Skip to main content

اگر سفارت شوروی هم همانند

اگر سفارت شوروی هم همانند
Anonymous

اگر سفارت شوروی هم همانند سفارت آمريکا به اشغال در می آمد و اسناد محرمانه آن منتشر می شد مردم از نقش شوروی در تهييج انقلاب و سپس دامن زدن به تنش های سياسی پس از انقلاب؛ اسامی کسانی که در دانشگاه "پاتريس لومومبا"ی مسکو آموزش ديده و بعنوان عامل کا. گ. ب. به ايران اعزام شده بودند؛ هدايت فکری و ايدئولوژيک گروههای سياسی و تجزيه طلب در کردستان؛ ترکمن صحرا؛ خوزستان و بلوچستان؛ پرداخت پول نقد در کيف های سامسونت به گروههای مسلح در تهران (منجمله به مجاهدين خلق) و تلاش برای ساقط کردن دولت بازرگان و صدها توطئه استعماری ديگر پرده بر ميداشت.



afarassati@yahoo.com

مقدمه

"سفير ايران در مسکو در فيس‌بوک خود از رفت‌وآمد مقامات روسی و ايرانی در روزهای آخر فروردين ۹۴ در راستای گسترش هر‌چه‌بيش‌تر روابط تهران- روسيه خبر داد. مهدی سنايی نوشت: آندری فورسنکو، دستيار رئيس‌جمهور روسيه در امور علمی و فناوری وارد تهران و همزمان علاء‌الدين بروجردی، رئيس کميسيون امنيت ملی مجلس‌ شورای‌ اسلامی نيز وارد مسکو شد. امروز نيز علی شمخانی، دبير شورای‌عالی امنيت ملی به دعوت همتای روس خويش وارد مسکو خواهد شد. چهارشنبه اين هفته نيز يک مقام عالی‌رتبه نظامی برای شرکت در اجلاس امنيتی روسيه و ديدار با همتای خويش به مسکو سفر خواهد کرد." (خبرگزاری ايسنا).
اين خبر در کنار تداوم بحران ديپلماتيک بين ايران با سه کشور عمده بلوک غرب (امريکا، انگليس و کانادا) گويای واقعيتی تلخ در عدم تعادل در مناسبات بين المللی ايران و سنگينی بی سر و صدای وزنه روسيه در مناسبات بين المللی ايران و بيانگر جنبه پنهان نفوذ روسوفيل ها در جمهوری اسلامی است که با شعار "نه شرقی - نه غربی" شکل گرفت و به مرور تبديل به متحد روسيه و زائده ای در افت و خيز سياستهای بين المللی مسکو شد.
مقاله زير متن سخنرانی دکتر علی فراستی در دانشگاه کاليفرنيا در لس آنجلس است که در پانلی با عنوان «مناسبات ايران و روسيه و پيوندهای روشنفکری» قرائت شد. اين پانل توسط مرکز مطالعات خاور نزديک وابسته به دانشگاه کاليفرنيا در لس آنجلس برگزار گرديد.
ژئوپوليتيک مناسبات ايران و روسيه از منظر تاريخی
اگر از هر فرد ايرانی، جوان يا پير، سؤال کنيد که در تاريخ معاصر ايران، چه قدرت بيگانه ای نقش استعمارگرانه بيشتری در ايران داشته است، اول از همه و بيش از همه از انگليس نام می برند به نحوی که داستان زيبای "دائی جان ناپلئون" را به ياد می آورد که آن داستان نيز ناظر بر چنين روانکاوی اجتماعی نگاشته شده بود. ولی شايد تعجب کنيد اگر اين جانب مدعی شوم که اصلی ترين استعمارگر خارجی در ايران همواره روسيه (با نظامهای گوناگون سياسی) بوده است که بعنوان يک عامل بيرونی (جدای از عوامل درونی و داخلی) بيش از هر عامل خارجی ديگر باعث مصائب و عقب ماندگی عمومی جامعه ايران بوده است. با اينحال همواره انگشت اتهام بسوی انگليس و سپس آمريکا نشانه رفته است.
علت اين ضعف نگرش و يا بعبارتی، تحريف عمدی يا غير عمدی تاريخ معاصر ايران، تاريخ نويسانی هستند که اغلب از چپ گرايان و يا متأثر و مرعوب جريانات فکری چپ بوده اند که از نظريه پردازان روس تغذيه می کردند. علت ديگر آن آشنائی بيشتر ايرانيان به زبانهای غربی (انگليسی – فرانسوی – المانی) و بهره وروی بيشتر از منابع تاريخی منتشر شده در اروپا و آمريکا بوده است. طبعا تمايل کمتر ايرانيان به فراگيری زبان روسی و در دسترس نبودن منابع و اسناد حکومتهای روس (به آن حد که در ممالک اروپای غربی رايج است) باعث کنکاش کمتر در زمينه تأثير واقعی سياستهای روسيه بر جامعه ايران شده است.
در تاريخ معاصر ايران همواره از پرتقالی ها، هلندی ها، انگليسی ها که به خليج فارس آمدند سخن رفته است. آن ممالک صرفا با هدف حفاظت از منافع اقتصادی خود می آمدند و يکروز هم می بايست ميرفتند، کما اينکه در رقابت با يکديگر بالاخره رفتند. ولی همسايه شمالی ما همچون رطوبت عمل کرده است، آنقدر می ماند تا مملکت مورد هدفش را غرق کند؛ و چنين بود که مدت ۳۰۰ سال بر سرزمينهای تاريخی ايران در آسيای مرکزی و قفقاز مسلط شد و از هيچ تلاشی برای ضميمه کردن مابقی سرزمين ايران به اميراطوری خود دريغ نورزيد.
در نقطه مقابل ورود انگليس به صحنه سياست داخلی ايران نيز اساسا برای ممانعت روسيه از اشغال ايران و حفط منافع بلند مدت آنها در هندوستان بود. بواقع اگر نقش بازدارنده و متعادل کننده انگليس در دوران قاجاريه نبود، ما هم اکنون بزبان روسی