Skip to main content

گفتگوی اردک سخنگو با آقای

گفتگوی اردک سخنگو با آقای
Anonymous

گفتگوی اردک سخنگو با آقای یارگیر
من امروز یک گفتگوی تن بتن در سرسرای هتلی در شهر فرانکفرت با جناب یارگیر دارم. روی میز جلوی ما، چند استکان کمرباریکِ چای قندپهلو گذاشته شده که بخارشان مجذوبکننده و نشان از داغ بودنشان دارد.
اردک: نخست اجازه بدهید که پرسشم را از اینجا آغازکنم. بتازگی دوجوان ریشو تار وکمانچه بدست ترانه ای را خوانده و برای دخترترک کشورمان آواز سخیفی را خوانده اند. آیا شما با تیتر این ویدئو « بما ترکها بگوئید باشما چکار کنیم» موافقید؟
یارگیر: بله املا وجمله بندیش رنگ پرسشی داشت ولی از نظر منِ قلمزن، القائی، صدادار و بودار بود.
اردک: منظور شما از« بودار بودن» چیست و با این اشاره چه پیامی را میخواهید بخواننده بدهید؟
یارگیر: پیام گفتید؟ بله؟ بله، پیام من : اگر نمیدانی پس بدان و دوستی خاله خرسه را در نیار! اردک گرامی، پیامها دو نوعند. آنها که بیبواند و

آنهائیکه بودارند. پیامهای بیبو، قابل پیگیری نیستند و آمدگاهشان نامشخص است. کاغذ سیاه کنند. مصرف برق سرورها را بالا میبرند و خزانه سرور را پر میکنند. اینها از طریق علم قابل پیگیری نیستند. اما برعکس، پیامهای بودار! پیامهای بودار! مشام را غلغلک داده و قصد دارند چیزی بگویند. با خواندن وشنیدن پیامهای بودار، شخص بچپ و راست خودش نگاهی میاندازد تا شاید آمدگاهش را بیابد. ولی چیزی دستگیر نمیشود. چشمگیر نیست. اما بهرحال وجود خارجی دارد و علم وار قابل پیگیریست.
اردک: اگر آقای همافر در کامنتش کسره را نه در پائین فعل بلکه در بالای فعل میگذاشت آیا باز کامنت معنی القایی میداد؟
یارگیر: نه خیر در اینجا نتنها دیگر از القا سخن میرود بلکه خشونت، صدا و ندا نیزبآن اضافه میشود.
اردک: شما عبارت را کمی کش داده اید ونوشته اید: مهر وطن گزیده گزیده ای بی پرده اش خوش است. آیا « مهر وطن گُزیده ای گزیده بی پرده اش خوش است» نیست؟
یارگیر: چرا، دراینجا، سخنگو نیرنگ بازی کرده و گُزیده ای را حذف کرده ولی ما اهل قلم و دوات میتوانیم خلسه وار« گُزیده» را از لایبلایش بخوانیم.
اردک: جناب یارگیر، چرا برخی از کامنتنویسان برای هر آنچه مینویسند فاکتی نمیآوردند و شما را رنجش داده وباعث پرخاشگری شما میشوند؟
یارگیر: نخست اینکه اینها از همان کودکی تا ساعت فعلی بی فاکت زندگی کرده اند. دیمی، بله؟ کلنگی، نخیر؟ بله. قاشقی بله؟
اینها فاکتی ندارند که آنرا بدهند. یعنی فاکتی باقی نمانده که بدهند! اگرهم کسی از اینها فاکتی بیآورد از آن قاریشمیشی هایش هست. دومش، فاکتهای خوب و باارزش را ما وبچه های خودمان خیلی زود رفتیم و برداشتیم و هر زمان که احتیاج باشد، آنها را رو میکنیم و روی این صفحه میگذاریم تا چشم این فارس ستاها کور بشه.
اردک: شما نوشته اید که کامنت نویس بجای املا از «صدا» برای گفتن سخن « سکسی» استفاده کرد. برای جلوگیری از چنین پیشآمدی چه باید کرد؟
یارگیر: همانطور که نقل است، کامنت نویس باید زیر زبانش یک ریگ جادهد تا صدایش تغیر کند تا شنونده از صدای سکسی حالی به حالی نشود.
اردک: شما درضمن نوشته اید که انتشار دهنده احساس کرد که نشانه های «خشونت» از سوی کامنت نویس بچشم میخورد. شما چه پیشنهاد پیشگیرانه ای دارید؟
یارگیر: انتشاردهنده باید از گاز اشگ آورش استفاده کرده و آن را توی چشم طرف بپاشاند. طرف ناله ناله کرده ودر اینجا جایش است یک لگد متوازی وسط پایش گذاشت.
اردک: جناب یارگیر، آقای ناانصاف یا همان کجل که اسمش را زلفعلی انصاف گذاشته، آیا تداعی وجدان آگاه را برایتا ن ندارد؟
یارگیر: یکی آمده اسمش را وجدان آگاه گذاشته ویک صفحه 33 دور هم توی ریساکلین پیدا کرده، خوب این چه عیب داره؟ خوبه ، این درسته، از خودمونه. نمیشود خرده گرفت. کشدادنش هم نه آرزوی ماست. آخه انصاف شما که پسته نداری حداقل چُوسِ فیلت را بده بخوریم!
اردک: جناب یارگیر، دیروز شعر زیبایی بزبان ترکی همراه برگردان آن بزبان پارسی« هپو» روی صفحه آمد که شما نیز نظرتان را اینطور بیان کرده بودید: شعر ترکی پراز احساس و لطافت غیر قابل ترجمه بزبان دیگریست. پس بقول زبان پژوه ایران گلوبال، آقای وجدان آگاه که، میفرماید زبان فارسی تنها 150 فعل و 800 واژگان دارد، چگونه این مهم سرانجام به واقعیت پیوست و توانسته شد این تکه شعر بفارسی ترجمه شود؟
یارگیر: بله، ترجمه شد ولی چنان که گفتم مطلب ادا نشد. بنظر من برای خواندن شعر ترکی باید زبان ترکی را آموخت. من تازگی کلاسهایی برای زبان آموزان پیشرفته گذاشته بودم و به آموزش روزهای هفته و ماههای سال رسیدم ولی شوربختانه انگیزه پائینی برای آموزش وجود دارد.
ادامه در کامنتگاه پسین