Skip to main content

يک زمانی روسيه خط سياسی خود

يک زمانی روسيه خط سياسی خود
Anonymous

يک زمانی روسيه خط سياسی خود را از طريق ايجاد احزاب کمونيستی پيش می برد حال با توجه به محدوديت فعاليت احزاب، خطوط سياسی و راهبردی خود را در قالب موسسات غير انتفاعی و باصطلاح «پژوهشی» دنبال ميکند و هزينه گردش امور آنها و سفرهای هدفدار به روسيه و بالعکس را سفارت اين کشور در تهران تامين ميکند. بيت المقدس روسوفيل های وطنی مسکوست چه با استالين چه بی استالين.
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/04/195709.php

لنين و تداوم سياست کشورگشايی به سمت جنوب

کشورگشائی روسيه همواره با جنگ و اشغال نظامی سرزمين های همجوار تحقق يافته است و نفوذ‌ فرهنگی و اقتصادی نقش درجه دوم در بسط نفوذ روسيه بازی کرده است. يک علت آن ضعف نظام سرمايه داری روسيه و ضعف فن اوری آن در مقايسه با ديگر رقبای اروپائی بوده است. برای خروج از بحرانهای درونی، تزار به جنگهای کشورگشايانه متوسل می شد و هر از گاهی با فتوحات جديد تلاش می کرد به منابع خام و بازارهای انحصاری برای توليدات خود دست يابد تا از ديگر رقبای اروپائی عقب نماند. در اين ميان نقش کليسا اساسا تامين نيروی انسانی برای ارتش و همراهی با آن برای توسعه مذهب ارتودکس و بهره بردن از درآمدهای حاصل از کشورگشايی بوده است.

احتضار امپراطوری تزار در شکست نظامی اين کشور از ژاپن در جنگ ۱۲۸۴ شمسی (۱۹۰۵ ميلادی) عيان گشت. از آن زمان تا ۱۲ سال بعد التهاب اقتصادی و راه های برون رفت از عقب ماندگی صنعتی و علمی به مشغله اصلی روشنفکران و جنبش های اجتماعی روسيه بدل شد تا اينکه نظام سلطنتی روسيه سرنگون گرديد. در اين ميان جنگ جهانی اول و فشار اقتصادی و اجتماعی ناشی از آن نيز مزيد بر علت گشت و در چنين شرايطی بود که لنين توانست با کمک امپرازطوری های آلمان و اتريش خود را بعنوان منجی و نجان دهنده جامعه مصيبت زده روسيه عرضه کرده و با کودتائی برق اسا (که بعدا نام انقلاب بر آن نهادند) قدرت سياسی را بدست بگيرد و امپراطوری روسيه را تجديد سازمان دهد.

تا زمان انقلاب اکتبر روسيه ترقی خواهی در ايران در حمايت از انديشه های مدرنيستی اروپای غربی به شکل ليبراليسم و سکولاريسم و سوسياليزم متجلی می شد و گرايشات متمايل به حکومت تزاری روسيه مرتجع قلمداد می شدند. با انقلاب اکتبر ورق برگشت و از آن پس شعارهای عدالت طلبانه و برابری طلبی کمونيست های روسی ميان روشنفکران و تجدد طلبان ايرانی رونق گرفت. در آن دوران هر کس که روس گراتر بود مترقی محسوب می شد و گرايشات ليبراليستی از نوع رايج در اروپای غربی مذمون تلقی می گرديد.

سياست توسعه طلبی روسيه با روی کارآمدن لنين و تنها يک سال پس از انقلاب اکتبر مجددا احياء شد ولی اين بار در زرورق حمايت از زحمتکشان و ملل ستم ديده. ک. ترويانوسکی از تئوريسين های بلشويک و از نزديکان لنين در کتاب خود تحت عنوان "شرق و انقلاب" منتشره در سال ۱۲۹۷ شمسی (مصادف با ۱۹۱۸ ميلادی) چنين نوشت: «اهميت ايران برای ايجاد يک بين الملل کمونيستی در شرق غير قابل انکار است. اگر ايران مرزی است که بايد از آن عبور کرد و به دژهای انقلاب در شرق، يعنی هندوستان، دامن زد، پس ما بايد در گام نخست، انقلاب را در ايران بر پا کنيم . يک تحريک و انگيزش لازم است؛ يک کمک بيرونی نياز است؛ لذا ما محتاج يک تصميم گيری قاطع هستيم. اين انگيزش، اين ابتکار و اين قاطعيت می تواند توسط انقلابيون روس و با واسطگی مسلمانان روسيه تحقق يابد».

اين واسطه مسلمان روس فردی بود از اهالی تاتارستان روسيه به نام "مير سعيد سلطان قلی اف" که در غرب بنام سلطان گاليوف شناخته می شود. وی از نزديکان لنين، نظريه پرداز اسلام شناس که مبتکر نظريه ترکيب اسلام و کمونيسم برای پيشبرد اهداف توسعه طلبانه روسيه بود. نظريات او برای ايجاد حزب کمونيستی برای مسلمانان شوروی و تلاش او برای تشکيل جمهوری های خودمختار برای مسلمانان شوروی از جانب کميته مرکزی حزب کمونيست شوروی انحراف از برنامه های بلشويسم تلقی شد ولی همان نظريه ها برای تهييج مسلمانان کشورهای ديگر به منظور ابزاری برای صدور انقلاب و برپايی انقلابات مشابه تا زمان فروپاشی شوروی بکار رفت.