Skip to main content

آقای کاوه جویا، برای اینکه با

آقای کاوه جویا، برای اینکه با
Anonymous

آقای کاوه جویا، برای اینکه با وضعیت کنونی آذربایجان بیشتر آشنا شوید، خاطرات مستند یکی از دوستانم را عیناّ خدمت شما و خوانندگان محترم سایت ایران گلوبال نقل قول می کنم تا از عدم انطباق شرایط عینی با توهمات کسری و رهروان آن بیشتر آگاه شوید،،، دروازه تبریز سوار تاکسی شدم، آقائی فارس زبان که می خواست تاکسی ها سوارش بکنند، با لحجه غلیظ فارسی گفت ساحات غاباغی (جلو ساعت میدان شهرداری) و سوار تاکسی شد، من در جلو تاکسی نشسته بودم، بعد از اینکه راه افتادیم ایشان شروع کرد به سئوال پرسیدن از راننده و راننده هم در برابر هر سئوالی که ایشان می پرسید کلافه شده بود، تا اینکه یکدفعه تاکسی را زد کنار و توقف کرد، و بعد با حالتی شکوه گونه به ایشان گفت ببین داداش اگر به زن و بچه من رحم نمی کنی به زن و بچه خودت رحم کن، من دو تا کار را یکجا نمی توانم انجام بدهم، من یا باید تاکسی برانم و یا فارسی

حرف بزنم و اینجا پارک کردم تا شما هر سئوالی که از من دارید بپرسید تا جواب بدهم، لطفاّ در موقع رانندگی از من سئوال نکنید که حواسم پرت می شود، چون تا بیایم بحرف شما گوش بکنم و بفهمم که چه می خواهید و تا بیام لغت پیدا کنم و جمله بسازم و جواب شما را بدهم، یقیناّ رفتم زیر تریلی، مسافر فارس زبان پرسید که پس چطوره که با این آقا حرف می زنی حواست پرت نمی شود؟ شوفر تاکسی گفت که ما با هم ترکی حرف می زنیم و لغات و جملات ترکی اتوماتیک بزبان می آیند بعد به ترکی گفت زبان مادری خاصیت دیگری دارد، به زیر لب گفت که شما ها حالا خیلی مانده تا بفهمید زبان مادری یعنی چه،