Skip to main content

ادامه

ادامه
آ. ائلیار

ادامه...
همانطور که در مطلب «خیزش حفظ هویت» در ویدئو ها مشاهده میکنیم مسئله کسب حقوق در آذربایجان در بین قشر جوان که اکثریت مردم را تشکیل میدهند یک «خواست عمومی» شده است. این روند در دیگر بخشهای ایران نیز چنین است. و ویدئوهای آنها هم موجود است. بفرما دقیق شو. در چنین شرایطی طرح کسی مثل کسروی و یا رهروان او که میگویند «زبانهای غیر فارسی نابود بشود» به معنی «جنگ با مردم تبعیض دیده» نیست. هیچ آدم عاقلی چنین کاری نمی کند. حتی مشدعلی بقال هم این کار را نمی کند چه برسد به آدمی که یک چمدان مدارک دانشگاهی یدک میکشد. ولی متاسفانه اینان از بقال سرکوچه هم عقب مانده اند.
از این رو که این «ارتجاع» شناخته بشود-مثبت است. تا بدانیم که با چه نوع روشنفکران سروکارداریم.
تا دلت بخواهد ایران پراست از اینها. ما تنها حزب الله را نداریم. حزب الله های دانشگاهی سکولارهم داریم.
بفرما علاج درد کن...

طرح نوشته های عهد بوقی در ایران گلوبال که به ویژه شامل «نظر کسروی و رهروان او مثل یحی ذکاء و دیگران » میشود
همان «تئوی و عمل» یکسان سازی رضاشاهی ست. در شرایط حاضر که مسئله رفع تبعیض یکی از مهمترین مسایل درجه یک جامعه ماست.
آیا این کار پاسخ مناسب به مسئله ی رفع تبعیض امروزی ست یا میخواهیم « عطش عقده ها و ایده لوژی ناسیونالیستی» خود را فرونشانیم؟

آدم اهل دانش و دانشگاه وقتی چنین به بیراهه میرود وای بحال دیگران که مثل من از بالای کوه آمده اند.
من نمی فهمم در چیزی که اینان تحصیل کرده اند چه آموخته اند؟ یا چیزی نداده اند یا اینان چیزی نگرفته اند. یا شاید چیز و چیزهایی هست که من چوپان از درکش عاجزم.

بین اروپایی ها سخنی هست که در چنین مواقعی میگویند« طرف دکتریش را از کیوسک خیابان گرفته». شاید این هم گوشه ای از مسئله را روشن کند. شاید براستی اینان «پروفسورهای کیوسکی»اند. عملا که چنین است. شاید چرایش آن باشد
که «تسلط ایده لوژی و دگماتیسم انسان را کور ذهن میکند» به حق باشد.