Skip to main content

« مگر من مرده بودم که تو به

« مگر من مرده بودم که تو به
آ. ائلیار

« مگر من مرده بودم که تو به جنگ رفته ای؟»
زنان آذربایجان، و مبارزه علیه ستم:
در فولکلور و تاریخ آذربایجان نقش زنان در مبارزه علیه ستم اگر بیشتر نباشد ، همتراز مردان است.
در داستان حماسی کوراغلو که مبارزه ای سخت علیه فئودالهای ستمگر است ، بنا به نوشته ی صمد بهرنگی در مقالات خود، این «نگار » ، یار کوراوغلوست که در نبود او رهبری قیام جنلی بئل را بعهده دارد. و عملا بدون نگار نقش کوراوغلو کارایی لازم را ندارد.
در داستان «قاچاق نبی و هاجر» - که باز مبارزه علیه خانهاست - این هاجر، یار نبی ست که نقش کمتر از او در مبارزه ندارد و آزاد گر نبی از زندان و رهبری مبارزان با هاجر است.
در انقلاب مشروطیت گویند دختری لباس مردانه به تن کرده با نیروی استبداد میجنگد، وقتی زخمی میشود خبر به ستارخان میدهند که او خانم است. ستار پیش دختر آمده میگوید « مگر من مرده بودم که تو به جنگ رفته ای؟»

در جنبش فرقه ی دموکرات و بعد ها در جنیش فدایی، زنان همیشه در کنار مردان اند و نقش تعیین کننده در مبارزه دارند.
و این نقش برابر آنها در مبارزه، در همه ی داستانها و نوشته های ادبی من بازتاب یافته است.
از آغاز جنبش رفع ستم ملی در آذربایجان نقش زنان در عرصه قلم و همینطور در حرکات مدنی کمتر از مردان نبوده است و زنان و دختر ان حق طلب بسیاری پابه پای مردان به مبارزه ادامه داده اند.
اما رسم فرهنگی ست سخن ستارخان که «نخست مردان از خطر استقبال میکنند. و در نبود مردان است که زنان با شایستگی یی که دارند جای آنان را به راحتی پر میکنند».
ضرب المثل آذربایجانی ست که میگوید :« اصلانین ارککی -دیشی اولماز». شیر زن و مرد ندارد.

در جنبش محیط زیست دریاچه و اعتراض به توهینها زنان نقش کمتری از مردان نداشته اند. اما استقبال از خطر -در درجه ی اول- را همیشه مردان به عهده گرفته اند. با این سخن که «مگر من مرده ام که تو به جنگ رفته ای؟»
علت این مسئله تنها « عشق» است. که میخواهد یار و دوست خود را از خطر حفظ کند. وگرنه در فرهنگ آذربایجان زنان نه تنها مقام برابر با مردان دارند بلکه در شرایطی رهبری آنها را نیز به عهده دارند.