Skip to main content

دوست گرامی، ناصر کرمی، شما در

دوست گرامی، ناصر کرمی، شما در
Anonymous

دوست گرامی، ناصر کرمی، شما در یادداشتتان نوشته اید: ( .......... با نظر شما که در کمونیسم فدرالیسم دمکراتیک هست مخالف هستم. ساختار حکومت در سوسیالیسم و کمونیسم متمرکز هست و واحد تشکیل دهندۀ حکومت کمون ها و یا همان شوراها هستند .......... ) ..........

دوست گرامی، ناصر کرمی، شما در یادداشتتان نوشته اید: ( .......... با نظر شما که در کمونیسم فدرالیسم دمکراتیک هست مخالف هستم. ساختار حکومت در سوسیالیسم و کمونیسم متمرکز هست و واحد تشکیل دهندۀ حکومت کمون ها و یا همان شوراها هستند .......... ) دوست گرامی، اگر منظور شما از سوسیالیسم و کمونیسم رژیم های شوروی پیشین و کشورهای عضو پیمان ورشو پیشین هستند باید گفت که در چنین کشورهائی سوسیالیسم و کمونیسمی در کار نبود و آن چه که من و شما و همگان در این سرزمین ها دیدیم بدترین چهره سرمایه داری یا سرمایه داری دولتی بود نه سوسیالیسم یا کمونیسم! این که همه مردم یک سرزمین از بام تا شام کار کنند و دسترنجشان را دودستی به دولتیان بدهند و دولتی ها نیز در کاخ های باشکوهی مانند کاخ کرملین زندگی شاهانه ای داشته باشند و هر کس گلایه کرد تیرباران شود و یا به اردوگاه های کار اجباری در سیبری و گولاگ فرستاده شود سوسیالیسم یا کمونیسم نیست بلکه سرمایه داری دولتی است! پس از فروپاشی رژیم شوروی پیشین تازه راه برای پیاده شدن سوسیالیسم و کمونیسم حقیقی در جهان هموار شد و هم اکنون جهان به سوی سوسیالیسم حقیقی و کمونیسم حقیقی می رود. برای نمونه پدیده ای که جهانی شدن (globalization) نام گرفته است هیچ گونه پیوندی با سرمایه داری ندارد بلکه یکی از بزرگترین نمودهای سوسیالیزه شدن جهان است. آری، جهان به سوی سوسیالیزه شدن می رود و سوسیالیسم و کمونیسم حقیقی نیز برابر با زندان ساختن از یک کشور مانند شوروی نیست! دلیل این که چرا در رژیم شوروی پیشین از درون واژه هائی مانند سوسیالیسم و کمونیسم بدترین چهره سرمایه داری یا سرمایه داری دولتی سر در آورد برای کاستی های فراوان فلسفه مارکسیسم کهن و کلاسیک است که اکنون هوادارانش را از دست داده است. اگر مارکسیسم کلاسیک در جائی می توانست باورمند داشته باشد کشور شوروی پیشین و کشورهای پیمان ورشو پیشین بود. هنگامی که مردم همان کشورها رژیم هائی را که با نام سوسیالیسم و کمونیسم بدترین چهره سرمایه داری یا سرمایه داری دولتی را پیاده کرده بودند سرنگون کردند روشن است که در میدان کردار مارکسیسم کهن شکست خورده است از این روی اندیشه های کارل هاینریش مارکس فیلسوف نامدار آلمانی نیاز به ویرایش و بازبینی بنیادین دارند. از سخن کارل مارکس در کتاب سرمایه (کاپیتال) که می گوید: کالا آن چیزی است که نیاز انسان را از میان برمی دارد گرفته تا این سخن فلسفه مارکسیسم که می گوید: اقتصاد شالوده جامعه و تاریخ است همگی نیاز به بازنگری های بنیادین دارند. سخن درباره مارکسیسم بسیار بیش از آن است که در نوشته ای کوتاه بگنجد اما به هر روی هیچ خردمندی در جهان پیرو مارکسیسم کلاسیک نیست. ********** دوست گرامی، ناصر کرمی، چیزی به نام دموکراسی هنگام فرمانروائی رژیم شوروی پیشین در آن سرزمین یافت نمی شد که فدرالیسم آن نیز بر پایه دموکراسی باشد! فدرالیسمی که در سرزمین شوروی پیشین دیده می شد چیزی مانند فدرالیسم رژیم های ملوک الطوایفی بود نه ابزاری برای مردم سالاری! شما فدرالیسم دموکراتیک را می توانید در آمریکا پیدا کنید. در آمریکا و بر پایه سیستم آن، آمریکائی کسی است که در درون مرزهای کشور آمریکا زندگی می کند و شناسنامه آمریکائی دارد و زبان و نژاد نشانه برتری هیچکس بر دیگری نیست و همه نژادها و گویشوران به همه زبان ها دارای حقوق برابر هستند. همه بخش های آمریکا خودگردان (فدرال) هستند اما ..........