Skip to main content

در عین حال، تصور اینکه

در عین حال، تصور اینکه
Anonymous

در عین حال، تصور اینکه روشنفکران جمهوریخواه باعث سقوط رژیم شاه شدند نیز سخت کاذب است اما همین توهم بشدت به نفرت های بین ما دامن می زند. در واقع روشنفکران دوران شاه، چه چپی و چه جبهه ملی، چنان نیروئی نبودند که بتوانند موجب سقوط رژیم سلطنتی شوند.(1)

حال بپردازم به تحلیل و پاسخی که بر واقعیت خارج کشور پس از انقلاب تکیه دارد. در واقع، هیچ توطئهء گسترده ای در کار نیست. تنها ترکیب جمعیتی ایرانیان خارج کشور در 30 سال گذشته است که با ایرانیان مقیم خارج در 30 سال پیش از آن تفاوت ماهوی پیدا کرده است و در دوران کنونی اکثریت ایرانیان مقیم خارج، چه بخواهیم و چه نخواهیم، مهاجرینی هستند که به دنبال ساختن زندگی بهتر برای خود و خانواده شان در خارج از ایران هستند و به همین علت هم چندان توجهی به اپوزیسیون ندارند، چه اپوزیسیون متحد باشد و چه نباشد.

ر نه ربطی به اختلافات سلطنت طلبان و جمهوريخواهان دارد، نه به متحد بودن یا نبودن فعالین جنبش سیاسی مربوط است و نه به نفوذ رژیم در اپوزیسیون. علت این واقعیت را باید از یکسو در «ترکیب جمعیتی ایرانیان مقیم خارج» در بعد از انقلاب اسلامی و، از سوی دیگر، در چند و چون واقعی یک جنبش مدنی در داخل کشور جستجو کرد.

وضعیت ایرانیان خارج کشور همیشه یک شکل نبوده است (2).

در دوران شاه، جمعیت اصلی این ایرانیان را دانشجویانی تشکیل می دادند که به خارج می آمدند تا تحصیل نموده و به ایران برگردند و کار کنند. البته ممکن بود که برخی در خارج ماندگار شوند؛ ولی هدف اکثریت آنها بازگشت به ایران بود. در عین حال، اطلاعات این دانشجویان دربارهء جامعهء ایران بسیار اندک بود و آنها تازه در خارج با جنبه های مختلف سیاسی و اجتماعی جامعهء داخل کشور آشنا می شدند و جسته و گریخته مطالبی را دربارهء ایران یاد می گرفتند و وقتی آن مطالب را با وضعیت حوامع دموکراتیکی که در آن درس می خواندند مقایسه می کردند آرزومند آن می شدند که کشوری که به آن برمی گردند نیز همانگونه باشد. به همین علت، اکثر آنها به سوی اپوزیسیونی سیاسی که رژیم گذشته و استبداد سیاسی آن را هدف قرار داده بود، جلب می شدند.

صرفنظر از پناهندگان سیاسی که روز بروز تعدادشان کم شده و بسیاری شان هم دست از فعالیت سیاسی کشیده اند، امروزه اما جمعیـت اصلی ایرانیان خارج کشور را کسانی تشکیل می دهند که بهتر و بیشتر از بسیاری از فعالین سیاسی واقفند که ایران تحت تسلط حکومت اسلامی چگونه کشوری است و اساساً به همین دلیل تصمیم گرفته اند که به خارج از آن مهاجرت کنند. در نتیجه هر گونه کوشش اعضاء فعال اپوزیسیون در راستای افشای رژیم برای آنان حکم تکرار دانسته ها را دارد و آنها نظیر دانشجویان 40 سال پیش نیستند که کسی بخواهد برایشان دربارهء جامعه ای که از آن آمده اند افشاگری کند. خودشان همه چیز را بهتر می دانند و به همین علت حرف های تبعیدیان و پناهندگان اساساً برایشان اتلاف وقت است.

به این نکته اضافه کنید این واقعیت را که آنها نه برای مبارزه با رژیم که برای بهتر کردن وضع زندگی خودشان بخارج آمده اند و، در نتیجه، با همهء بی علاقگی به رژیم ایران، اولویت کارشان مبارزه با آن نیست. این مهاجرین می خواهند زندگی شان بهتر شود و اگر می خواستند دست به مبارزهء مدنی بزنند چه بسا که در ایران کنونی می ماندند و نیازی به خروج از کشور حس نمی کردند. در نتیجه، به استثناء عدهء بسیار کوچکی از مبارزین داخل کشور که در این سال ها مجبور به خارج شدن بوده اند، 99 درصد کسانیکه طی دهه های اخیر مهاجرت کرده اند هدفشان بهتر زندگی کردن بوده است که حق هر انسانی است و نمی شود به کسی از بابت آن خرده گرفت.

همچنین، اکثر این مهاجرین خواهان برقراری روابط حسنه بین کشورهای محل اقامتشان و ایران هستند ـ نه به این خاطر که فکر می کنند جمهوری اسلامی دولت خوبی است بلکه چون می خواهند راحت به ایران سفر کنند و برگردند، با آن تجارت داشته باشند، و از خدا و خرما یکجا استفاده کنند.

بدینسان، می شود گفت که «تبعیدیان ایران»، که بدنهء اصلی اپوزیسیون حکومت اسلامی را تشکیل می دهند، چه عضو اپوزیسیون قدیم، چه جمهوریخواه و چه سلطنت طلب، اساساً در خارج از کشور حمایتی ندارند. در این مورد بد نیست دو سازمان خارج کشوری را با هم مقایسه کنیم. از یکسو جریانات سیاسی فعالی نظیر «گروه مهر» (3) را داریم، که به درستی خواستار افزودن شرط رعایت حقوق بشر به زمینه های رابطه کشورها با ایران است. متأسفانه این تشکل که خود را حتی مدنی می داند تا سیاسی، در میان مهاجرین پا نگرفته است. در برابر آن سازمانی نظیر «نیاک» (4) را داریم که از حقوق و امکانات