Skip to main content

برای دوستانی که معتقدند ایران

برای دوستانی که معتقدند ایران
Anonymous

برای دوستانی که معتقدند ایران گلوبال بلندگوی قومگرائی نیست: آیا تابحال سابقه داشته است که مقاله یکی از قومگرایان یا نژادپرستان بدلیل اعتراض یکی از ایران دوستان حذف بشود؟ اگر جواب آری است، آیا تابحال مقاومتی چنین سازمانیافته از طرف مسئول سایت در برابر حق دموکراتیک یک نویسنده ایران دوست سابقه داشته است؟ از دوستان عزیز تقاضا می کنم یکبار دیگر این جمله آقای توکلی را بخوانند و دوباره بخوانند: «همایون هم بیشتر روی نوشته اش کار کند و سپس با توافق قابوسی مقاله با محتوای محکم ترو استفاده از کلمات مثبت تر» یعنی شرط درج یک مقاله «توافق قابوسی» است! آیا تابحال برای یک نویسنده ایراندوست هم چنین حساب ویژه‌ای باز شده است؟ چندین نفر از طیف عشیره‌پرستان به من انتقاد کرده بودند که در رابطه با سایت ایران گلوبال و اینکه بلندگوی نژادپرستی و نفرت‌‌پراکنی است، حرف بی‌سند می‌زنم. ولی خوشبختانه روش برخورد مسئولین

نشان داد که ضرب‌المثل "آفتاب آمد، دلیل آفتاب"! هنوز هم صادق است. از این مورد اگر بگذریم، باید بپذیریم که دلیل ماندگاری جمهوری اسلامی شباهت حیرت‌آور اوست، با "اپوزیسیون"ش. سانسور همان سانسور است، فقط نام و بهانه‌ و فرمش فرق می‌کند، امام‌پرستی و کیش شخصیت و داشتن حقوق ویژه مختص جمهوری اسلامی نیست و در مورد اپوزیسیون هم صادق است. بیهوده نیست که بخشی از ما تبدیل به بوق وزارت اطلاعات می شویم و دروغهای آن را تکرار می کنیم (ماجرای تحریم داروئی را بیاد بیاورید). وقتی که نوع تفکر یکی باشد، طبیعتا مرزها هم از بین می‌روند و آدما گاهی نمی‌داند با چه کسی طرف است، پوزیسیون، یا اپوزیسیون؟ قدیمیها می گفتند خداوند نجار نیست، ولی درو تخته را خوب به هم جور می کند! حالا حکایت ماست، با این رژیم خونخوار و این اپوزیسیون "دموکرات"ش، که از همه قوانین مدنی دانمارک، فقط "آزادی نژادپرستی" را یاد گرفته است، و تازه همان را هم معلوم نیست درست درک کرده باشد. همایون سنجری درست می‌گوید. چپ نادم دیروز که هنوز دلبسته انترناسیونالیسم پرولتری است، تا جان در بدن دارد می‌خواهد مرزها را از میان بردارد، ولی چون زورش به بقیه دنیا نمی رسد، تمام سعیش در این است که مرزهای همین ایرانی را که دم دست است، بردارد، غافل از اینکه با از میان رفتن این مرزها دهها و شاید صدها مرز جدید بوجود می آید. ولی چه کنیم، اینست قصه پر آب چشم ما با چپ سنتی ایرانی، یا بقول سعید یوسف: «کودکستان چپ، با انبوه بچه بَبوهایش»