Skip to main content

در باب برگشت زنان ناصردین شاه

در باب برگشت زنان ناصردین شاه
Anonymous

در باب برگشت زنان ناصردین شاه قاجار از مسکو به تهران در طی سفر به فرنگستان.
اتل متل توتوله اردک خانم بِتوله
بتول خانم قصه میگفت:
شاه صاحبقران میرفت راست، میرفت چپ، ملیچک همراهیش میکرد. شاه صاحبقران در سفرش به فرنگستان، قصد داشت سوگلیش، انیس را همراه با نصف زنانش که 42 تا میشدند به فرنگستان ببرد. در بین راه، زنان خوشرو وخوش اخلاق شاه سر دعوا را باز کردندو با چنگ و دندان بجان یکدیگر افتادندو همدیگر را لت و پار کردند.
رفتندو و رفتندند تا به مسکو رسیدند. در مسکو، چند دختر روسی از طرف تزار روس با موهای پلاتینی رنگ و سینه های مرمرصورتی مأمور پذیرائی از شاه و همسرانش شدند. کف از دهان شاه شجاع و دلیر پرور با دیدن دختران روسی زیبا و خوشرنگ با لباسهای رنگو وا رنگ، با آن محسنات جسمی سرازیر شد.
دختران، یکی بعد از دیگری جلوی شه آمدندو خود را معرفی میکردند.

دختران یکی بعد دیگری آمده و خودش را معرفی میکرد.
Меня зовут Ольга, г-н царь Наташа
من ناتاشا هستم، شاه صاحبقران.
دومی آمد و گفت که اسمش Кама
وسومی نزدیک شد و گفت که نامش Анна است.
دختران، سماور و فنجانها را نزد صاحبقران بردند و هر بار که یکی از این دختران نزدیک میشد تا چای در فنجانها بریزد، ضربان دل شه بالا و پائین میزد.
ملیجک برگشت به شاه گفت:
- اگر حضرت محمد بجای دیدن موهای نشسته و شانه نشده زنان آن دوران، موها پلاتینی و سرواندام این دختران را میدید چه آیه هائی میتوانست نازل گردد!
شاه صاحبقران تشری به ملیجک زد و گفت:
-پدر سوخته گوشت را بیار نزدیک! نزدیکتر!
- چشم صاحبقران
برو به ملازمان بگو بیایند و همه این دست و پا بادمجانی ها را وردارند و ببرند تهران! ما نمیتوانیم بار زیدی به فرنگستان ببریم!
غا غا