Skip to main content

1-حرکت حق طلبانه ی آذربایجان

1-حرکت حق طلبانه ی آذربایجان
آ. ائلیار

1-حرکت حق طلبانه ی آذربایجان «علنی ومسالمت آمیز » است. درحرکات علنی سیاست رژیمها «کنترول و سرکوب» است. رژیم ایران هم این کار را انجام داده و میدهد.
2- حرکت قلعه ی بابک- اعتراض به توهین- تراختور-دریاچه-زبان مادری و موسیقی و فرهنگ- گرچه حرکات مسالمت آمیز و حق طلبانه و درستی ست -اما رژیم هم تلاش کرده با همان سیاست «هویج و چماق» این مسیر را تحت کنترول خود بگیرد. و ما شاهد «درگیری و کشمکشها» بودیم. البته این هم طبیعی ست. و خارج از این هم نمی توانست باشد. هردو طرف درگیر دراین مسیر
شکست و پیروزی هایی داشته اند. درکل مسیر حرکت علنی و مسالمت آمیزدرست است.
-درس این مسیر آنست که: لازم است سیاستی اتخاذ نمود که« دخالت و کنترول» رژیم را تا حد ممکن « کم» کند.
-درس دوم این مسیر آن است که حرکت آذربایجان «جدا» انجام گرفته است. و این ضعف بزرگ حرکت و عامل «بی نتیجه» بودن آن است.

که موجب «دلسردی و ریزش» است.
علت شکست جنبشها درصدسال اخیر ایران «جدا-جدا» بودن آنها بود: پسیان-جنگل-خیابانی-پیشه وری-کردستان - مصدق.
علت پیروزی دو انقلاب: مشروطه-بهمن « پشتیبانی همه حرکات ازهم» بود.
اینکه این انقلابها به «نتیجه مطلوب و اهداف خود» نرسیدند به علت «عقب ماندگی خود جامعه» بود. جامعه عقب مانده از لحاظ اقتصادی-اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، نمی تواند «اهدف پیشرفته» را تحقق بخشد و عقیم میمانند. یا به ضد خود اهداف تبدیل اش میکنند.

3-سیاست «حرکت در انزوا، جدا ازدیگرحرکات کل ایران ، بدون پیشتیبانی از همدیگر» سیاست شکست جنبشهاست . و پیروزی و دوام حکومت. سیاست «مرکز-حاشیه» و جدا نگهداشتن این دو حرکت از هم «سیاست حکومت» است. اما دوستان حاشیه درک نمی کنند. و به دام سیاست حکومت افتاده اند. سیاست حکومت «ایجاد تضاد بین حاشیه و مرکز» است. و مانور دراین مورد.
با سیاست معروف «اختلاف بیانداز-حکومت کن».

4- حاشیه برای پیروزی چاره ای جز همراه کردن مرکز با خود ندارد. نه تنها مرکز را -بل ضرورت دارد کل ایران را برای پیروزی با خود همراه کند.
اینکه دو انقلاب، حکومتها را کنار زد دلیلش « همبستگی حاشیه و مرکز» بود.
اینکه «حاشیه چون بامرکز بود به حق اش نرسیده » سخن کودکانه ایست. هر انقلاب سیاسی به انقلاب « اقتصادی-اجتماعی» تبدیل نمی شود. جامعه برای تحقق انقلاب اقتصادی-اجتماعی ، فرهنگی و ... شرایط مشخصی را لازم دارد که در ایران موجود نبود. و همین طور توازون نیروها نامناسب بود. انقلاب دو مرحله ایست :سیاسی- رژیم کنار میرود؛ اقتصادی اجتماعی و...- تحقق اهداف شروع میشود. اگرتوازون نیروها دموکراتیک نباشد ؛ اهداف یک نیرو علیه نیروهای دیگر تحقق مییابد. که در دو انقلاب هم چنین شد. اینکه «چون آذربایجان به فکر خود نبود چیزی گیرش نیامد» سخن به غایت «عوامانه» ایست. در انقلاب و سیاست مسئله به «فکر فلان و بهمان چیز بودن» نیست. تعیین کنند «نیرو ست». نیرو داشته باشی می توانی اهداف خود را به کرسی برسانی. وگرنه ول معطلی. نمونه: خمینی نیرو داشت «تمام و کمال» اهداف ارتجاعی خود را به کرسی نهاد و اجرا کرد.

5- سیاست « جدا-جدا و هرکس برای خود » ضرورت دارد از حرکت «حاشیه طرد» شود. لازم است «سیاست همراه کردن همه با حاشیه» پیش گرفته شود.

6- «سیاست حرکت جدا از دیگران» و در گیر با دیگری یا دیگران ، ادامه ی سیاست جدایی طلبانه است. نه خواست جدایی طلبی در این برهه «عملی و ممکن است ونه سیاست حرکت جداگانه درست». این «آوانتوریسم ملی» ست. ماجراجویی ملی که شعار «استقلال-پارلمان-آذربایجان ایران نیست» را میدهد. و حرکت آذربایجان را به انحراف و شکست کشانده است.
بهر صورت ضرورت دارد «سیاست همراه کردن همه با حاشیه» به جای سیاست «هرکس برای خود» بنشیند. و اهداف خیالی
و غیر عملی را کنار گذاشت.جدایی قبل از فدرال بودن غیرممکن و غیرعملی ست. نخست باید به هدف فدرال بودن رسید بعد در صورت نیاز با اکثریت آرای مردم مسئله جدایی را در جامعه ی دموکراتیک مطرح کرد. مثل دیگرجاها.
شعارهای غیرعملی همیشه شکست به بارمیاورد و آورده است.
کسانی که می پرسند «چرا حالا از استقلال شروع نکنیم؟» جوابش اینست که:
« !Bala! Küftəni tikə-tikə yiyərlər,hamısın birdən yesən boğularsan
« !İndi boğulursan ,qaşıq-qaşıq ağzından çıxartmaq gərək

7- چگونه میتوان مرکز را به حمایت از حاشیه حلب کرد؟
-با «سیاست ایران فدرال-آذربایجان واحد فدرال» و اینکه «جدایی خواهی خواستی ست سیاسی و حقوقی و آزاد و تحقق آن نیاز به شرایط خاص دارد : از جمله استقرار دموکراسی- استقرار فدرالیسم- و عدم پاسخ دهی فدرالیسم به نیازها. انتخاب اکثریت قاطع مردم راه جدایی را». پیشرفت مرحله ایست،نه پرشی. پرش پا را میشکند!