خانم ترابی
Anonymous
خانم ترابی
خانم ترابی ،
شما داریوش آشوری را خیلی جدی گرفتهاید. امیدوارم اطلاعات ارزشمندی که در این نوشته به دست دادهاید، اندکی بر دانش او بیفزاید و از آشوب فکری او بکاهد. آشوری در جایی گفته است که وقتی به سراغ نیچه رفت، هیچ چیز از او نمی دانست. حتی نیمۀ نخست کتاب «چنین گفت زرتشت» را با اسماعیل خویی و کمکهای فکری او ترجمه کرده است. درواقع، نیچه وبال گردن او شده و اکنون بیخ ریش اوست، زیرا شهرت خود را به عنوان روشنفکر در صحنه تا حدودی مدیون نیچه است. او از نیچهشناسی در غرب اطلاع درستی ندارد. راستش را بخواهید از هایدگر نیز چیز زیادی نمیداند. صحبتهای او در تلویزیون بی بی سی در برنامه ای که ویژۀ هایدگر بود، نشان می داد که چقدر اطلاعاتش از این فیلسوف عوامانه است. چسبیدن آشوری به این دو فیلسوف از روی شناخت و آگاهی عمیق از فلسفۀ آنان نیست. او خیلی کم می خواند و این را از حرف هایی که در زمینه های گوناگون میزند میتوان فهمید. خود او بیش از هرکسی به رُسانتیمانی که به دیگران نسبت میدهد، دچار است. همین «کشف» نسب خانوادگی اش نشانهای است از رسانتیمان او. در ایران، رقبایش از جمله فردید برای کوبیدن او نام خانوادگیاش را بهانه میکردند و او را «غیر ایرانی» می نامیدند. حتما باید یک کُردی پیدا می شد و به او می گفت که نام خانوادگی آشوری در کردستان فراوان است و «آشور» همان «آذر» است و نیاکان او از قبیلۀ «آذربانان» بوده است. لابد همۀ خانوادههای آشوری نام هم که در الجزایر و تونس زندگی میکنند از تبار «آذربانان» هستند. ایشان که خود را زبان شناس میدانند، حتی این زحمت را به خود ندادهاند که بروند کمی تحقیق کنند و ببینند که نام آشوری در کشورهای عرب زبان خاور میانه نام رایجی است. البته ته دلشان خوب می دانند که دارند کلک می زنند و مثل خیلی از ایرانی ها نسبسازی میفرمایند. بگذریم از اینکه آتش پرستی کردان هم «کشف» تازه ای است و تحقیقات جدی تاریخی آن را تأیید نمیکنند. اما خانم ترابی یک چیز را باید بدانند و آن اینکه با این مقاله کینۀ آقای آشوری را برای همیشه به جان خریده اند.
شما داریوش آشوری را خیلی جدی گرفتهاید. امیدوارم اطلاعات ارزشمندی که در این نوشته به دست دادهاید، اندکی بر دانش او بیفزاید و از آشوب فکری او بکاهد. آشوری در جایی گفته است که وقتی به سراغ نیچه رفت، هیچ چیز از او نمی دانست. حتی نیمۀ نخست کتاب «چنین گفت زرتشت» را با اسماعیل خویی و کمکهای فکری او ترجمه کرده است. درواقع، نیچه وبال گردن او شده و اکنون بیخ ریش اوست، زیرا شهرت خود را به عنوان روشنفکر در صحنه تا حدودی مدیون نیچه است. او از نیچهشناسی در غرب اطلاع درستی ندارد. راستش را بخواهید از هایدگر نیز چیز زیادی نمیداند. صحبتهای او در تلویزیون بی بی سی در برنامه ای که ویژۀ هایدگر بود، نشان می داد که چقدر اطلاعاتش از این فیلسوف عوامانه است. چسبیدن آشوری به این دو فیلسوف از روی شناخت و آگاهی عمیق از فلسفۀ آنان نیست. او خیلی کم می خواند و این را از حرف هایی که در زمینه های گوناگون میزند میتوان فهمید. خود او بیش از هرکسی به رُسانتیمانی که به دیگران نسبت میدهد، دچار است. همین «کشف» نسب خانوادگی اش نشانهای است از رسانتیمان او. در ایران، رقبایش از جمله فردید برای کوبیدن او نام خانوادگیاش را بهانه میکردند و او را «غیر ایرانی» می نامیدند. حتما باید یک کُردی پیدا می شد و به او می گفت که نام خانوادگی آشوری در کردستان فراوان است و «آشور» همان «آذر» است و نیاکان او از قبیلۀ «آذربانان» بوده است. لابد همۀ خانوادههای آشوری نام هم که در الجزایر و تونس زندگی میکنند از تبار «آذربانان» هستند. ایشان که خود را زبان شناس میدانند، حتی این زحمت را به خود ندادهاند که بروند کمی تحقیق کنند و ببینند که نام آشوری در کشورهای عرب زبان خاور میانه نام رایجی است. البته ته دلشان خوب می دانند که دارند کلک می زنند و مثل خیلی از ایرانی ها نسبسازی میفرمایند. بگذریم از اینکه آتش پرستی کردان هم «کشف» تازه ای است و تحقیقات جدی تاریخی آن را تأیید نمیکنند. اما خانم ترابی یک چیز را باید بدانند و آن اینکه با این مقاله کینۀ آقای آشوری را برای همیشه به جان خریده اند.