Skip to main content

ایا پای سپاه عرب به اذربایجان

ایا پای سپاه عرب به اذربایجان
اسامه

ایا پای سپاه عرب به اذربایجان رسیده یا نه :
بلاذری مینوسید :
"اشعث ابن قیس" آذربایجان را فتح کرد و درب آن شهر را به روی سپاه اعراب گشود . در زمان عثمان وی والی آذربایجان شد او شماری زیادی از خانواده های عرب را روانه آذربایجان کرد تا در آنجا سکنی گزینند . عشایر عرب از بصره و کوفه و شام راهی آذربایجان شدند . به گفته وی عده معدودی از عربان زمینهای عجمان را خریدند . لیکن اکثر عربان برای مصادره کردن زمینهای مجوسان با یکدیگر مسابقه نمودند - یعنی هر گروهی هرچه میتوانست مصادره میکرد . بدین صورت اموال و زمینهای ایرانیان یکی پس از دیگری به تاراج گذاشته شد
اعراب به آذربایجان نیز مانند دیگر نقاط ایران سرازیر شدند. به نظر می‌آید در قرنهای اول و دوم هجری تعدادشان در آذربایجان زیاد بوده‌است. کسروی این امر را به دو دلیل دانسته یکی اینکه مردمان آذربایجان بسیار پایداری کردند به گونه‌ای که مسلمانان

ه گونه‌ای که مسلمانان آذربایجان را به عنوان(الاراضی المفتوحه عنوه) یعنی «سرزمین‌های به زور گرفته شده» می‌شمردند که در فقه حکم خاص دارد. و دوم سرسبزی این دیار. از عشیره‌های عرب که در قرون اول و دوم هجری به آذربایجان وارد شدند بنوتغلب، یمانیان و حمدانیان ثبت شده‌است. آذربایجان در قرنهای ابتدایی ورود اسلام به ایران از کانونهای عمده مقاومت وشورش ایرانیان در برابر اعراب و عمال خلیفه بود و مردمانش همه گاه در حال زد و خورد با تازیان بودند.
نکته‌ی قابل توجه در این میان، تلاش سپاهیان عرب برای فتح شهرها بدون جنگ بود. چنانکه گفته شد و به تعبیر ابوعلی بلعمی (وزیر دولت سامانیان) «پس اين عتبة بن فرقد از يك سوى آذربايگان برفت و بكير بن عبداللّه از يك سوى، و نخستين كسى كه پيش بكير آمد ملكى بود از ملوک آذربايگان، نام او اسفنديار، و بكير او را اسير كرده بود. و آن شهرها كه گرداگرد او بود هنوز نگرفته بودند، و اسفنديار او را گفتا: كدام دوست‌تر دارى كه اين شهرهاى آذربايگان به صلح بگشايى يا به جنگ؟ گفتا: به صلح». همین گونه هم شد. مردم آذربایجان اکثراً با سپاه عرب صلح نمودند، دادنِ جزیه (مالیات) را پذیرفتند و جان و مال و ناموسشان در امان ماند
پی‌نوشت:

. محمد بن جرير طبرى‏، تاريخ الامم و الملوك (تاريخ الطبري‏)، بيروت: روائع التراث العربى، ۱۹۶۷. ج ‏4، ص 153-155
و تاريخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاينده‏، تهران: انتشارات اساطير، ۱۳۷۵. ج‏ 5، ص 1979-1981
. تاریخ بلعمی، تهران: انتشارات سروش، ۱۳۷۸. ج ‏3، ص 529-530
. احمد بن على بن مسكويه‏، تجارب الامم‏، تهران: انتشارات سروش، 1379. ج ‏1، ص 400-399
. و ابن اثير جزرى، تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران، ترجمه: عباس خليلى، ابو القاسم حالت‏، تهران: انتشارات مؤسسه مطبوعات علمى‏، ۱۳۷۱. ج‏ 9، ص 39-40
ابن اثير جزرى، الكامل في التاريخ، بيروت‏، دارالصادر، ۱۹۶۵. ج‏ 3، ص 27-28
. ابوالفداء اسماعيل بن كثير الدمشقي، البدایة و النهایة، بیروت: دار إحياء التراث العربي، 1988. ج 7، ص 138
تاريخ ابن خلدون، بيروت: دار احياء التراث العربي، ج 2، ص 119
یاقوت حموی، معجم البلدان، بيروت: دار الفكر، ج 1، ص 130-129
. یاقوت حموی، همان، ج 1، ص 129
نهج البلاغه، خطبه 3 (مشهور به خطبه شقشقیة)، قم: انتشارات دارالهجرة، ص 48
بنگرید به مقاله «نامه ها و سخنان حضرت علی (ع) درباره ی مردم ایران»