Skip to main content

همه شما مخالفین شاه پس از

همه شما مخالفین شاه پس از
محسن کردی

همه شما مخالفین شاه پس از بقدرت رسیدن، هرکه بودید و از هر گروهی که طرفداری میکردید... همه تا بویی از دمکراسی و رعایت حقوق دیگران نبرده بودید. هدف تان زدن هرکس دیگری بود که قدرت را بدست بگیرید. حالا مثل شاه عریان نمیگفتید که اگر بقدرت برسید آنهایی را که مخالف برنامه های شما هستند روانه اردوگاههای کار خواهید کرد. تفاوت شاه با شماها این بود که شاه یک رجزخوانی توخالی کرد که فقط عوارضش نصیبش شد اما شماها واقعا به آنچه میگفتید میخواستید عمل کنید.. اینطور نبود؟ شماها خطرناک تر بودید یا شاه؟ البته شاه نباید چنین سخنی را برزبان میراند اما کدام رهبر را میشناسید که از اشتباه کاری خالی باشد؟ همین مرسی خودمان هنوز مهر ریاست جمهوری اش خشک نشده ببین چه اختیارات اضافه ای میخواست. یاد مرحوم مصدق خودمان و اختیارات .. ادامه

فوق العاده ششماهه و بازهم ششماهه اش میافتم. در ادامه برنامه حزب رستاخیز و شاه، آنها که عضو نشدند، نه به زندان افتادند، نه گذرنامه ای بهشان داده شد و از کشور بیرون شان کردند و نه اگر جایی برای دریافت شغل مراجعه کردند از آنها شناسنامه مهر خورده و یا کارت عضویت حزب رستاخیز خواسته شد. من فکر میکنم کسی که این مطلب را اینجا گذاشته، و کسانی مانند او، بیشتر با خودشان مشکل دارند. با خودشان کلجار میروند که این چه کاری بود که من کردم و انقلاب کردم؟ و چون شهامت ندارند که مثل همین نوری زاد بگویند اشتباه کردیم انقلاب کردیم. می آیند و شاه و کارهای او را بهانه میکنند. شاه مسئول آنچه هست که او کرده و ما دیگرانی که انقلاب کردیم مسئول از انقلاب به بعدش هستیم. نباید انقلاب میکردیم. آقا یک کلمه بگو من آگاهی و علم کافی نداشتم. از سر ناآگاهی انقلاب کردم. اگر امروز سال 1356 بود برنامه را جور دیگری به طرف اصلاحات میکشاندم که آن رژیم آماده اش بود و خودش بستر لازم را با اعطای فضای باز سیاسی داده بود. بدبختی اینجاست که خود رژیم هم از فضای باز سیاسی چیزی نمیدانست و کج فهمی داشت. خیال میکرد که دمکراسی و فضای باز سیاسی یعنی مردم اجازه تظاهرات مانند اروپا داشته باشند و بریزند و در و پنجره و شیشه و ساختمان را خراب کنند یا تظاهرات برای سرنگونی داشته باشند. چنین اجازه ای نباید داده میشد و باید در همان نطفه جلویش را میگرفتند. باید چندتا از سردمداران را مثل گذشته میگرفتند و حرکت ویران کننده میخوابید. باید کنترل کار را خودشان بدست میگرفتند و با مخالفین بسیار زودتر وارد گفتگو میشدند. متاسفانه مخالفان شاه هم سهم کمی در انداختن او به راه دیکتاتوری نداشتنند. شاه جوان دمکرات را دوبار قبل از 28 مرداد و یکی دو بار هم پس از آن مورد سوء قصد قرار دادند. خب او هم گفت حالا که قرار بر کشتن رقیب است من رقیبم را میکشم و از میان بردارم چرا بگذارم او مرا بکشد؟ و پس از 28 مرداد دیکتاتور شد. علیرغم عدم اعقتادم به سرنوشت و این حرفها نمیتوانم در اینجا پارامتری بنام سرنوشت را نادیده بگیرم. شاید سرنوشت چنین مقدر کرده بود و ایران ما با این وضعی که داشت این سرنوشت را پیدا میکرد. حال بیایید فردا را دریابیم. برای فردا چه بکنیم که دوباره به چاله نیافتیم؟ راه های شدنی باید داد نه اینکه بگوییم فلانکس و فلان گروه را بگذاریم کنار تا دوباره به چاله نیافتیم. فلان کس و فلان گروه را کسی که به دمکراسی معتقدر است تنها به رای مردم میتواند کنار بگذارد. پس راهی بیابید که فلانکس و فلان گروه حذف نشود اما به چاله های تکراری هم نیافتیم.