Skip to main content

کيانوش عزيز, اميدوارم که حال

کيانوش عزيز, اميدوارم که حال
Anonymous

کيانوش عزيز, اميدوارم که حال شما خوب باشد و زخمت خوب شده باشد و اعصابت راحت شده باشد. همه داستانى دارند و از اين داستانها و اتفاقها درسهاى خوبى ميشود گرفت, در يک کشور خارجى که سهل هست, من در تهران زمانى که براى امتحان اعزام به خارج کشور 2 سال قبل از انقلاب رفته بودم, دچار همين مصيبت شدم, اولين بار بود که به تهران ميرفتم, منزل يکى از فاميل ها بودم, روز بعد رفتم براى امتحان, در برگشت به منزل فاميل, آدرس را با خودم نياورده بودم, فقط اسم خيابان يادم مانده بود, از 3 جوان که در کنار خيابان ايستاده بودند, آدرس پرسيدم,هر3 تا با خوشرويى و کمک به من,گفتند که آدرس را بلد هستند و من را به آنجا ميبرند, من همراهشان رفتم, بعد از 5 دقيقه به يک کوچه باريک رسيديم, که دوتاشون دستهاى من را از پشت گرفتند و يکى از جلو جيبم را خالى کرد,

پول زيادى نداشتم, فقط 188 تومان بود, برداشتند, که البته اين مبلغ ميتوانست کرايه اتوبوس و غذاى من من به زاهدان بشود, چند تا لگد زدند و فرار کردند. تا امروز که اينجا مينويسم ,موضوع را از خجالت تا مدتها به کسى نگفتم به جز يک نفر, از اين درس عبرت نگرفتم, رفتم کراچى پاکستان, زبان هم بلد نبودم و2 بار جيبم را زدند ولى کتک نزدند, يک جورى جيبم را زدند که من اصلأ خبر نشدم. به نظرم خيليها دچار اين مشکل شده اند. موفق باشيد.