Skip to main content

جناب Rosa / بنده هیج شکی

جناب Rosa / بنده هیج شکی
کیانوش توکلی

جناب Rosa / بنده هیج شکی ندارم که از کاوه جویا شنیده ام»« محسن درزی(اکثریتی) رفته به یک پیکاری گفته که من تیر خلاص زن بودم» که هیج ادم عاقلی وقتی قتلی را انجام دهد نمی رود به یک مخالف سیاسی که سایه اش را با تیر می زنه بگه« من ادم کشتم» کاوه جویا حالا می گه نه ان طرف اقلیتی بود(فرقی در اصل ماجرا نمی کنه، «اقلیت» هم مخالف سیاسی «اکثریت» بود) . در همین نوشته مصداقی دقت کنید . او هر گز ننوشته است که شاهد تیر خلاص ز دن بوده بلکه از یک زندانی ا قلیتی شنیده است . اگر مصداقی همین جمله را در دادگاهی بگویئد ، طبیعتا رئیس دادگاه ان را نمی پذیرد و به این جور« شنیده در شنیده» ها می گویند« شایعه » . من پای صحبت محسن درزی نشستم و بطور دقیق سئوالات مشخصی را طرح کردم او طی یک و نیم ساعت ، ماجرا را بطور دقیق و با جزئیات برایم شرح داد که چکیده ان را در زیر می خوانید:

در ماههای پس از خرداد شسصت ، که مجاهدین و دیگر گروهها دست به قیام مسلحانه علیه رژیم زده بودند . فضای زندانها بشدت فاشیستی و ملتهب بود. روزی ، پاسداران وارد بند ها می شوند و از هر بندی سه نفر را انتخاب می کنند و در مجموع 15 نفر را جمع کرده و انان را علیرغم میل باطنی شان به محل اعدام می برند. پس ازاینکه پاسداران نقاب پوش ؛زندانیان را اعدام می کنند ؛ این 15 نفر را مجبور می سازند که جنازه ها را به داخل کامیون حمل نمایند . مسئولین زندان این کاررا دقیقا به این خاطر انجام می دهند که 1_ جو رعب ووحشت را در داخل زندان ها را افزایش دهند و 2_زندانیان سیاسی را نسبت به هم بد بین ترنمایند. این 15 زندانی بخت به برگشته با دستان خونین به داخل بند ها برمی گردند و شروع به شستن دست هایشان می کنند و محسن درزی این ماجرا برای یک پیکاری و یا اقلیتی هم بند خود تعریف می کند. تمام ماجرا این است . 33 سال از این ماجرا می گذرد . جناب ایرج مصداقی برای ادامه زجر دادن زندانیان سابق این دروغ ها بنام خاطرات و مشاهدات خود، سرهم بندی می کند . این کتاب را زمانی نوشته شده بود که او در کنار اطاق کار مریم رجوی در پاریس سکونت داشت .