سررا نباید مثل کبک تو برف کرد و گفت «همه چیزدرست است». نه خیر. تو سرطان داری. اگر معالجه نشوی می میری.
بعضی ها مانند شاه و شیخ دچار هستریزی چپ ستیزی شده اند. یا حقوق ستیزی. به جای اینکه در اندیشه ی معالجه سرطان جامعه ی خود باشند. بله حزب توده،فدائیان، و دیگر چپها به شاه و شیخ و طرفدان آنها، به افراد حکومتی و غیر حکومتی گفتند،زندان و اعدام شان را تحمل کردند، که خانم و آقاجان شما سرطان دارید باید معالجه بشوید اما کسی گوشش به سخن نبود و مثل کبک سر در برف کردند؛ و عقلشان از زبان «عمه خاله»، از «زبان شیرین فارسی»، از کوروش و داریوش ، از خمینسم بالاتر نرفت.
«تبعیض » یا به عبارت دیگر«نابرابری حقوقی» یا « نقض حقوق ملیتهای مختلف»، یا «محرومت از حقوق ملی» سرطان کهنه ی جامعه ی ماست. علاج اش نکنی، سردربرف کنی و تنها با عقب خود سرطان را ببینی «مرده» ای. همانطور که دوشاه مردند.
تاچشم بهم بزنی شده ای سوار رودخانه های خون. که به دریای خون میریزد. جامعه ایکه خمینی را سرکارآورد، آماده است بدتر از سوریه و یوگسلاوی هم بشود.
علاج درد را از پیش باید کرد. نوش دارو بعد از مرگ سهراب فایده ندارد.
یا به قول ما آذربایجانیها «حنانی تویدان سونرا-گؤته یاخارلار» حنای بعد از عروسی شایسته ی ماتحت است.
از نظر من-برخلاف نظر بعضی ها- علاج کوچک و کوچک شدن ایران نیست. علاج درست قبول حقوق ملیتها و ایجاد برابر حقوقی ست.این به سود زندگی همگان است. می توان عملی کرد. راهش هم ایجاد فدرالیسم مناسب با شرایط جامعه ی ایران است.