Skip to main content

تحرفات کسروی و 17 بیت منسوب

تحرفات کسروی و 17 بیت منسوب
آ. ائلیار

تحرفات کسروی و 17 بیت منسوب به شیخ صفی
تهیه و تنظیم : آ.ائلیار-براساس پژوهش دکتر حسین محمدزاده صدیق
شيخ صفي الدين اسحاق، با دختر شيخ زاهد گيلاني‌ «بي‌بي فاطمه» ازدواج کرده و تا مرگ شيخ زاهد بیش از 20 سال در میان گیلک ها زندگی کرده است. از این رو شيخ صفي، زبان گیلکی را خوب میدانست.

اشعار گیلکی-شيخ صفي

هفده بيت گيلكي منسوب به شيخ صفي را كه در سلسلة النّسب صفويه آمده و كسروي آن را دستموزه قرار داده و گفته است نمونه‌اي از زبان آذري است. براي نشان دادن تحريفات كسروي، متن را عيناً و بي‌كم و كاست نقل كرده‌ام و با استفاده از كتاب فرهنگ گيلكي ستوده ريشه و معاني لغات گيلكي را نيز استخراج و ذكر كرده‌ام. مانند تبه، اندي، موازئي، وهشم، واج، بشم، پورسن و غيره كه همگي اكنون نيز در گويش هم‌ميهنان گيلك موجود است.

در اين اشعار كه شيخ صفي الدين آن‌ها را خطاب به شيخ زاهد گيلاني (گيلكي زبان) سروده است، معاني عميق عرفاني و تلميحات به آيات رباني موجود است. من در بخش دوم قارا مجموعه، این رباعی‌ها را همراه شرح ریشه و معانی لغات گیلکی شرح کرده‌ام. مانند:

تبه[2] درده‌جر[3] ان از بوجينم درد،

اندي[4] پاشان برم چون خاك چون كرد.

مرگ ژيريك بميان دردمندان بور،

ره باويان بهمراهي شرم برد.

(شرح ابیات گیلکی)


در باب كسر نفس و فروتني مي‌فرمايد:

صفيم صافيم گنجان نمايم،

به دل درده‌ژرم تن بي‌دوايم،

كس بهستي نبرده‌ره به اوغان،

از به نيستي چو ياران خاكپايم.[4]


شرح:

صفيم كه صاف دلم و دليل و راه نماينده‌ي طالبانم به گنج‌هاي اسرار حق با وجود آن همه به دل دردمند بيچاره‌ام زيرا كه هيچ كس به عجب و پندار راه به عالم وحدت و اوغان (= خداوند) نبرده و من از بي‌تعيني و فروتني خاك پاي درويشانم.


در باب دلجويي از دردمندان مي‌فرمايد:

تبه[5] درده‌جر[6] ان از بوجينم درد،

اندي[7] پاشان برم چون خاك چون كرد.

مرگ ژيريك بميان دردمندان بور،

ره باويان بهمراهي شرم برد.


شرح:

از غايت محبت و احسان در باب دلجويي دردمندان مي‌فرمايد كه بگذار تا درد همه دردمندان بر جان حزين من باشد و خاك پاي قدم‌هاي ايشان باشم و حيات من و ممات من در ميان دردمندان باشد كه ايشان همراه من و رفيقان من‌اند در معرفت حقايق عالم توحيد.


در انبساط دل مي‌فرمايد:

موازش[8] از چه اويان مانده دوريم،

از جو اويان خواصان پشت زوريم،

ððð

دهشم[9] دوش با عرش و به كرسي،

سلطان شيخ زاهد چوگان كويم.


شرح:

مگوييد كه من يك لحظه از عالم وحدت دور باشم و حال آنكه قوت و توانايي و پشت گرمي من از خاصان عالم وحدت است. اين كه نگذاشته‌ام دوش به زير عرش و كرسي يعني بامداد حاملان آن‌ها دوش داده‌ام و به آن شرف مشرف گشته‌ام از جهت آن است كه گوي چوگان سلطان شيخ زاهدم يعني دست پرور استاد كاملم و مطيع و فرمانبردار اويم.


در نفس‌كشي مي‌فرمايد:

شاهبازيم جمله ماران بكشتيم،

وفاداريم، بي‌وفايان بهشتيم،

قدرت زنجيريم به دست استاد،

چخمقم آتشم ديكم نوشتيم.


شرح:

شاهباز عالم وحدتم كه همه‌ي مارانِ صفت ذميمه را از وجود طالبان محو و ناچيز نمودم و وفاداريم كه رسم بي‌وفايان را بر انداختم و حبل المتين قدرت الهيم كه مطيع و فرمانبردار استاد كاملم كه با وجود استيلاي صفت جلال كه تقاضاي آن صفت آتش سوزان است به آب حلم و بردباري تسكين داده كسي را نيازردم.


در عظمت و كبريايي خداوند مي‌فرمايد:

همان هوي همان هوي همان هوي،

همان كؤشن، همان دشت، همان كوي.

آز واجم[10] اويان تنها چو من بور،

بهر شهري بشم[11] هي هاي و هي هوي.


شرح:

همان خداي است و همان خداي جل شأنه كه يكتاي بي‌همتاي است و منفرد در ذات و صفات و دنيا كه عبارت از عالم ناسوت است همان صحرا و همان دشت است و خواهش دل من آن بود كه محبت حق - جل شأنه- كه محبوب حقيقي است مخصوص به من باشد و حال آنكه در هر شهري و بلادي مملو از شورش و غوغاي محبان و مشتاقان حق است.


در خطاب با شيخ زاهد- قدّس سرّه- مي‌فرمايد:

بشتو بر آمريم حاجت روا بود،

دلم زنده به نام مصطفي(ص) بور،

ايه‌ر[12] دوار بو بوردام بو پورسن[13]

هر دو دستم به دامن مرتضي بور.


شرح:

چون به درگاه تو كه استاد كاملي ملتجي شدم و پناه آوردم كل حاجت‌هاي من همه روا شد و از يمن توجه تو دلم زنده به نام حضرت مصطفي (ص) شد. فردا كه روز محشر است از من كه سؤال اعمال كنند دست التجاي من به دامن حضرت علي مرتضي – عليه التّحيه و الثّناء- و آل مجتباي او باشد.

ادامه دارد