Skip to main content

الیار عزیز ملت ما ساده دل

الیار عزیز ملت ما ساده دل
Anonymous

الیار عزیز ملت ما ساده دل بودند و به هر کسی که به آذربایجان مهمان می آمد، سر سفره اشان نشاندند، آللاه قوناغی بفرما بشین بالا، آنها آمدند و برای ما تاریخ نوشتند و حتی اسمی بنام آذری هم رویمان گذاشتند در روستاها هیچ کس موجودی بنام آخوند را نمی شناخت، اولین آخوندی که به ده ما آمده بود، همه با تعجب به لباس و عمامه او نگاه می کردند، و وقتی از او شغلش را پرسیدند، گفت من نماز و روضه می خوانم، بعد از او پرسیدند که این کار تو که به گوسفندانمان ما آسیب نمی رساند؟ ملا گفت نه، بعد در مورد شغلش کنجکاو شدند، آیا زمین شخم می زنی؟ گندم درو می کنی؟ آبیاری می کنی؟ بلافاصله آخوند زرنگی بخرج داد و دید که آنها به سلامتی گوسفندانشان بیشتر حساسیت دارند، گفت من دعا می خوانم و دهان گرگها بسته می شود و آنها دیگر نمی توانند گوسفندان شما را بخورند، یک نفر از اهالی ده رو به روستا کرد و فریاد زند،

همه تان بیایید اینجا، یک آدم عجیبی به ده آمده، بجای اینکه ده تا سگ نگه داریم یک ملا نگه می داریم و با دعای این ملا دهن همه گرگها بسته می شود، در ده ما زنی بود بنام ننه خاور، با لباس محلی تفنگ بدوش سوار اسب می شد و مردها همه از او حرف شنوی داشتند و به او احترام می گذاشتند، بعد از انقلاب روستا‌ی به آن زیبائی، خالی از سکنه شد، بعدها وقتی که من در شهر به دیدار او رفتم، و خواستم با او دست بدهم، دستش را کرد زیر چادر سیاه و گفت من نمی دانم، این جوانها می گویند دست دادن با نامحرم حرام است،