Skip to main content

«قدرت» مثل سرمایه مرز نمی

«قدرت» مثل سرمایه مرز نمی
آ. ائلیار

«قدرت» مثل سرمایه مرز نمی شناسد. همینطور دوست و خودی. و نه پای بند به هیچ مرز اخلاقی و انسانی ست. و نه پدر و مادر و فرزند سرش میشود.جگر گوشگان را وامیدارد که همدیگر را جلو دیوار بگذارند و تیرباران کنند. این ذات قدرت است.
هیولایی ست که هرکس میخواهد به هر وسیله ایکه شده آنرا به خدمت خود دربیاورد. بدون اینکه از سرشت آن آگاه باشند.
کنترول قدرت تنها از دست خود «مردم آگاه و متشکل در تشکلالهای مدنی-سیاسی » در دموکراسی ساخته است.وگرنه همیشه برضد مردم کارمیکند. قدرت و سرمایه دو پدیده ای هستند که نمی توان درمورد کاربرد آنها و راه حلهایش به احدی خوش خیال بود. و مطمئن. این هیولا همیشه باید در شیشه ی دربسته ی مردم تحت کنترول خود آنها باشد. که اگر آزاد شود همه را به بند و خاک و خون میکشد.

بفرمایید ببینید از «آپو=اوجالان» چه خدایی ساخته اند:
www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=67071

«کل نظام دانایی تاریخی اوجالان تا آن حد است که در زمینه تاریخ وزن آن بیشتر از وزن انیشتین در فیزیک کوانتوم به لحاظ استفاده از توانایی ذهن بشری است- رامتین صبا -آپوایست»
این به نوعی همان حرف معروف «عکس آقا درماه» می درخشد، است.
بت پرستان سازندگان هیولاهای خوداند، که مثله یشان کنند!
چه می توان گفت؟ و چه می توان کرذ؟ که دوران عروج خمینی ها و داعش ها و بوکوحرامها و بن لادنهاست. نه دوران
سارترها و راسل ها و گاندیها و هانا آرنت ها و برشت ها و ناظم حکمت ها و نوردا ها...
دوران داعشها متفکرانش هم میشوند اوجالان و مانندهای او.

حرکت جامعه خط مستقیم نیست. خط شکسته است با برگشتهای متناوب به عقب و جلو.
اوایل قرن 21 است. و دوران عقب گرد ها. تاکی؟ کسی نمیداند.

-چرا چنین است؟
- چرا ؟. ما این بودیم ! و خیال میکردیم که غیر از این بودیم. جوامع ما سرشت اش این بود، ما نشناخته بودیم. ماسک داشت. اکنون این ماسک جرخورده و چهره ی ما بخوبی نمایان است.
وه که چقدر کثیف و زشت است این چهره واقعی ما! چهره جهان به اصطلاح پیشرفته هم عریان تر شده است. و خیلی بهتر از ما هم نیست. سازندگان جنگ ویتنام شده اند سازندگان داعشها.
و چگواراها تبدیل شده اند به بن لادن ها.و سازمانهای چریکی به بوکوحرامها.
چون ذات جوامع ما بوکوحرامی بود. و هست.
میخواهیم مسیر روشنگران دموکراسی و آزادی را درنوردیم؟ و از سارترها و راسل ها و گاندیها و هانا آرنت ها بیاموزیم؟
نه این لقمه ها برای دهن ما خیلی بزرگ اند. ما هنوز که هنوز است نتوانسته ایم در برابری حقوقی انسانهای جامعه خود به توافق برسیم. و انتخاب آنها را حق شان بدانیم. دنبال شبه علم های تاریخ و جغرافیا و زبان شناسی و غیره میگردیم که سر دیگران کلاه بگذاریم و حقوق شان را برای همیشه نقض کنیم.
خمینی ماهیت ماست. چه خوشمان بیاد و چه نیاد. این دوران هربدی داشته درکنارش این خوبی را هم دارد
که ماسک چهره ی جوامع ما را پاره کرده است. و اکنون از زشتی خود وحشت میکنیم.اما بازهم درآینه ی روی دیگران!
«نه من زشت نیستم. اونها، اونها زشت اند!» این است فلسفه ی خودفریبی ما.