Skip to main content

تبریزی گرامی،

تبریزی گرامی،
اژدر بهنام

تبریزی گرامی،
پیش از همه روشن کنم که من با بکاربردن کلماتی مانند لجن مال کردن، ماستمالی، ماله کشی و... میانه خوبی ندارم و اگر در یکی از کامنتهای پیشینم با لحن شما نوشتم، از شما، دیگر خوانندگان کامنتم و از خودم پوزش می‌خواهم. در یک بحث سیاسی، استفاده از اینگونه کلمات، به جای روشنگری، جو را متشنج می‌کند.
موضوع دیگر اینکه ایکاش پای حزب توده ایران و سازمان اکثریت را از این بحث بیرون می‌کشیدیم زیرا من نه مدافع این سازمانها هستم و نه نماینده آنها. من نظرات خودم را بیان می‌کنم.
از من پرسیده‌اید: "مرزبندی روشن میان دشمنی با رژیم آخوندی و هواداری از این رژیم چگونه باید باشد؟ اگر یک سازمان سیاسی.... در انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کنند کارش برابر با چیست؟ روشن است که کار این سازمان برابر با دشمنی با رژیم آخوندی نیست و کارکرد این سازمان برابر با هواداری از این رژیم است"
درست همینجاست که

درست همینجاست که من می‌گویم که این برخورد، سیاه و سفید کردن است. معیار من در این میان، تنها دشمنی با رژیم اسلامی نیست بلکه منافع مردم کشورم، بیش از همه برایم اهمیت دارد.
آیا ما می‌توانیم با جاده کشی به روستاها و آسفالت آنها مخالف باشیم، به این دلیل که رژیم اسلامی این کار را می‌کند؟
با امر اعتراضات در جامعه و انتخابات و... صرفا نمی‌توان از جنبه میزان پیوستگی آنها با رژیم و حتی میزان ارتجاعی و مترقی بودن آنها برخورد کرد. عوامل دیگری هم در این میان عمل می‌کنند.
من نمی‌توانم به کسانی که به دلایل گوناگون و با تحلیلهای گوناگون در انتخابات شرکت می‌کنند، مهر هواداری از رژیم را بزنم.
گاهی ممکن است در غیردمکراتیک‌ترین انتخابات هم، با این تحلیل که می‌تواند شکافی جدی در حاکمیت ارتجاعی بیندازد، شرکت کرد و ضد رژیم هم بود.
می‌توان از حرکات اعتراضی که صد در صد با خواستهای ما منطبق نیستند، حمایت کرد. البته حمایت، جدا از "خود را بخشی از آن" دانستن است. من نمی‌دانم که سازمان اکثریت کجا و کی گفته است که خود را بخشی از جنبش چپ می‌داند، امیدوارم شما به من در یافتن این موضع‌گیری کمک کنید. ولی اگر این سازمان چنین موضعی گرفته باشد، من شخصا با آن توافقی ندارم.
***
از من پرسیده‌اید: "مرزبندی روشن میان سوسیالیسم و ناسیونالیسم چگونه باید باشد؟ مرزبندی روشن میان فدرالیسم دموکراتیک و فدرالیسم ناسیونالیستی چگونه باید باشد؟ ..."
در اینجاست که مجبوریم به تعریف از سوسیالیسم و ناسیونالیسم روی بیاوریم و طبیعتا کار ساده‌ای نیست زیرا از دو دیدگاه متفاوت به دنیا می‌نگریم.
از نگاه من سوسیالیسم به سعادت انسانها می‌اندیشد و در ضمن، یک اندیشه دگم و شسته رفته و آیه آسمانی نیست. در مقطعی از زمان و مکان این سعادت انسانی می‌تواند تنها یک قوم و یک قبیله را در بر گیرد و در مقطعی از زمان و مکان دیگر، کل جامعه بشری را. این دو را نمی‌توان از هم تفکیک کرد و دیواری آهنین بین آنها کشید.
آموزش زبان مادری و آموزش به زبان مادری، حق طبیعی هر انسانی است. نمی‌توان به این بهانه که "ناسیونالیستهای نژادپرست" هم این را می‌خواهند، آن را نادیده گرفت و در سایه قرار داد و یا با آن مخالفت کرد.
سوسیالیسم امری نیست که با یک فرمان در همه عالم برقرار شود. راه درازی در پیش است و باید از کوره‌راههای فراوان بگذرد. روشنگری هم همینگونه است. با گفتن اینکه بین "نژادها" (من اعتقادی به نژادهای مختلف انسانی ندارم) دیوارکشی نکنید، کار تمام نمی‌شود. باید برای بردن این توپ تا دروازه، هزاران بار مانور داد و از هزاران مانع عبور کرد.