Skip to main content

آقای آذربآیجان گرامی!

آقای آذربآیجان گرامی!
Anonymous

آقای آذربآیجان گرامی! همانطورکه بمحضر جناب صوفی زاده نیزعرض شد، اینجانب با وارد کردن این تنقید به خود، با طرح جمله " مگر مردم آذربایجان مثل یک سازمان ارگانیزه شده، توده یکدست با خواست وهدف سیاسی مشخصی بود؟" معنای آن این است که درآن زمان هرسازمانی ساز خود را میزد. و فعالین سیاسی آذربایجان بطورعمده در سازمانهای مختلفی با ایدئو لژی و جهان بینی متفاوتی حتا در تقابل هم قرار داشتند، و منافع ملی مردم آذربایجان برایشان چندان مهم نبود. تا حدی که علیه یکدیگر نیزمیجنگیدند. در این میان روحانیون خود فروخته و مدافع خمینی، مانقوردهای سینه چاک، پان ایرانیستهای دو آتشه آذربایجانی، ازجمله پان آذریها!، کاسه داعتر از آش بودند، و هنوزهم بخشی از آنان درخدمت رژیم اسلامی فارس قرار دارند. در واقع عملکرد اینان را که حتا علیه منافع مردم خود هستند، نباید بحساب مردم آذربایجان گذاشت. در ثانی رهبران سیاسی خلقهای

جغرافیای موسوم به جهنم ایران نیز، از جو بلبشوی آن زمان و نبرد ایدئولژیک علیه یکدیگر مبرا نبودند، و درتجزیه و تحلیل ماهیت رژیم مافیای اسلامی دچاراشباهات فاحش سیاسی شدند که تا امروز دگنگ آنرا میخورند. نمونه چنین سیاستی، شعارهای خنده دار حزب توده بود که بر در و دیوارها مینوشتند: " سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید!" و یا شعار تمسخر آمیز سازمان اکثریت در یاد تان هست؟ میگفتند: " وحدت و مبارزه علیه رژیم اسلامی". میخواستند از طرفی با رژیم همکاری بکنند، از طرف دیگرمبارزه! بلاخره معلوم نشد دارند همکاری میکنند، یا مبارزه؟ ما که مبارزه ای از آنان ندیدیم. در صورتیکه رژیم مافیای اسلامی تهران، از همان قدم اول با طرح شعار " نه شرقی نه غربی، جمهوری مافیای اسلامی" در صدد ریشه کن کردن تمام سازمانهای مخالف رژیم بود. و همه را نیز سرکوب کرد. اکنون تمام این شکستها و اشتباهات سیاسی احزاب و سازمانهای ملل مختلف جغرافیای موسوم به جهنم ایران را، فقط بحساب مردم و رهبران سیاسی آذربایجان گذاشتن از منطق بدور است.