردمی یا صفر است یا آنقدر زیاد و موثر که پادگانها به سازمانی میپیوندند و رژیمی از میان میرود. در اینجا نسبیت مفهومی ندارد.
***
تبریزی گرامی، متاسفانه ما نمیتوانیم بر سر مواضع کنونی سازمان اکثریت به توافق برسیم زیرا دو دیدگاه متفاوت به دنیا داریم. من با وجود اینکه با بسیاری از مواضع این سازمان همسانی ندارم، ولی اذعان میکنم که این سازمان در تصورات و خیالات سوسیالیسم فروپاشیده و احکام از پیش تعیین شده سوسیالیستی غوطهور نیست و تلاش میکند در عرصه رئال پولیتیک گام بردارد و با مسائل سیاسی روز، از دیدگاه نوینی برخورد کند. من شخصا برخی از این مواضع را میپذیرم و با برخی از آنها از بیخ و بن مخالفم. برخورد من با سازمانهای دیگر هم به این گونه است.
در این میان شما تنها یک معیار دارید که همه را با آن میسنجید: یا مواضع و عملکرد یک سازمان با ایدههای سوسیالیسی مورد قبول شما همخوانی دارد و شما آنها را تایید میکنید و یا اینکه همخوانی ندارد و شما آن سازمان را بکلی رد میکنید.
دوست عزیز، سوسیالیسم اندیشهای است با تنوع و طیفی است وسیع. حقیقت در انحصار شما نیست. تا زمانی که این سیاه و سفید کردن با شماست، ما در دو دنیای متفاوت زندگی میکنیم!
***
تبریزی گرامی، شما باز هم از دیوارکشی های ناسیونالیستی بر گردادگرد نژادهای گوناگون صحبت میکنید. من کجا از اینگونه دیوارکشیها حمایت کردهام؟
حرف من این است که فدرالیسم در ایران به دلیل ترکیب جمعیتی ایران (که در برخی جاها اقوام و ملیتهای مشخصی در آن جمع هستند و در برخی جاها آنقدر ترکیبی و درهم آمیخته است که هیچگونه جدایی ممکن نیست) باید مختصات خودش را داشته باشد. نه مانند آمریکا خواهد بود، نه مانند فیلیپین و نه مانند آلمان.
در عین حال، به دلیل این ساختار جمعیتی، فدرالیسم در ایران، بدون هیچگونه تردیدی با مسائل این اقوام و ملیتها درگیر خواهد بود.
اضافه میکنم که تنها راه حل عقلانی این مسائل، بکارگیری شیوههای دمکراتیک و مدارا و به رسمیت شناختن تفاوت و اشتراکات و احترام به آنهاست..
***
دوست گرامی، درباره زبان نوشتهاید که به "زبان رسمی" معتقد نیستید و به "زبان کاربردی" معتقدید.
اینکه نام آن را چه بگذاریم یک چیز است و اینکه با آن چگونه برخورد کنیم، امر دیگری است.
مهم برخورد ما با آن زبان و دیگر زبانهاست.
ما اگر نام زبانی را "زبان کاربردی" بگذاریم و در مقابل خواست آموزش زبانهای دیگر یا آموزش به زبانهای دیگر شروع به مسخره کردن آنها بکنیم، نشانه چیست؟ وقتی به دیگر زبانها اجازه حیات ندهیم، آیا این سرکوب آنها نیست؟
در مورد تمامیت ارضی هم همینطور است. وقتی ما هر کسی را که حقوق قومی- ملی را طلب می کند، مهر تجزیه طلب بر پیشانیاش بکوبیم، یا به کسی اجازه ندهیم که خواست جدایی را مطرح کند، به چه منظوری این کار را میکنیم؟ آیا جز برای حفظ تمامیت ارضی است؟ حالا میتوانیم با صدای بلند، شعار جهانوطنی هم بدهیم. ولی نتیجه یکی است. من از شما میپرسم که کجا از حق جدایی حمایت کردهاید؟ شما از این حق حمایت نمیکنید زیرا در رویاهایتان
ادامه در کامنت بعدی