Skip to main content

سلام آقای مراد..منم محمد

سلام آقای مراد..منم محمد
lachin

سلام آقای مراد..منم محمد.. محمد نفتی... دیشب می خواستم تلفن بزنم و تلفنی صحبت بکنیم ولی شبکه ارتباطات در بار کار نمی کرد بدان جهت برات ایمیل فرستادم. می دانی که شبکه تلفنی در بار را یک شرکت امریکای بدون زیر نظر هیچ مشاور و مهندسین و یا تکنسین ایرانی ساخته و نمی دانیم چقدر سازمان های جاسوسی امریکا تلفن های ما را کنترل می کنند. بدان جهت منتظر بودیم که یک مهندس امریکای با هزینه در بار, به تهران بیاید تا این شبکه را دو باره راه اندازی بکند. یادم رفت در آخر ایمیل به چند مورد اشاره بکنم چون یک کمی مست هم بودم و راستش را بخواهی این اسدالله اعلم با آن مادام فرانسوی کمی رابطه اشان شکر آب شده و بجای دختران فرانسوی , دختران انگلیسی به دربار می فرسته..همانطور که دیشب گفتم بابا راه آهن را در ایران دایر کرد و بیش از 70 درصد سود خالص این شرکت را به حساب بانکی خودش در نیو یورک

می ریخت. اصلآ تمام کارخانه های که در ایران دایر شد, بابا بین 70 تا 90 درصد سودش را به جیب خودش می زد. بابا بیزینس من بود تا پادشاه. تازه موقعی که بابا از ایران فرار میکرد , بیش از 40 هزار قباله املاک مرغوب را با خودش می برد. از تو خواهش می کنم ترا خدا این کتاب لعنتی تحیقیقی آقای « دکتر قلی مجد » را که به عنوان (( رضا شاه و بریتانیا)) بر اساس اسناد وزارت آمریکا نوشته است را نخوان. چون بابا با آن همه پولی که از ایران دزدیده بود و با کپی این اسناد که نشان می دهد چقدر و در چه حساب های بانکی جهانی بابا پول داشت , اگر با نرخ امروزی حساب بکنیم به (( بیل گئیت)) معروف می گردید. اون 65 میلیون دلاری که گفتی و رضا در یک برنامه تلویزیونی در امریکا اشاره کرد فقط (( پول تو جیبی )) رضا بود. همانطور که میدانید بابا شغل مهتری را در اسطبل های انگلیسی ها آموخت هرچند که در شغلش با استعداد بود ولی اخلاق تند دیکتاتورانه و دهن رکیکی داشت. یادم میاد که هر وقت از مجلس شورای ملی که به عنوان خانه ملت که با جان گذشتگی و خون هزاران ایرانی تاسیس شده بود « طویله» می گفت. از همان روزی که بابا قدرت را بدست گرفت از مشروطیّت فقط نامی ماند . من هم از بابا یاد گرفتم که ما به جای سلطنت بایستی با مشت های آهنین حکومت بکنم. موقعی که بابا به ژوهانسبورگ تبعید می شد , معذرت میخواهم تشریف فرما می شدند خیلی به من مثل آقای ( قاطبه) پیشنهاداتی داد. من که تحصیل کرده سویس بودم می دانستم که چکار بکنم.. آن کتابی که « ارتشبد فردوست» هم خاطرات جوانی ما را در سویس با (( ارنست آرژانتینی)) نوشته است زیاد نبایستی به دل بگیریم چون جوانی و جاهلی هست. آدم در سن رشد و بالغی دست به بعضی کار های غیر اخلاقی میزند. همه اشتباه می کنند. من هم به چندین اشتباهی مرتکب شده ام. .. اشتباه بزرگ من این بود که مصدق, این نوه قاجار را نه کشتم. گذاشتم در احمد آباد یواش یواش پوسیده بشود.پسرش غلام که خودش هم دکتر بود در آخر سال های زندگی او, پیشنهاد میکرد که مصدق را برای معالجه به خارج ببرند ولی این مردک سمج چنان به دکتر های ایرانی علاقه داشت که می گفت پول نفت که هزینه پرورش این دکتر ها شده, چرا مرا یک دکتر خارجی معالجه بکند من در ایران میخواهم معالجه بشوم .. بحمدالله او مرد و وزیر خارجیش « دکتر فاطمی » هم یک کمی سر درد داشت به سزای اعمالش رساندیم. موقعی که ترورش میکردیم می گفت سرم خیلی گیج میرود.. این دکترفاطمی اصلآ از قانون مملکت خبر نداشت. عین بچه سو سو ها از مرگ می ترسید. ولی خوشبحتانه قانون مملکت پادشاهی این خائن را به جهنم فرستاد. من هم برای پنجمین بار نفت را ملی کردم. آخرین بار که نفت را ملی کردم یک حزب دیگری هم درست کردم بنام رستاخیز که صد مرتبه از انقلاب سفید, سفیدتر بود. دیگر این انقلاب روی من و مخصوصا اشرف پهلوی را چنان سفید کرد که اشرف دیگردر حمام نه به سفید آب احتیاجی داشت و نه حمام با شیر.. سفیدی این انقلاب و این حزب به آن حد پیشرفت کرد که گفتیم که دیگر هر شخصی به این انقلاب و حزب وفادار نباشد , پاسپورتش را بگیرد و گورش را از این مملکت گم کند.. تنها یک نفر گورش را ازمملکت گم کرد. راستی داشتم دروازه های تمدن بزرگ را فراهم میکردم. چند تا فانتوم گرفتیم هرچند که برای یک (( واشر)) این جنگنده ها تا 230 دلار از پول درآمد نفت به این امریکای ها میدادیم ولی باز هم این فانتوم ها باعث شد که شط العرب مال خودمان باشد.راستی مراد یادت هست که در ایران چند تا اوباشان سرخ و سیاه بودند؟ این اوباشان سرخ و سیاه,از میهن پرستی هیچ چیزی را یاد نگرفته بودند . من به خاطر « ماموریت به وطنم» و از همه بالاتر بخاطر اینکه خون سربازان ایرانی بیهوده به زمین نریزد « بحرین» را همین جوری بخشیدم...اون افسرانی .ادامه