«قلم را از دست آقای ایل یار بگیرید ...همایون»
این قصد و اندیشه ماهیت حرکت جناب همایون را بخوبی نشان میدهد. «ناراحتی» ایشان تنها از قلم من نیست؛ از قلم خانم ترابی هم کینه دردل دارد که می نویسد:«"ناشر میهنستیزِ عصبی و پرخاشگر"».
او و مانندهایشان نه تنها خواهان «حذف» این دو قلم اند بل میخواهند دهان همه ی «نقادان ناسیونالیسم به اصطلاح ایرانی» را ببندند. چرا که نقادان این جریان فاشیستی مذکور خواهان «برابری حقوقی و رفع تبعیض» از 70 درصد مردم جامعه خود هستند. نه تنها درجهت رفع تبعیض از ملیتها قلم میزنند بل برای تحقق «عدالت اجتماعی و دموکراسی واقعی» برای همه مردم نیز می نویسند.
همایون و همایونها جریانی هستند که از داخل حکومت شروع میشوند - همانطور که اول ماه مه94، شعار ناسیونالیستی-راسیستی ضد افغانی نشان داد-تا دربیرون حکومت به بقایای سلطنت و حزب پان ایرانیست و مانندهایش ختم میشوند.
پرسش این است که آیا «برابری و رفع تبعیض خواهان» ایران ستیزاند یا این حامیان سیاست تبعیض؟
گیرم که قلم را از دست این چند نفرگرفتی، با میلیونها جوان و پیر معترض چه خواهی کرد؟ گیرم که سیستم ساواک را برپاکردی با انقلابها چه خواهی کرد؟ از سرنوشت سلطنت در ایران و نازیسم آلمان و فاشیسم ایتالیا پس چه آموخته ای؟ مطمئن باش
مردمان ایران آگاهی و استعداد آنرا دارند که برهیولای «فاشیسم ایرانی و اسلامی» فائق آیند و برابری و دموکراسی و عدالت اجتماعی را درایران تحقق بخشند. جنبشهای مدنی و اجتماعی ایران در بین اقشارمختلف اجتماعی نویدگر آنند. فاشیسم درجلد ناسیونالیسم جایی درجامعه ایران دموکراتیک ندارد.
آنچه به وضعیت اندیشه ی من مربوط است ، درتمام نوشته هایم چه درشعر و داستان و چه در نمایشنامه و مقاله - چه به زبان فارسی و چه به زبان ترکی، همه از یک روح انسان دوستانه و مخالف ستمگری برخوردارند.
من همه ی کودکان ایران و جهان را کم تراز کودکان خود دوست ندارم. همه کوچه ها و پس کوچه های ایران و جهان را کم تراز کوچه های اورمیه دوست ندارم. من اندوه و درد هر انسان را درد و غم خود میدانم و نوشته هایم گواه آنند. و کسانی که از نزدیک مرا می شناسند میدانند که سرتاسر زندگیم نیز گواه آن است.
«قلم را از دست نویسنده بگیرید» ! میدانید با این سخن چه جنایت معنوی مرتکب میشوید؟ شاه قلم را گرفت. خمینی قلم را گرفت. نمی بینی چه به روزگارشان آمد؟ دیکتاتوری و فاشیسم از همین گرفتن قلم آغاز میشود. چه بگویم برایت که شایسته ی آنید؟ براستی از ناآگاهی شما غمناک شدم. آنچه میتوانم بگویمتان این است که «بروید اندیشه کنید. و انسانی اندیشه کنید. و با برابری و تأمین حقوق انسانها بیاندیشید. جامعه ایران با این اندیشه زنده است. ».