Skip to main content

یک داستان واقعی که برای من

یک داستان واقعی که برای من
Anonymous

یک داستان واقعی که برای من اتفاق افتاد

بنده خیلی سال پیش درگیر یک دادگاه با شخصی شدم که از قبل با بنده خصومت شخصی داشت و بی دلیل از بنده قضیه ای ساختگی شکایت کرد. در دادگاه ایشان دو نفر شاهد(ایشان و شهود شیعه بودند و بنده سنی هستم) را آورد و شهادت کذب دادند. بنده هم دو نفر شاهد آوردم که ثابت کنند بنده در زمان مورد مناقشه در آن محل نبودم.قاضی دادگاه که در یک منطقه عمدتا سنی نشین بود، ابتدا مذهب شهود را پرسید و سپس شهادت را گوش کرد. اما با کلی ترفند و حیله و این که شهود به زبان فارسی بلد نبودند حرف بزنند صحبت آنها را نا تمام گذاشت و بنده نسبت به روند ناعادلانه دادرسی اعتراض کردم و گفتم که به علت سنی بودن بنده و شهود، شهادت آنها را دادگاه قبول نمی کند. قاضی دادگاه هم در جواب بنده را تهدید به زندان کرد و گفت اگر یک کلمه دیگر حرف بزنی می دهم زبانت را ببرند! این افرادی که اینجا نسبت به یک جمله یک فرد سیاسی که ممکن هست در عالم سیاست زیاد اتفاق بیفتد این چنین برآشفته اند، باید بدانند که هزار بار بدتر از آنچه که آن فرد گفته در ایران اتفاق می افتد. کینه و حسادت و نژادپرستی شما را کور کرده است. کمی به خود بیایید و برای این بیشتر از این در این دنیا از قافله پیشرفت و تمدن عقب نمانید سعی و تلاش کنید! آذربایجان تورکیه و کشورهای حاشیه خلیج بجوری از شما جلو زده زده اند و شما اندر خم یک کوچه مانده اید!!