Skip to main content

آقای مصداقی،

آقای مصداقی،
اژدر بهنام

آقای مصداقی،
پیش از شروع به اظهار نظر درباره موضوع بحث یعنی "سازمان چریک‌های فدایی خلق و پذیرش رهبری خمینی در دوران انقلاب ضد‌سلطنتی" می‌خواهم نکاتی را درباره شیوه پرداختن شما به مسائل بیان کنم.
هدف از طرح مسائل گذشته چیست؟ اگر منظور از اینکار روشنی بخشی به آن مسائل و درس‌گیری از آنها باشد، بسیار مفید است ولی اگر قصد آن باشد که با طرح آنها، شخصی یا جریانی را بکوبیم و لجن مالش کنیم، منفعتی ندارد.
متاسفانه بسیاری از نوشته‌های شما مملو از فحاشی است. بگونه‌ای که حداقل شخص من، آنها را با اکراه می‌خوانم و در ابتدا، این پیش‌داوری در من ایجاد می‌شود که نوشته‌های شما غرض‌آلود و به منظور کوبیدن و لجن‌مال کردن طرف مقابل است. به همین دلیل به آنچه که می‌نویسید و به نتیجه‌گیریهای شما با شک و تردید نگاه می‌کنم و اجبارا به دنبال "تحریف" در آنها هستم. مگر می‌شود یک نوشته غرض‌الوده خالی از تحریف باشد؟

شما در یک برنامه تلویزیونی ادعایی را مطرح کردید و اکنون در این نوشته، هدف شما این است که به هر ترتیبی شده، درستی ادعای خودتان را ثابت کنید. انگار که اگر درستی آن ثابت نشود، همه اعتبار شما بر باد خواهد رفت!
شما برای اثبات ادعای خود، در وحله اول به تخریب مخالفین روی می‌آورید و از این طریق ذهن خواننده را برای پذیرش آن ادعا و "اسناد" و "مدارک" ارائه شده آماده می‌کنید. البته نامی که می‌توان بر کار شما نهاد، نه تحقیق بلکه تسویه حساب است.
یکی از مخالفین نظر شما، آقای توکلی است که باید ابتدا بد نام شود. به همین دلیل باید گفته شود که او از وابستگان "فداییان اکثریت" بوده، "شریرانه" در ایمیل لیست درونی‌شان درخواست لشکر کشی کرده(آیا کار کسی که شما را از این واقعه مطلع کرده، شریرانه نبوده؟)، توکلی عوامفریب و بی‌پرنسیپ است، هوچی‌گر است و... و بنابرین حرفش چرند است و ادعا من (ایرج مصداقی) درست است. معلوم نیست که موضوع بحث شما روشن کردن پذیرش رهبری خمینی در دوران انقلاب ضدسلطنتی توسط سازمان چریک‌های فدایی خلق است یا بررسی شخصیت آقای توکلی!
شما اعلام می‌کنید که " قصد من پاسخگویی به کیانوش توکلی نیست" ولی در سرتاسر نوشته خودتان به کیانوش توکلی پاسخ می‌دهید!
متاسفانه با اینکه از مجاهدین جدا شده‌اید، همان فرهنگ را با خود دارید.
حال بپردازم به بخشی از نوشته شما که مربوط به موضوع است:
بحث درباره شرایط زمانی انقلاب ضدسلطنتی است.
خوب می‌دانیم که در آن شرایط بحرانی خمینی سوار بر باورهای مذهبی مردم توانست رهبری آنها را به دست گیرد. فداییان خلق به خوبی متوجه بودند که نمی‌توانند این جنبش را رهبری کنند. آنها در کل معتقد بودند که انقلاب تنها تحت هژمونی و رهبری طبقه کارگر به پیروزی نهایی می‌رسد و این رهبری در این شرایط تامین ناشدنی است. ولی در عین حال باور داشتند که خرده بورژوازی که رهبری را در دست گرفته است، در آن شرایط، انقلابی عمل می‌کند و طبقه کارگر و "پیشاهنگ آن" باید در این انقلاب که ضد سلطنت و ضد امپریالیسم است، از آن حمایت کنند. آنها جنبش را به دو بخش کارگری و غیرکارگری تقسیم می‌کردند و با همین باورها در جزوه "باز هم درباره وظایف اساسی..." نوشتند:
"ما آشکارا بیم آن داریم که که برخی عناصر پراکنده مارکسیت که ضمنا از فشارهای اختناق آمیز جناحهای وابسته به نیروهای خرده بورژوازی به تنگ آمده‌اند؛ با تاثیرپذیری جبران ناپذیر از این بیماریهای کودکانه و صرفا خیال پردازانه در برابر رهبری فعلی بخش غیرکارگری جنبش خلق به همان مصیبت ناگواری دچار شوند که حزب توده نسبت به مصدق (بورژوازی ملی) دچار شده بود." ص 68-69
http://iran-archive.com/sites/default/files/sanad/cherikha_ta_1357-15_bazham_vazayefe_asasi_1357_09.pdf
آنها در آن شرایط خمینی را نه به عنوان رهبر خود بلکه به عنوان رهبر بخش غیرکارگری پذیرفته بود.
شما معتقدید:
"در برخورد با رهبری یک جنبش می‌توان سه گونه برخورد کرد
۱- پذیرش قلبی یا تحمیلی رهبری
۲-حمایت اعم از قلبی یا صوری از رهبری و تلاش برای دور زدن او یا انتظار روز موعود را کشیدن
۳-سرسپاری به رهبری"

شما چیزی خارج از این سه شق را نمی‌پذیرید. شما بین "پذیرش رهبری و گردن نهادن به آن و عمل به رهنمودهای رهبر" و "پذیرش واقعیت رهبری بخش عظیمی از جنبش" تفاوتی قائل نیستید.
ادامه در کامنت بعدی...