Skip to main content

اب بهنام گرامی !

اب بهنام گرامی !
Anonymous

اب بهنام گرامی !
۱- من ، در همان سطر های ِآغازین یادداشت پیشین ام ( به تأکید ) گفتم که « شما( بی هیچ اما و چرا ) مختارید ، آنگونه بیندیشید و آنگونه زندگی کنید ، که دوست دارید ». در اینجا هم ، باز بر این نکته تأکید می‌کنم.
۲- در مورد هویت : در آن یاد داشت عرض کردم « من اگر به هویتی باور داشته باشم...». معنی این جمله این است که من، به «هویت» ( به معنای متعارف آن ) باور چندانی ندارم و تعریف و توضیح دیگری از آن دارم که پرداختن به آن ،در حوصله ی بخش کامنت ها نیست.
متأسفانه، برای اجتناب از طولانی‌تر شدن نوشته ، مجبورم از شیوه تلگرافی نویسی بهره برم. کوتاه بگویم :جامعه ی مدرن، چند مشخصه دارد. مهمترین اش خرد انتقادی ( نه خرد ابزاری) است . مشخصه ی دیگر آن ، « فردیت » است ،که انسان مدرن را از « عضو ِ یک عشیره و قبیله بودن » متمایز می‌کند.( یکی از دوستان ، پیشتر ، به این معنا اشاره کرده بود.

۳ـ در آن یاد داشت عرض کردم: «من اگر به هویتی باور داشته باشم ، آن هویت ، در ربط با ایران و زبان فارسی تعریف می‌شود». می‌توانستم بگویم « آن هویت ایران و زبان فارسی است ».ولی ( آگاهانه ) از عبارت ِ « آن هویت،در ربط با ایران و زبان فارسی تعریف می‌شود » ،بهره برده ام.از این رو، آشکار است که منظورم از ایران ، کوه و دشت و جنگل و کویر و «یک وجب خاک خدا » نبوده است . ایران مورد نظر من ،« ایران فرهنگی »است،که تنها ،شامل محدوده جغرافیای سیاسی امروز ایران نمی‌شود؛ بلکه افغانستان ، تاجیکستان ، جمهوری آذربایجان،ازبکستان ، ترکمنستان و … را هم در بر می گیرد و آشکار است که « فرهنگ » و «تاریخ» ، در تعریف ِ آن « ایران » ، نقشی برجسته‌ دارد.
۴-من ( به شهادت نوشته‌هایی که در گفت و گو با هویت طلب‌ها قلمی کرده ام ) همواره بر نیکبختی مردم ایران تأکید داشته ام و همه ی همّ و غم ام این بود که بگویم :حضرات! اگر برای این مردم « یارِ شاطر نیستیم، بار ِخاطر » هم نباشیم.
۵- در جمله‌ ی : «وظیفه ی من این است ( در حد خودم تلاش کنم ) این کشور را ، همانگونه که از پدران تحویل گرفتم،دست نخورده ، به نسل بعدی تحویل دهم.» ، قصد و غرضم ( به روشنی ) این بود که : در حد توانم می کوشم ، از تجزیه ایران جلوگیری کنم. بقیه‌اش ، ربطی به موضوع نداشت که با نوشتنش ، به طول و عرض کامنت بیفزایم.
۶- بر من معلوم نیست که شما چه تعریفی از « زبان مشترک» دارید و تفاوتش ، با« زبان ارتباطی» را ،در «چه» و در «کجا »می‌دانید. منظور من از زبان مشترک ، آن زبانی است که در ساختار اداری جامعه ( اعم از دوائر دولتی ، دادگاه ها ، ارتش و …) به کار گرفته می‌شود و وسیله ی ارتباط و تفهیم و تفاهم بین باشندگان یک کشور است. ( این تعریف ، دم دستی است و ممکن است ، چندان دقیق نباشد. لطفاً سخت نگیرید.)
۷- نوشتید :« صمد گرامی، خطاب به من می‌نویسید: "شما می‌خواهید ، زبان مشترک ترکی باشد" این همان مشکلی است که من دارم و به آن اشاره کردم. لطفا به من نشان دهید که من کجا این خواست را مطرح کرده‌ام و خودم خبر ندارم!»
دوست عزیز !
آن عبارت شرطی بود ، گرچه در آن از کلمه شرطی « اگر» استفاده نشده بود . منظور این بود: « اگر شما می‌خواهید ، زبان مشترک ترکی باشد …». آن پاراگراف را ، دو باره بخوانید ، تا به عرضم برسید.
تمام سعی من ( در آن یاد داشت ) بر تفاهم و اجتناب از بر انگیختن شما بود. زمینه و اسباب « جدا سری »، به حد کافی فراهم است. بنا بر این ، چگونه می‌توانستم ، در روز روشن و در مقابل چشمان باز کاربران، دست به چنین «شعبده » ای بزنم و سبب سازِ برافروختگی شما شوم ؟
۸- نوشتید : «متاسفانه شما تاکید مرا در رابطه با حق خودم برای آموزش زبان مادری و آموزش به زبان مادری، به عنوان "دم خروس و قسم حضرت عباس" قلمداد می‌کنید. لطفا شما مرا روشن کنید: چرا من به عنوان یک انسان حق ندارم زبان مادریم را بیاموزم و یا حتی به آن آموزش ببینم؟ »
دوست عزیز !شما، در آن یاد داشت کوشیدید ، خود را ، مستقل از وابستگی‌های قومی تعریف کنید و راه تان را، از « پان ترک » ها جدا سازید :
«بارها نوشته‌ام که ... من ترکیبی هستم از چندین قوم و ملت. از یونانی و گرجی و ارمنی و فارس و ماد گرفته تا کرد و عرب و بلوچ و... من نه ترکم، نه فارس، نه آذری، نه عرب و نه کرد و... و در عین حال هم ترکم، هم فارس، هم آذری، هم عرب، هم کرد … من انسانم ...» .
اما، در نهایت ، به همان بهانه‌های پان ترک ها متوسل می‌شوید و « آموزش به زبان مادری» را ، در کشوری با موقعیت و امکانات ایران، پیش شرط باور به «انسان »می کنید. آیا آن مقدمه و این نتیجه ، مصداق « دم خروس » و » قسم حضرت عباس » نیست؟