Skip to main content

``````````تاکتیک واستراتژی

``````````تاکتیک واستراتژی
Anonymous

``````````تاکتیک واستراتژی سوسیال دموکراسی در برابر جنبش ناسیونالیستی
وجود عینی ملت ونقش جنبش ملی
پیش از هرچیز باید عنوان کنم که تمام جهد و گلو پاره کردن های نویسندگانی را که یا سعی در اثبات و یا سعی در انکار کثیرالمله بودن ایران را دارند ، و در این راه به تاریخ چندین هزار ساله رجوع میکنند ویا تعاریف رهبران و انذیشمندان چپ و راست را شاهد میگیرند ، آب در هاون کوبیدن میدانم . ملت ها وجود ندارند چون در گذشته ملتی و یا حکومتی و یا تمدنی بنام آنها وجود داشته است . ملت ها وجود ندارند ، چون میتوان فلان شماری از مردم را با فلان تعریف استالین ویا ارنست رنان ، بعنوان ملت خاص شناسایی کرد .

ملت ها وجود ندارند چون زبان ها ، ادیان ، آداب و رسوم ، و محل های سکونت و هر معیار دیگری از این قبیل ، جمعی را از جمعی دیگر جدا میسازد . این شیوه برخورد با مسائل اجتماعی ، برخوردی ایده آلیستی به مفهوم فلسفی آن است . در برخورد فلسفی ماتریالیستی ، وجود عینی ، بر ایده ذهنی و ادراک ما از عین ، مقدم است . ماتریالیست ها تعاریف خود را بر واقعیت تحمیل نمی کنند ، بلکه واقعیت را علیرغم همخوانی و یا ناهمخوانی با هر تعریفی ، در شکل مشخص آن ، بررسی میکنند . بنابر این ملت ها وجود دارند ، چون جمع قابل ملاحظه ای از انسانها وجود دارند ، که خود را با آمال و آرزوهای متمایزی از جمع دیگر تعریف میکنند ، و حاضرند که در راه این آمال و آرزوها که معطوف به ارتقای سطح حاکمیت سیاسی خود در حدود جغرافیایی خاصی است ، جانفشانی کنند .این ارتقای حاکمیت سیاسی ، با دور نمای استقرار دولت ملی، ویا گسترش و یا تعمیق سیطره آن مشخص میگردد . این دولت ملی ، در عصر حاضر دولتی با سرشتی سرمایه داری است . این جمع باید به اندازه کافی بزرگ باشد که بتواند از نظرسیاسی و اجتماعی ، وزنه ای محسوب شود . بنابراین دلیل عینی وجود ملت ها ، وجود جنبش ملی است . جنبش ملی ، نیازی ندارد که قبلا ملت بودن جماعتی را اثبات کند و سپس حقانیت وجود خود را به کرسی بنشاند . وجود آن ، خود دلیل وجود ملتی است که بنام آن برخاسته است . بنابراین تمام افاضات کسانی که سعی در انکار وجود مثلا ملت ترک در ایران را دارند ، جز تلاشی برای زدن سرنا از ته گشاد آن نیست . از طرف دیگر ، جمعی کثیر، که ملغمه ای از افرادی با تبار های گوناگون هستند ،در تمام اطراف و اکناف ایران ،نیز وجود دارند ، که بنام ملت ایران ، برخاسته اند . این نیز دلیل وجود ملتی بنام ملت ایران است . آفتاب آمد دلیل آفتاب . بنابر این تمام تلاش کسانی که با ابداع اسامی تحقیر آمیز ،آسیمیله شده وخائن و غیره ، سعی در انکار وجود ملت ایران دارند ، جز تلاشی برای برای اثبات حق خود ، از طریق پایمال کردن حق دیگری ، نیست . از نقطه نظر من تباینی بین پذیرش مثلا ملت کرد و در عین حال پذیرش وجود ملت ایران وجود ندارد
ماهیت قومی یا فرا قومی رژیم
. اگر برای اجتناب از بغرنجی زود هنگام بحث ، ویژگی اسلامی این دولت را انتزاع کنیم ، خامنه ای و دیگران در این رژیم نه به عنوان فارس و یا ترک ، بلکه به عنوان ایرانی ، حضور دارند . سیاست های مرکز گرای این رژیم ناشی از فارس بنیاد بودن آن نیست ، بلکه رژیم سرمایه داری دولتی ، ماهیتا مرکز گرا است . حال اینکه این مرکز کجا قرار دارد ، علل دیگری دارد که از چارچوب این بحث خارج است . سیاست های بهره کشانه موجود ، که سرمایه گذاریها ی گوناگون را عمدتا به مرکز سوق میدهد ، ناشی از فارسگرا بودن سیستم نیست ، بلکه اصولا سرمایه به سوی مناطقی میرود که سودآوری بالاتر وثبات بیشتری داشته باشند . حالا اینکه این روند ، نابرابری ها را بین مناطق ، تشدید میکند ، تا زمانیکه سود انگیزه اساسی فعالیت اقتصادی باشد ، ناگزیر خواهد بود . به سادگی میتوان دید که تبریز از مراغه ، پیشرفت سریعتری داشته و این روند رشد
نامتوازن سرمایه داری ، حتی در درون مناطق پیرامونی جریان دارد
بنابراین، هم کسانی که به استناد سیاست های مرکز گرای رژیم فعلی آنرا دولتی فارس بنیاد میدانند ، و هم آنهایی که به استناد شجره ترک خامنه ای و تنی چند ، آنرا دولتی کثیرالمله ارزیابی میکنند ، راه بحایی نمیبرند
نقش وخاستگاه ایدئولوژی اسلامی رژیم
در اینجا باید به نقش ایدئولوژی شیعی - اسلامی رژیم نیز اشاره ای گذرا داشته باشیم تا مطلب روشن تر شود . در جریان انقلاب ۵۷ مردم این مرز و بوم بر علیه رژیمی بپا خواستند که با سوء استفاده از ایدئولوژی نشات گرفته از اسطوره های کورش و داریوش ، بر این مردم فرمانروایی میکرد ومنافع آنها را قربانی منافع سرمایه امپریالیستی در ماورای بحار مینمود . در غیاب بدیلی آینده نگر ، مردم ایران از گذشته ، بدیلی دیگر استخراج کردند تا بیانگر ذهنی کوشش همگانی آنها بر علیه استیلای ایادی خارجی ، باشد . این بدیل از اسطوره های اسلامی فراهم شد . در حضور دستگاه روحانیت ، بعنوان تنها سازمان موجود غیر دولتی ، این قیام سازماندهی شد و به ثمر رسید . بنابراین ناسیونالیسم ایرانیان ، در تقابل با سرمایه داری غرب و ایادی آن ، به شکل ایدئولوژی اسلامی - شیعی بیان اجتماعی یافت ، و از طریق دستگاه روحانیت به قدرت رسید . بذینسان ، همانطور که زمانی ناسیونالیسم آلمانی به صورت جنبش فاشیستی با دیدگاهی فرامرزی متبلور شد ، ناسیونالیسم ایرانی نیز، به صورت جنبش اسلامی شیعی و با همان دیدگاه فرامرزی( نه انترناسیونالیستی ) تولد دوباره ای یافت . بنابر این ایذئولوژی اسلامی شیعی همان ناسیونالیسم مرکز گرای رضا خانی، و حتی با اندکی مسامحه قجری ، است که عبا و عمامه به تن کرده است . با این تفاوت که بدلیل نگرش سنتی خود ، به دلیل سابقه درافتادن با امپریالیسم و به دلیل نیاز به پیشبرد سیاستی پوپولیستی ،حمایت خارجی را نیز فدای حفظ پایگاه اجتماعی متزلزل داخلی کرده است . این ایدئولوژی دینی ، ایدئولوژی سرمایه داری بومی سنتی بود ، که ریشه در تولید سنتی و روستا داشت و بدینسان توانست در درجه اول مهاجرین تازه به شهر آمده را بسیج کند . سرمایه داری بومی جدید و شهری که خود را از طریق جبهه ملی و نهضت آزادی بیان میکرد و به پشتیبانی کارمندان وعناصر خرده کالایی شهری امیدوار بود ، سازمانی برای خود نداشت و مقهور بورژوازی سنتی شد . طبقه کارگر از این هم بی سازمان تر بود و جز به صورت زایده ایندو نیروی فوق ، انهم بسیار دیر ظاهر نشد . حقیقتی که خود را به صورت تبدیل بخش اعظم چپ ایران به زایده حکام جدید و یا رقبای ملی گرای آنها ، در سالهای اول انقلاب نشان داد . سرمایه داری بومی و جنبش دهقانی در کردستان و ترکمن صحرا ، قادر شدند تا مصون از سیطره دستگاه روحانیت شیعی ، خودی نشان بدهند ، ولی در برابر مرکز بسیار ضعیف بودند ، ومقهور دیدگاه فرامرزی ناسیونالیسم مرکز شدند . سرمایه داری بومی آذربایجان نیز که در جنبش خلق مسلمان خودنمایی میکرد ، سازمانی مستقل از دستگاه سراسری روحانیت نداشت و در عین حال ناتوان از چرخش ۱۸۰ درجه پایداری از مبانی اسلامی شیعی خود بود ، چرخشی که خطر دوران پیشه وری را در بطن خود داشت . بنابر این پیروزی جمهوری اسلامی بیش از آنکه ناشی از قدرت اسلامگرایان باشد ، نتیجه ضعف رقبای آنها بود
رویکرد سوسیال دموکراسی به جنبش ناسیونالیستی
در شرایط فعلی رویکرد سوسیال دموکراسی به جنبش ناسیونالیستی ،ایرانی مرکز گرا و جنبش ناسیونالیستی ملیت های پیرامون ، اهمیت اساسی پیدا کرده است .بخشی از این نیرو ( گروه اول ) به استناد ماهیت جهان وطن و غیر ناسیونالیستی جنبش کارگری ، و با تکیه بر این حقیقت که ناسیونالیسم ، صحنه مبارزه طبقاتی را مه آلود میکند ، و با عنوان اینکه جامعه فعلی ایران جامعه ای سرمایه داری است و نمو دولت ملی ، گرهی از معضلات طبقه کارگر نمیگشاید ، جنبش ملی مرکزگرا ونیز جنبش ملی پیرامونی را همزمان ارتجاعی ارزیابی میکند . این ایده ، ریشه در نظریات رزا لوکزامبورگ و ارزیابی مرحله سوسیالیستی از وظایف انقلاب آتی در ایران دارد
بخش دیگری از نیروی چپ ، اعتقاد عملی خود را به ماهیت اینترناسیونالیستی و غیر ملی گرای جنبش طبقه کارگر ، و التزام خود را به تشکیل صف ماهیتا مستقل اینترناسیونالیستی طبقه کارگر، فراموش کرده است و در منازعه ناسیونالیست های مرکز با ناسیونالیستهای ملیت های پیرامون ، یا به استناد خطر امپریالیسم و تجزیه ، به جانبداری از ناسیونالیسم مرکزگرا (گروه دوم ) ، و یا به استناد ستم ملی ومحدودیت های دموکراتیک در پیرامون ، به طرفداری از ناسیونالیسم ملیت های پیرامونی (گروه سوم )، برخاسته است