Skip to main content

پس از فروپاشی رژیم شوروی

پس از فروپاشی رژیم شوروی
تبریزی

پس از فروپاشی رژیم شوروی پیشین و رژیم های کشورهای پیمان ورشو پیشین مارکسیست ها سه گروه شدند، یک گروه همچنان باورمند به مارکسیسم کهن و کلاسیک ماندند، گروه دوم کسانی بودند که می گفتند با مارکسیسم کهن و کلاسیک رسیدن به سوسیالیسم ناشدنی است و مارکسیسم کهن و کلاسیک نیاز به ویرایش دارد، گروه سوم نیز کسانی بودند که از دیدگاه های مارکسیستی پسرفت کرده و در برنامه هایشان دیدگاه های سرمایه داری را گنجاندند، در فرهنگ واژگان سیاسی به کسانی که با پسرفت از مارکسیسم دیدگاه های سرمایه داری را در برنامه هایشان می گنجانند (رویزیونیست) گفته می شود، البته به فراوانی نیز دیده شده است که رویزیونیست ها برای مردم فریبی نام هائی مانند ویرایشگران مارکسیسم و بهسازان مارکسیسم را به روی خودشان گذاشته اند مانند خروشچف و هوادارانش در رژیم شوروی پیشین! تزهای رویزیونیستی خروشچف رفتن شوروی را به سوی سرمایه داری دولتی .....

..... که از زمان استالین آغاز شده بود شتاب داد و سرانجام از درون واژگانی مانند سوسیالیسم و کمونیسم بدترین چهره سرمایه داری که سرمایه داری دولتی است در سرزمین شوروی پدیدار شد! به هر روی مرز میان ویرایش و بهسازی مارکسیسم با پسرفت از مارکسیسم فریبنده، سست و شکننده است و کسانی می توانند بفهمند که چه کسی ویراستار مارکسیسم است و چه کسی گریزان از مارکسیسم است که دانش سیاسی بالائی داشته باشند. ********** در میان مارکسیست های ایرانی نیز پس از فروپاشی رژیم شوروی پیشین کسانی همچنان باورمند به مارکسیسم کهن و کلاسیک ماندند، کسانی نیز مانند زنده یاد ژوبین رازانی (منصور حکمت) دست به ویرایش و بهسازی مارکسیسم کهن و کلاسیک زدند و کسانی نیز به رویزیونیست ها پیوستند، سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت پس از فروپاشی رژیم شوروی پیشین از سازمان هائی بود که راه رویزیونیسم را در پیش گرفت و پسرفت از مارکسیسم کهن و کلاسیک و پذیرش بسیاری از دیدگاه های زرسالاران و سرمایه داران و گذاشتن نام سوسیال دموکراسی به روی راه و روش های سرمایه داری برابر بود با گام گذاشتن این سازمان در راه رویزیونیسم! روشن است که دیدگاه های رویزیونیستی سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت در زمان کنونی هرگز برابر با دیدگاه های سازمان چریک های فدائی خلق ایران در زمان رژیم پادشاهی که پیرو مارکسیسم کهن و کلاسیک بود نیست! همان سازمانی که اکثریتی ها خودشان را از بازماندگان آن می نامند و هر سال در سالگرد رویداد سیاهکل سخنرانی کرده و سرود می خوانند! ********** از سوی دیگر سوسیالیست ها دو برخورد با ناسیونالیست ها دارند، یک گروه سوسیالیست هائی هستند که در برابر ناسیونالیست ها نرمش نشان داده و سخنان ناسیونالیست ها را از زبان مادری گرفته تا مرزبندی ها و دیوارکشی های ناسیونالیستی میان مردم یک سرزمین با دستاویزهائی مانند فدرالیسم و حق تعیین سرنوشت بی کم و کاست بازتاب می دهند، چنین کسانی چپ های پوپولیست نام دارند! گروه دیگر سوسیالیست هائی هستند که خودشان و دیدگاه هایشان را از ناسیونالیست ها جدا کرده اند چون به خوبی دریافته اند که ناسیونالیسم با ویژگی هائی که دارد با سوسیالیسم سازگار نیست و نمی تواند باشد و اگر ما سوسیالیست ها را چپ گرا بنامیم راست گراترین راست گراهای جهان ناسیونالیست ها هستند! سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت گذشته از آن که از مارکسیسم پسرفت کرده و راه رویزیونیست ها را در پیش گرفته است در برابر ناسیونالیست ها نیز دچار خودباختگی شده و با نرمش نشان دادن در برابر آنها به گروه چپ های پوپولیست ناسیونالیزه شده پیوسته است! برای نمونه این سازمان در برنامه ای که به تازگی نوشته است می گوید: ( ..... فدرالیسم پیشنهادی ما جغرافیائی - ملی است! در این ساختار حاکميت واحد است ولی قدرت تقسیم می شود تا امورات مردم میان خود مردمان از هر ملیت و منطقه جغرافیائی توزیع گردد! ..... ) هر کس با دیدن چنین برنامه ای از خود می پرسد ناهمسانی چنین فدرالیسمی با فدرالیسمی که ناسیونالیست ها از آن سخن می گویند در کجاست؟ و اگر چنین برنامه ای پیاده شود جز یک رژیم ملوک الطوایفی مانند رژیم های ملوک الطوایفی در زمان برده داری و زمان فرمانروائی پادشاهان باستانی چه چیزی دیده خواهد شد؟ آیا این است فدرالیسم بر پایه دموکراسی و سوسیالیسم و اینترناسیونالیسم؟ و آیا در جهان کنونی و در سده بیست و یکم و در زمان ماهواره و اینترنت شالوده کشورداری در کشورهای فدرال دموکرات جغرافیا و ملیت است؟! سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت اگر گرفتار پوپولیسم از گونه ناسیونالیستی آن نبود باید این چنین می گفت: ( ..... فدرالیسم پیشنهادی ما فدرالیسم دموکراتیک بدون مرزبندی های ناسیونالیستی میان مردم است ..... ) در جهان کنونی با راهکار .....