Skip to main content

کیانوش عزیز.. رفتن به کشور

کیانوش عزیز.. رفتن به کشور
محسن کردی

کیانوش عزیز.. رفتن به کشور شوراها میتواند یک بزرگ شده کشورهای شمال اروپا را از گزند محفوظ بدارد اما پس از جنگ جهانی دوم و سقوط دولت آذربایجان هزاران ایرانی سیاسی به شوروی رفتند. در مجموع یکی دو نفر آنها ناراضی بودند و بقیه خیال میکردند که به بهشت رفته اند و البته.. آن زمان آنها آذربایجان یادگار تزارها را میدیدند و با خرابه شهرهای ناساخته آن زمان ایران مقایسه میکردند و شیفته شوروی میشدند. مثلا از کیانوری و احسان طبری و بزرگتر از تو و باسواد تر از تو اینهمه به آن طرف مرز گریختند. کدام شان گفتند که ایران از شوروی بهتر است؟ قضیه بر سر آگاهی و سواد نبود. امروز پایوران جمهوری اسلامی حتا دارای لیسانس و دکترا هستند یکی اش همین «دکتر» حمود احمدی نژاد و «دکتر» محمد خاتمی و و... خلاصه تصور نکن که رفتن به آنطرف برای تو درسی میشد.

سالها پس از نجات آذربایجان فکر میکنم در جریان دستگیری های دوران سرگرد عباسی بود که برخی از افسران توده ای و اعضای این حزب به باکو میگریزند و در آنجا با عده ای فراری قدیمی تر روبرو میشوند. یکی از آنها که با نویسنده خاطرات آشنا بود او را به خانه اش میبرد که یک آپارتمان دوران تزاری در باکو بود. حال این که چقدر این اتاقها و ساختمان ها کثیف و رنگ و رو رفته بود بماند. صاحبخانه یک گرامافون می آورد و یک صفحه روی آن میگذارد که آهنگ ایرانی قدیمی را پخش میکرد. پس از تمام شدن آهنگ صاحبخانه رو به مهمان میگوید که «برای همین چیزاشونه که ما عاشق اینا هستیم». و مهمان هاج و واج به اطراف نگاه میکرد که صاحبخانه به چه اشاره میکند. تا بلاخره صاحبخانه به گرامافون اشاره میکند. مهمان مینوسید که صاحبخانه بیچار سالها گذارش به ایران نیفتاده بود که ببیند که زندگی مردم چقدر پیشرفته است و امروز حتا قشر کارگر هم در خانه اش گرامافون و رادیو دارد (هنوز تلویزیون نیامده بود).
خلاصه این که نه عزیز. سرنوشت ما این بود که به این هچل بیافتیم و افتادیم. حالا باید همت کنیم در بیاییم. نه تقصیر شاه بود و نه خارجی. از ماست که برماست..
نه کار ایناس.. نه کار اوناس.. از این و اون نیس .. ازماست که بر ماست.. لالای لای لای لای لالای لالای لای.. نه کار ای....ناس نه کار او....ناس.. از این و اون نیس.. اززماس که برماس... لالای لالای لای... نه کار اینا....