Skip to main content

آخی.. بمیرم الهی... اشکم در

آخی.. بمیرم الهی... اشکم در
محسن کردی

آخی.. بمیرم الهی... اشکم در اومد. کتک میخوردی بخاطر زبان؟ بخاطر دیکته، حساب و هندسه چی؟ بمیرم الهی..
فدات شم.. همچی حرف میزنی که انگار فقط تو یکی بودی که کتک میخوردی. فلک شده بودی؟ فکر نمیکنم. توی مدارس تهران کتک زدن مثل نقل و نبات بود. من کلاس اول دبستان عادت نداشتم مشق بنویسم و اصلا مرگم میگرفت بخوام مشق بنویسم و بیشتر دوست داشتم بازی کنم. یک معلم داشتیم.. میخواهم بگویم نفهم.. اما اون بیچاره هم این روشها را از بزرگترها و معلمهای قبلی شان فرا گرفته بود. او هم کتک خورده بود. باری، این معلم تقریبا هر روز پاهای کوچک و نحیف مرا بدست میگرفت و با خط کش ده دوازده تا میکوبید که نعره ام میرفت هوا. البته من دیگه عادت کرده بودم. و من تنها نبودم. در یک کلاس 30 نفره تقریبا 14 و 15 نفری بودیم که فلک و چوب کف دست مان میخورد. تا کلاس دوم این قضیه اگر هر روز براه نبود یک روز در میان براه بود. ادامه..

در کلاس سوم دبستان دیگه فلک نشدیم اما چوب کف دست توسط معلم و ناظم فراوان بود. راستی دوران دبیرستان چی؟ پسرهای لندهور تو دبیرستان ما از کشیده و اردنگی گرفته تا پس گردنی و چوب یا شلنگ کف دست نوش جان میکردند. دیر آمدن به مدرسه نتیجه اش به صف شدن و یکی یک چوب محکم کف دست خوردن جایزه داشت. دبیرستان آقا.. پسر 18 نوزده ساله کتک میخورد، اردنگی میخورد.
ول کن دیگه بابا هی خودتونو لوس میکنید که من زبان بلد نبودم کتک میخوردم. همه کتک میخوردن. تو خونه هم کتک برقرار بود دلیل نمیشه که عقده هایم را بیاورم بخاطرش انقلاب کنم و بخواهم مستقل شوم. بد و خوبش رو همه داشتیم.
علم و شعور نبود اون زمان ها. یکی از خانمهای آشنا که دچار یکی از نواقص هست که هنوز هم نمیتونه دیکته صحیح بنویسه و کودکانش هم در سوئد به همین مشکل دچار هستند و روش مناسب تدریس برایشان برگزیده اند و به دانشگاه هم رفته اند تعریف میکرد که بارها در کودکی تا ده دوازده سالگی او را مقابل صف صبحگاه دانش آموزان هو کرده اند! تصورش را بکنید.. یک دختر بچه را چندصد نفر بایستند و هو کنند.
لذا جان هرکسی که دوست دارید دیگر این قضیه کتک خوردن بخاطر زبان را هی مطرح نکنید که اشک ما در نمیاد چون بدترش را دیده ایم. از همون بهانه های دیگه بیارید.
یه چیز دیگه. آرزوی من این است که روزی جهانیان به زبان انگلیسی یا اسپرانتو باهم حرف بزنند. اصلا دلم نمیخواد که مثلا 5000 سال دیگه مردم هنوز سر این قضایا مشکل داشته باشند. فکر میکنم فرزندان ما 5000 سال دیگه اصلا به زبان امروز ما سخن نگویند. بعد میان تاریخ رو وورق میزنند و میرسند به ایران گلوبال و این بحثها. بعد پوز خندی میزنند و میگویند.... راستی چی میگن به ما و این بحث هایمان؟