Skip to main content

● صفحه شما

دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.

لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.

افزودن دیدگاه جدید

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: ما باهر اعدامی مخالفیم
دیدگاه:

سالام
چرا نوشته من راچاپ نکردید؟
اینها خودشان با جمهوری اسلامی
و باآمریکا و اروپا همدست هستند،
الان که کنارگود نشسته اند
میخواهندازآب گل آلود ماهی بگیرند.
تپه های اوین یادشان رفته؟
مرضیه اسکویی یادشان رفته،
صمدبهرهنگ یادشان رفته،
دکترفاطمی یادشان رفته
فرخی یزدی یادشان رفته،
گلسرخی،کرامت دانشیان یادشان رفته،
قربانی کردن انسان زیرپای شوهرش
یادش رفته است؟
آقای توکلی بخدا توهم بیکاری ،،

تاریخ:
عنوان دیدگاه: اصل مطلب؛ نه حکایت صحرای کربلا
دیدگاه:

دروود!
مختصر و مفید.
خطاب به آقای Esed Sadiq

1- من تا امروز به هیچ انسانی توهین نکرده ام. همه میدانند که من اهل توهین و لیچارگویی نیستم؛ ولی ضرورت ایجاب کند، زبان تند و تیزی دارم.
2- بالام جان! به هیچ وجه، توهین نیست؛ مگر اینکه شنونده به نوعی پیشداوریها مبتلا باشه و کژبرداشت کنه و آن را به مزاح و تحقیر تفسیر کنه.
3- وقت کردید، یک خانه تکانی مغزی بکنید. کلمات نخنما و بی بو و خاصیت را از مغزتون بریزید بیرون. دنیا را اینقدر سیاه و سفید نبینید که به ضرر و زیان خودتون تموم میشه. در هر خانواده ای حتّا خواهران و برادران مثل هم نیستن؛ برغم اینکه از یک پدر و مادرند. «شیخ و شاه» یعنی چه؟. این حرفهای بی پایه و مغز که عین شابلون شدن و اسلحه تهاجمی و تخریب مثل: «حقّ و باطل»، «پرولتاریا و بورژوازی». «کفر و ایمان». «امپریالیسم و جهان سوم» و دهها کلمات شطرنجی بی مغز و پایه که فقط نقش اسلحه و هوچیگری را تا امروز واتاب داده اند، پاسخگو و توضیح دهنده مسائل و معضلات نیستند و معناگر هیچ چیز دیگری نیز نیستند. «شاه» معنا و تاریخ و پسزمینه بسیار عمیقی خاصّ خودش را دارد. همینطور «شیخ» نیز تاریخ و معنای خودش را دارد. با ترکیب این دو نمیتوان هیچ چیزی را توضیح داد؛ زیرا موضوع نامعلومه و توهّم ذهنی. به نظر شما، مگر هر کسی از میهنش و تاریخ و فرهنگش سخن گفت به سلسله سلطنتی خاصی تعلّق دارد و پشتیبان آنهاست؟. مگر هر کسی ترکی حرف زد، بچّه ناف تبریز است؟. مگه هر کسی مسجد رفت، علی ابن ابی طالب است؟. مگر هر کسی گفت الله اکبر، خامنه ای است؟. چرا شما و افرادی امثال شما، مسائل را اینقدر قاتی پاتی میکنید؟. دنبال چی میگردید که به آدرس عوضی اومده اید؟.

4- جیلو عزیز مطلبی واضح و شفّاف نوشته است. کسانی که با محتوای مقاله؛ نه شخص «جیلو عزیز»، مشکلی دارند، باید با ذکر استدلال و منطق و دلیل بگویند که اشکالهای محتوایی و فکری مقاله چیستند و در صدد سنجشگری دقیق آنها با استدلال متّقن بر آیند. شخصی به نام آقای «رسول عبدیان» آمده و دلایلی را بدون فحّاشی یا پرت و پلاگویی در تقابل با مقاله جیلو عزیز ذکر کرده است بدون آنکه بیراهه های عوضی برود و قصد تبلیغ و پروپاگاندا و ساز و دهل زدن برای قوم و قبیله و عشیره و طایفه خاّصّی داشته باشد و علیه اقوام دیگر شاخ و شونه بکشد. جیلو عزیز نیز پاسخ لازم را بدون هیچ توهینی، با دلایل دم دست نوشته است. امّا بردارید یک نگاهی مجدّد به حرفهای دیگر حضرات مستعاری و حرفهای خودتان بیندازید، اگر توانستید از مجموع بی ربط گوییها، یک جمله که ارزش خوندن داشته باشد، دستچین بکنید، من مطمئن میشم که شما و دیگران، یک کلمه از حرفهای جیلو عزیز را فهمیده و گواریده اید.
5- تا زمانی که شما و کسانی مثل شما رفتار میکنند و حرف میزنند، اصلا درخور شنیدن نیستید؛ چه برسد به اینکه آدم بخواهد جوابتان را نیز بدهد. پاسخها و واکنشهای من، مخاطبانش کسانی هستند که مطالب را میخوانند و خاموشند و هیچ نشانه ای از آنها در سایت نیست؛ ولی هوشیارند و بیدار و پیگیری میکنند استدلالها را؛ نه لیچاربافیها را.
شادکام باشید.
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: تحقیر و روش ناخوشایند
دیدگاه:

آقای حیدریان آنچه که مشخص است در مقابل منطق کم آورده اید و شروع به تحقیر و روش ناخوشایند مثل بالام جان و امثالهم روی آورده ای و در ضمن من با اسم حقیقی و حقوقی ام به شما جواب میدهم و آقای کیانوش نیز میداند منتها به آنهائی هم که با نام مستعار مینویسند نیز احترام میگذارم ولی کوچکترین احترامی به آنهایی که دنباله رو سیاست شاه و شیخ هستند نمی گذارم چون آنها را شریک ظلم و ستم میدانم که باعث بدبختی ملل ساکن ایران شده اند از جمله خود ملت فارس .

تاریخ:
نویسنده: اصغر جیلو
عنوان دیدگاه: پاسخي كوتاه
دیدگاه:

با سپاس فراوان از فرامرز حيدريان عزيز، كه با پاسخ هاي خود به افراد متعصب و مغرض زحمت من را كم كردند و من فقط يك جمله بيشتر براي گفتن ندارم: "به حكم طبيعت، ما همه بي اطلاع و نادان از مادر زاده ميشويم و لي در ادامه، عده اي از اين جمع بطور عجيبي ميكوشند تا آخر عمر همچنان احمق باقي بمانند".

تاریخ:
عنوان دیدگاه: درووود!
پاسخی کوتاه به…
دیدگاه:

درووود!
پاسخی کوتاه به مجهولی به نام Esed Sadiq
بالام جان! این آخرین حرف من با شما و دیگرانی امثال شماست. قبل از اینکه کسانی را بخواهید قصاص کنید و شاهرگشان را ببرید، اول تحقیق کنید ببیند به چه اتّهام و جُرمی، بعد طرف را تیکه و پاره کنید و پُشتبندش، کباب کوبیده و کوفته تبریزی بخورید!.
یه انسان محترمی آمده و زحمت کشیده و بررسی کرده و فکر کرده و رنجها دیده و احساس مسئولیّتها کرده و خواسته است که حسب فهم و شعور و تجربه و درک و تشخیص فردی اش، نظراتی را برای گلاویز شدن با «معضلات ایران» یا اگر نمیپسندید و از شنیدن نام ایران به خشم می آیید؛ زیرا ساکنینش، کشوری به نام «آذربایجان» را قرنهاست که اشغال کرده اند و بر سر مردمش با سلسله هایی به نام «غزنویان، خوارزمشاهیان، صفویان، افشاریان، قاجاریان، سلجوقیان، آق قویونلوها، تیموریان، مغولها، امویان، عبّاسیان، طاهریان، خلفای الله [آخوندها] و امثالهم – چقدر قوم وقیح فارس ، تُخم و ترکه دارند و در این سرزمین حکومت کرده اند- ریشه شون بر آید الله اکبر! - » عذابها داده و تسمه به گرده هر احدی که یک کلمه آذری یا ترکی حرف بزنه، کشیده اند، آمده و خیلی معقول استدلالهای خودش را تحریر کرده است به این امید که آدمهای با شعور دیگری نیز پیدا خواهند شد که در باره نظرات و دیدگاههای او، حرفی برای گفتن داشته باشند.
یه عده ای که عمرا به دلیل جهالتها و نیندیشیدنها و بی خبریهای خود فقط بغض کرده اند و دنبال بهانه میگردند تا خشم بی عقلیها و بی فکریها و نمدانمکاریها و جهالتهای خود را بر سر دیگران خالی کنند، آمده اند و زر مفت در پای یک مقاله شایان اندیشیدن قنطور کرده اند.

بابا جان! کیفین نچورسن؟. یاخچی دی؟ چای ایچپسن؟. من فارس زبان، وقتی میخوام مطلبی را بنویسم یا بخونم و شک دارم که چطوری نوشته و خونده میشه، به لغت نامه هایی که «تورکها» برایم نوشته اند، نگاه میکنم. هنوزم دیوان شاعران ایرانی را که فارسی سروده اند، نمیفهمم خیلی کلماتشون را. هنوزم نمیتونم خوب، «شاهنامه» را بخونم و دقیق بفهمم. همش عاجزم. طوری حرف میزنی فارسی را به ما چپوندند، انگار که بند ناف تمام دیگر اقوام ایرانی را با زبان فارسی بریدند. همه ایرانیان، زبان فارسی را در مدرسه/مکتب/مسجد/ بیابون/کوه/درّه و جنگل آموخته اند. هیچکس هم ادّعای استادی زبان فارسی را تا امروز نداشته است. هیچکسم با مسلسل و توپخونه سراغ مردم نرفته است که اگه فارسی یاد نگیرید، خاندانتان بر باد فناست. چرا جنابعالی مشکلات شخصی ات را تصورّ میکنی، مشکل قومی و جهانیست؟. اینهمه استادان و خوانندگان و ترانه سرایان و نویسندگان و شاعران و هنرپیشه ها و هنرمندان و تاجران و کارگردانان و ناشران و غیره و ذالک وجود دارند که به شیواترین فرم ممکن به زبان فارسی سخن میگویند و مینویسند و عین بلبل نیز «ترکی یا زبانها و گویشهای دیگر ایرانی» را صحبت میکنند و هیچکس هم نگفته زبون مادری مرا بریدند و زبان فارسی را بخیه کردن به دهانم!.
کی به پیمان تبریزی گفت ترکی بخون؟. کی براش آهنگ و ترانه ترکی ساخت؟. مگه سوای این بود که آهنگساز و ترانه سرا (زنده یاد صمد نوریان) تورک بودن. مگه نسرود که: قیزیل گولیم، نه سولوبسان، بولود کیمی سن دولوبسان. هچ گورمدی بو آیاندا.... قیزل گولومه رنگی نیه سارالدی. ... آغلاما سن آغلاما. داغلاما سن داغلاما....
من که تمام عمرم از شنیدن تمام ترانه های اقوام ایرانی، عاشق و دلباخته و خوشبخت شدم تا همین ثانیه که میبینی.
همین مدیر سایت ایران گلوبال وقتی حرف میزنه، سخن گفتنش داد میزنه که مازندرانیه و زیر لب زمزمه میکنه که:.. کیجا ساروی، قدی پسی داری و رولی بیتی..... آی چپونه کیجا ...
زنده یاد «غلامحسین ساعدی» تا لب گور اگر کسی او را میدید، تصوّر میکرد که از پسکوههای آذربایجان با لهجه غلیظ اومده شهر. ولی این انسان عزیز و دوست داشتنی، تمام رمانها و نمایشنامه ها و داستها و فیلمنامه ها و حرفهایش را به زبان فارسی نوشت و وقتی پاش رسید به فرانسه، داشت دق میکرد و گریه و غم که من از میهنم و مردمم دور افتادم. آخرش هم دق کرد و مرد. یه کلمه، فرانسه هم نخواست که یاد بگیرد؛ زیرا خودش را متعلّق به کشوری و مردمی میدانست که «ایران» نامیده میشود.
آقا جان!. اینقدر چُسناله نکن. آدمهایی که بلدند فکر کنند مثل جیلو عزیز. خیلی خیلی عمیق، مسئله را فهمیده اند و راه و روش حلّ مسئله را بلدند منطقی و اصولی و ریشه ای به بحث بگذارند بدون هیچ نفرت و کینه ای به احدی. آدمایی مثل شما کی میخواهید سر فهم و سخن گفتن منطقی بیایید؟. کی دیگه؟. فعلا که ایران و مردمش تا ریزترین سوراخهای خانه مورچگانش نیز در تحت سیطره خلفای الله است و شریعت مبین اسلام. اگه بقایی از ایران موند، سهم آذربایجان خودت را حتما بردار. من از همین الان پای سند مالکیّت آذربایجان جنابعالی را امضاء میکنم و با ده انگشتم تضمین میکنم مال خودت باشه و اگه اومدم یک کلمه فارسی در جایی دیدم، خودم با دستهای خودم، زبونت را از حلقت میکشم بیرون. حالا هی بیا اینجا چسناله پشت چسناله بکن تا ببینیم شیر فهم میشی که: «اوزم و انگور و عنب و استافیل»، معنیشون چیه یا نه؟.
این گوی و این میدان.
خوشکام باشید.
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: سالام
نویسنده این مقاله…
دیدگاه:

سالام
نویسنده این مقاله درهمان اول بااینکه
اگرکتاب می‌نوشت خیال مارا راحت میکرد،
وهیچ کس کتابش رانمی خواند،
اینجا لاقل سه چهارنفر همفکرش جمع بوده وبراش کف می زنند،
تاسوف براین است ،که تعدادی با توهمات کوروش پرستی و باستانگرایی
چنان به غول های عظیم تبدیل شده اند،که به مانقوردهم زکی میگویند،
میخواهد یک متنی بنویسد،
برایمان دیوان می نویسد،بااینکه می‌داند کسی این دیوان رانمی خواند،
وبا ادبیات وتفکرش آشناهستند.
.......................
آرام وآهسته برو،آی قارداش،
همه شماها جمع شوید،حتی با دولت فخیمه جمهوری اسلامی به اندازه دختران جمع شده طرفدار تراختور که تنها درتبریز جمع شدند،نمی‌توانید، نیرو
جمع کنید،
مقاله نویس درهمان اول باتفکر قوم خوانی ملل ایران وآرزوی یکسان سازی ملت تفکر خودرا بواضحی روشن ساخته که بنظرم حتی نمی داند
کدام ملت وکدام زبان وکدام اتینیک
درجهان امروزی حرفی برای گفتن دارد.
آن کسی که اشرف دهقان را نام برد،
یا میگوید،هیچ کی رابزور فارس نکردند،دروغی میگوید،که فقط شاید
خودش باوردارد،
این ............نمی دانم کی میخواهند،یک تکانی به خودمیدهند ،که
شاید یک طرف بدنشان ازکما خارج شود
........ آنچنان فرمایشات رابسط می‌دهد
وازکلمات پان تورک استفاده میکند،انگار کلمه پان را ایشان اختراع کرده ودیگران ازمعنی پان عاجزند،
جایگاه هارا جابجا کرده و شاکی رامتهم ،متهم را شاکی معرفی میکند،
برای چاشنی نوشته خود فعالین تورک را علاوه برمحدودکردن به آزربايجان،
میخواهد به دولت تورکیه و جمهوری آزربايجان هم وصلشان کند،
دراینجاهم دقیقا آدرس عوضی میدهد،
.......................

را ،منافع آنها را در سیستم های مهندسی شده بتوسط آنهارا تبلیغ وترویج میکنند،ولی به دیگران که برای
حداقل حقوق بشری ازطریق فعالیت
مدنی مبارزه میکنند،
دقیقا جرم خودرا به آنها میزنند.
مانقورد ها برای تقویت جایگاه خود،وتفکرخود از آقای توکلی هم مایه
می گذارد،که ایشان زبانش مازنی است.
وبرای زبان مادری مبارزه نمی کند،
مثل اینکه ما باساختار زبان مازنی،لری،
تاتی وودری آشنایی نداریم،
واین استاد میخواهد،بما درس ادبیات بدهد،
درسایه حرکت کرده ومحافظه کارانه
تبلیغ فاشیستی ناسیونالیسیتی ضد خودرا همچون بهمن وحید میکند،
عزیزم، ما ازبس مارخورده ایم ، خود به
مارافعی تبدیل شده ایم،
این کشور یا فدرال باقوانین متمرکز
میشود،یا حق ملل ایران طبق منشور حقوق بشر استقلال است.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: آن سبو بشکست و آن باده بریخت
دیدگاه:

چون مخاطب من آقای حیدریان است اسم ایشان را میاورم ولی در کامنت قبلی من بجای اسم آقای جیلو نقطه چین گذاشته اید . آقای حیدریان یا بدون معلومات تشریف دارید یا به عمد حقایق را وارونه نشان میدهید اولا صمد بهرنگی و صدها شخصیت شناخته شده و ملت آذربایجان در کل به لحاظ زبان در سایه شونیزم فارس بی سواد هستیم ما تورکی را شفاهی یاد میگیریم ولی دو سطر بشکل صحیح نمیتوانیم بنویسم .دوم اینکه در زمان شاه چاپ و نشر کتاب بزبان تورکی ممنوع بود فقط تعداد محدود کتاب نوحه چاپ شده یعنی شما هم خوب میدانید صمد و دیگران امکان چاپ و نشر نداشتند بقول زنده یاد غلام حسین ساعدی فقط یک سال یعنی دوره حکومت ملی آذربایجان فرصت خواندن و نوشتن بزبان مادری را داشته . حالا شما میگوئید در تورکیه بشما میگویند ایرانی هستی پس چه بگویند امروز یک ملت آسیمیله شده و بیسواد به لحاظ زبان مادری وقتی حرف میزند مجبور به استفاده از لغات فارسی است وقتی با یک تورک تورکیه روبرو میشود همین که شروع به صحبت میکند مشخص میشود و خوشبختانه یک حرکت ملی در آذربایجان جنوبی در جهت عکس خواسته های شونیزم فارس در جریان است و این لرزه به اندام مرگزگرایان شونیست انداخته و هر خواست ملت آذربایجان را با عنوان پان تورک میخواهند سرکوپ کنند ولی آن سبو بشکست و آن باده بریخت و آب جویبار در حال رسیدن به دریاست

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: وقتي ترك هاي ايراني در…
دیدگاه:

وقتي ترك هاي ايراني در همبستگي براي مبارزه با رژيم اسلامي مي نويسند، لشگر سايبري پان ترك حمله ور مي شوند وبه نويسندگاني چون بهزاد كريمي را ارمني تبار مي نامند ، اين ها به جز پروپاگاند ا كاري از دستشان بر نمي ايد

تاریخ:
نویسنده: اصغر جیلو
عنوان دیدگاه: اصغر جیلو:
دیدگاه:

اصغر جیلو:

پاسخی به آقای رسول عبدیان. توجهتان را به نکات زیر جلب میکنم:
۱-به نقل از نوشته”حقوق و آزادیها سیاسی و شخصی در هر دو کشور ترکیه و آذربایجان، فاصله بزرگی با کشورهای آزاد اروپایی دارد، با این وجود بطور محسوسی بهتر از ایران است. از میان ۱۶۳ کشور جهان در سه زمینه مرتبط به هم یعنی آزادیهای انسانی، شخصی و اقتصادی؛ کشورهای آذربایجان و ترکیه تقریبا مشابه هم و به ترتیب در ردیف ۱۲۲ و ۱۲۴ قرار دارند. ولی ایران در ریف ۱۵۸ قررا دارد. آزادیهای انسانی محصول ترکیب آزادی‌های شخصی و اقتصادی است .تفاوت نسبتا محسوس بین دو کشور آذربایجان و ترکیه از یکسو و ایران از سوی دیگر در این موارد، برای ایرانیان دارای جذبه بوده و بسیاری از آنها آرزو می‌کنند که حد اقل همان شرایط هم که بسی بهتر از و ضع جهنمی موجود در کشور است، در ایران هم فراهم می‌بود”. کاملا روشن است که من وضع ترکیه را عین ایران نمیدانم و قصد از مقایسه دیدن تفاوتها بر اساس داده های معتبر جهانی آنگونه که هستند، نه کم و نه بیش و برای من معلوم نیست چه عاملی باعث اعتراض جنابعالی شده است.
۲- این من نیستم که دلبخواهی وضع ترکیه و آذربایجان را در زمینه آزادی مطبوعات قرمز اعلام کرده‌ام. همانگونه که می‌بینید، اندکس آزادی جهانی ۱۸۰ کشور را در پنج گروه طبقه بندی کرده که در آن آذربایجان، ترکیه و ایران در یک گروه و با رنگ خطر یعنی قرمز نشان داده شده اند. من کوشیدم آن جدول را برای مشاهده شما در اینجا بگذارم ولی این صفحه آن را قبول نکرد. توصیف شما از آزادی رسانه ومطبوعات در ترکیه بسایر شیک و برخلاف جهت داده ها و حقایق معتبر موجود است. بر کمتر کسی پوشیده است که دولت اردوغان بسیاری از جمله روزنامه نگاران منتقد خود را به اتهامات واهی تروریستی و وابستگی به کودتا گران و جنبش گولن از کار بیکار و به زندان انداخته است.
دولت ترکیه در سال ۲۰۲۳ تقریباً از کنترل کامل بر رسانه های سنتی برخوردار بود، به طوری که اکثر رسانه های عمده توسط افراد و مشاغل نزدیک به حزب حاکم و یا رسانه های زیر تهدید سانسور و تحریم های خودسرانه اداره می شدند. جای تعجب نیست که ترکیه در فهرست گزارشگران بدون مرز (RSF) ۲۰۲۳ جهانی آزادی مطبوعات با یک سقوط ۱۶ پله ای در میان ۱۸۰ کشور در رتبه ۱۶۵ و نه چندان دور از کره شمالی، در انتهای لیست قرار گرفت. روزنامه‌نگاری در ترکیه همچنان یک حرفه پرخطر باقی مانده است، زیرا روزنامه‌نگاران با تحقیقات، بازداشت‌ها، محاکمه‌ها و محکومیت‌های توهین‌آمیز به دلیل گزارش یا تفسیر خود مواجه شده اند. اتهامات وارده به کارکنان رسانه ها شامل توهین به رئیس جمهور یا مقامات عالی رتبه، تحقیر ارزش های دولتی یا ملی، گسترش تبلیغات تروریستی، دامن زدن به دشمنی در بین مردم و بر اساس قانون بحث برانگیز مصوب سال ۲۰۲۲، “نشر اطلاعات نادرست” است. طبق گزارش انجمن روزنامه نگاران Dicle Fırat (DFG)، در مجموع ۲۸۰ روزنامه نگار در حداقل ۸۲۱ جلسه دادگاه در طول سال حضور یافتند، در حالی که یک سیاستمدار مخالف گزارش داد، دادگاه ها از ۷۲ روزنامه نگاری که توسط مجریان قانون بازداشت شده بودند، ۲۷ نفر را دستگیرکردند. گزارشی که توسط ائتلاف زنان در روزنامه نگاری (CFWIJ) منتشر شد، نشان داد که ترکیه در سرشماری تعداد روزنامه نگاران زندانی توسط کمیته حفاظت از روزنامه نگاران (CPJ) در سال ۲۰۲۳ و نیز از نظر آزار و اذیت روزنامه نگاران زن در جهان، در ردیف اول قراردارد. (https://stockholmcf.org/press-freedom-in-turkey-2023-in-review/).
«لایحه اطلاعات نادرست» که حزب حاکم عدالت و توسعه و متحد آن حزب جنبش ملی گرا ۲۶ مه به پارلمان ترکیه ارائه کردند، تلاشی بی سابقه برای سرکوب روزنامه نگاری در ترکیه بود. هفت سازمان روزنامه نگاری پیشرو مستقر در این کشور نگرانی های خود را ابراز کردند و هشدار دادند که این لایحه “می تواند به یکی از سنگین ترین مکانیسم های سانسور و خودسانسوری در تاریخ جمهوری [ترکیه] منجر شود.” (که شد)...ائتلافی متشکل از ۲۳ سازمان بین المللی آزادی رسانه در همبستگی با روزنامه نگاران ترکیه همراه شده و از پارلمان ترکیه خواستند که این لایحه را تصویب کند..قضات نیز می توانند دشمن مطبوعات باشند. شباهت دیگر لایحه اردوغان عین قانون “اطلاعات نادرست پوتین”، ابهام در تعاریف و عبارات آنهاست... به قضات دادگاه ها این اختیار داده می شود که طبق میل خود جرایم را تعریف و رسانه ها را تحریم کنند. این امر به ویژه در کشوری خطرناک است که سیستم قضایی آن توسط سیاستمداران حاکم تسخیر شده است و مکررا به سوء استفاده از قوانین برای مجازات روزنامه نگاری انتقادی متهم شده است(https://nieman.harvard.edu/articles/turkey-erdogan-free-press-crackdown/). رسانه ها و مطبوعات اصلی یا در اختیار دولت و یا از مدافعان آن هستند. درمطبوعات، صداهای انتقادی به چند نشریه کم تیراژ محدود می شود.تلویزیون رسانه اصلی خبری است، اگرچه مخاطبان به صورت آنلاین جذب می شوند. اظهارات مقامات و سخنرانی های زنده رئیس جمهور اردوغان از ویژگی های اصلی این پوشش است. تلویزیون دولتی TRT به بسیاری از زبان ها، از جمله زبان اقلیت اصلی، کردی کورمانجی، فعالیت می کند. بزرگ‌ترین گروه رسانه‌ای «دمیرورن» حامی دولت است که صاحب روزنامه‌های معروف Hurriyet و Posta و تلویزیون‌های CNN Turk و Kanal D است. رسانه های خبری مهم می توانند با یورش پلیس، جریمه های مالیاتی و سایر اقدامات خصمانه روبرو شوند. بیشتر روزنامه نگاران دستگیر شده به عضویت یا تبلیغ برای گروه هایی متهم شده اند که به عنوان سازمان های تروریستی. معرفی شده اند. خبرنگاران رسانه های کردی مرتباً بازداشت و زندانی می شوند. توهین به رئیس جمهور جرم است. دادگاه ها به طور معمول وب سایت ها را ممنوع می کنند، یا صفحات خاصی از جمله سایت های خبری مخالفان ... را مسدود می کنند. تا جولای سال ۲۰۲۲، ۷۲.۵ میلیون کاربر اینترنت وجود داشت که ۸۴ درصد از جمعیت را شامل می شد... قانون ۲۰۲۰ اختیارات قابل توجهی برای تنظیم محتوای رسانه های اجتماعی به دلوت می دهد. این سیستم عامل های اصلی را موظف می کند که داده های کاربران را در ترکیه ذخیره کنند و یک نماینده محلی را برای انجام درخواست های حذف محتوا تعیین کنند(https://www.bbc.co.uk/news/world-europe-17992011 ). طبق یک بر رسی توسط “انجمن مطالعات قانون ورسانه” اکثریت روزنامه نگاران ترک در جریان انجام کار خود مورد مورد حملات فیزیکی چون هل دادن و کشیدن و حملات با گازهای اشک آو و فلفل افشان ودیگر گازها وهم چنین حملات آن لاین قرار میگیرند. https://balkaninsight.com/2023/08/02/turkish-journalists-feel-unsafe-be… بسیار عجیب است که شما برای رد یا تعدیل داده های معتبر نوشته این جانب، به ادعاهای دولت ترکیه تاسی جسته و کودتا وتروریسم را علت دستگیری برخی از روزنامه نگاران ذکر کرده اید.
3-در نوشته آمده: -شاخص ”تصور فساد دولتی” و یا آزادی مطبوعات و روزنامه نگاری آزاد، در هر دوی این کشورهای فاصله چندانی با ایران جمهوری اسلامی ندارد. شاخص ردیف ترکیه ۱۱۵، ردیف ایران ۱۴۷، و ردیف آذربایجان ۱۵۴ از ۱۸۰ کشور جهان است. نمره شفافیت که در آن نمره ۱۰۰ پاکترین و صفر فاسد ترین است برای ترکیه ۳۴، برای ایران ۲۴ و برای آذربایجان ۲۳ در سال ۲۰۲۳ بوده است.
همانگونه که میبینید اولا من از یکسانی صحبت نکرده ام، بلکه از فاصله ها گفته ام ودر جدول مربوطه، ترکیه در این مورد ۳۲ کشورجلوتر از ایران است، یعنی وضع بهتری نسبت به کشور ما دارد و ثانیا در نمره شفافیت هم به اندازه ۱۰ نمره از ایران پیش است. اما باید پذیرفت هر، جزو لیست رفوزه ها بوده و کمتر از ۵۰ گرفته اند.
اعتبار این بر رسی ها، بسیار بیشتر از اعتبار تمایلاتی است که گفتن از عیب و ایراد ترکیه را به هر دلیلی نمی پسندند. عدم پذیرش آنها از سوی شما چیزی را در واقعیت امر تغییر نخواهد داد. خود منتقدین ترک بسی بیش از منتقدین خارجی حرف برای گفتن دارند، “هاکان یاووز، استاد علوم سیاسی دانشگاه یوتا در آمریکا می‌گوید؛ فساد در میان قضات به قدری بالا گرفته که پوشش رسانه‌ای وسیعی در این خصوص در روزنامه‌های ترکیه مشاهده می‌شود. شما می‌توانید براحتی قضات را بخرید و این به مسئله عیانی در جامعه تبدیل شده است. یکی از بازرسان اخیراً نامه‌ای را منتشر کرده بود که در آن فهرست خدماتی را که افراد می‌توانند با پرداخت پول از قضات دریافت کنند، دقیق مشخص می‌کرد. حتی قیمت‌ها هم مشخص شده بود و این‌ها نشانه‌هایی از فروپاشی سیستم قضایی کشور هستند”. امید وارم مدعی نشوید که اینها جز جنبش گولن و یا وابسته به کودتاگران هستند.
اصغر جیلو ۲۸/۰۴/۲۰۲۴

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: رسول عبدیان:
دیدگاه:

رسول عبدیان:

■ - هم‌سطح دانستن آزادی بیان و رسانه در ایران و ترکیه واقعی نیست. در ترکیه بیش از ۳۵۰ کانال تلویزیونی فعالیت می‌کنند که ۹۰ درصد آنها خصوصی و آزاد هستند. همه گروه‌های فکری، فرهنگی و سیاسی از چپ تا راست افراطی صاحب رسانه‌اند و در بیان نظرات خود آزاد. در ترکیه تاسیس حزب و رسانه آزاد است و انتشار کتاب ممیزی نمی‌شود. طبق گزارش نشریات ایران، در سال ۲۰۲۱ بیش از ۴۰۰ میلیون کناب در ترکیه چاپ شده در حالی که در ایران کل تعداد کتاب‌های چاپ شده در همان سال کمتر از نیم میلیون نسخه بود. ترکیه صاحب نهادهای مدنی بسیار قوی و مستقل و با تاریخ طولانی‌اند در حالی که در ایران این‌چیزها هنوز آرزوست.
- کاملا درسته که در ترکیه خبرنگاران زیادی زندانی‌اند و این نقض آشکار حقوق بشر در این کشور است. اما باید توجه شود که اکثر این روزنامه‌نگاران با دو گروه پ‌ک‌ک‌ و فتح‌الله گولن مرتبط هستند که اولی مسلحانه با دولت در جنگ است و دومی سازمانده کودتا علیه حکومت بود که جان بیش از ۲۵۰۰ انسان بی‌گناه را گرفته است. در ایران همه رسانه‌ها مستقیم یا غیرمستقیم حکومتی‌اند و روزنامه‌نگاران زندانی هم کسانی مانند ویدا ربانی یا حسین رزاق هستند که هیچ جرمی جز شرکت در چند بحث کلاوب‌هاوسی ندارند.
- در ترکیه افراد مرتبط با پ‌ک‌ک و گولن اگر بازداشت شوند، تنها زندانی می‌شوند و در تمام مراحل بازداشت و زندان به وکیل دسترسی دارند و از حقوق مشخص شده در قانون برخوردارند، و معمولا هم پس از مدتی - کم یا بیش - آزاد می‌شوند اما در ایران افراد مرتبط با گروه‌های سیاسی کرد یا بلوچ چند هفته یا چند ماه بازداشت اعدام ‌می‌شوند. آخرین نمونه اعدام سه جوان کرد در چند ماه پیش بود که به اتهام اثبات‌نشده ارتباط با یک گروه سیاسی کرد در شمال‌غرب ایران بازداشت و چند ماه بعد اعدام شدند. در ترکیه عبدالله اوجالان با آن سابقه جنگ خونین با حکومت زندانی می‌شود اما عبدالمالک ریگی رهبر یک گروه مسلح بلوچ چند روز پس از بازداشت اعدام می‌شود. این یک تفاوت مهم ترکیه و ایران است.
- در ایران سالی بیش از ۷۰۰ نفر اعدام می‌شوند در ترکیه اعدام وجود ندارد. در طول تاریخ صد ساله جمهوری ترکیه تعداد اعدام‌ها کمتر از شمار اعدام‌ها در یک سال ایران است. از سال ۱۹۸۴ هیچ اعدامی در ترکیه صورت نگرفته و از سال ۲۰۰۴ نیز ممنوعیت مجازات اعدام وارد قانون اساسی این کشور شده است. به‌راستی در یک فرایند طبیعی توسعه چند سال طول می‌کشد که در ایران هم کسی اعدام نشود؟
- در مورد شاخص ادراک فساد و شفافیت هم وضعیت ترکیه و ایران قابل‌مقایسه نیست. به این دلیل که یک منشا مهم فساد در کشورها، حضور و نفوذ قدرت و دولت در اقتصاد است. نقش دولت در اقتصاد ترکیه کمتر از ۱۰ درصد و بین ۵ تا ۱۰ درصد است در حالی که ۹۰ تا ۹۵ درصد اقتصاد ایران در دست دولت و نهادهای وابسته به ولایت فقیه است. نه در ایران و نه در خارج کسی نمی‌داند ثروت امپراتوری اقتصادی آستان قدس رضوی چقدر است و خرج و دخل آن چگونه است. همینطور خرج و دخل بنیاد مستضعفان، بنیاد شهید و شرکت‌ها و موسسات تحت تملک سپاه و دیگر نهادهای آخوندی و مذهبی چگونه است. به همین دلیل معلوم نیست نهادهای بین‌المللی ادراک فساد و شفافیت، آمار و اطلاعات خود در مورد ایران را از کجا به دست آورده‌اند.
- فساد در کشورهای توسعه‌یافته هم هست و در ترکیه هم همینطور؛ اما به دلیل حضور نیرومند رسانه‌ها و احزاب و نهادهای مدنی، اکثرا افشا و تحت پیگرد قرار می‌گیرند. در ایران اما اگر هم فسادی آشکار شود بیشتر ناشی از جنگ گرگ‌ها و اختلاف میان باندهای رانتخوار متصل به قدرت هستند و اگر روزنامه‌نگاری و رسانه‌ای دست به افشای فسادی بزند فورا گرفتار می‌شود.
- این ادعای نویسنده که می‌گوید «عده‌ای مثل گذشته، بهشتی را در آنسوی مرز در همسایگی ما را سرمشق معرفی کرده و برای آن غش می‌کنند، همانگونه که چند دهه پیش “سوسیالیسم عملا موجود” در آن سوی مرز، به عنوان الگوی موفقی از توسعه عادلانه، رفاه و آسایش به مردم ایران معرفی می‌شد» به دور از واقعیت است. زیرا ترکیه مبلغ نظام ارزشی و ایدئولوژیک خاصی مانند «شوروی سوسیالیستی» و «نظام دینی» در ایران نیست. ترکیه بخشی از جهان آزاد و پارچه‌ای از نظام لیبرال‌دموکراسی جهان - هر چند بخش کمتر توسعه‌یافته آن است. ترکیه کشوری پنهان پشت دیوارهای آهنین یا کشوری منزوی مانند ایران نیست که کسی نداند آنجا چه می‌گذرد و فریب تبلیغات یک عده به قول شما پانترک را بخورد. سالانه بیش از دو میلیون ایرانی از داخل و خارج کشور به ترکیه سفر می‌کنند و می‌دانند در آنجا چه خبر است.
- نظام سکولار ترکیه که در زمان آتاتورک طراحی شد به جای خود باقی است. تنها تعدیل‌هایی در عمل - بدون تغییر قانون اساسی - صورت گرفته که ضروری و لازم بود. لائیسم آتاتورک نسبت به بخش‌های سنتی ترکیه بسیار سختگیر و در مواردی ناقض حقوق بشر بود. به عنوان مثال از تحصیل دختران روسری‌دار در دانشگاه‌ها یا استخدام آنها در مراکز دولتی جلوگیری می‌شد که آشکارا نقض حقوق بشر بود. این بخش‌ها تعدیل شده و گروه‌های سیاسی و اجتماعی غیرمذهبی جامعه ترکیه هم دوری از سختگیری‌های گذشته و تنوع پوشش و سبک زندگی شهروندان و احترام به آنها را پذیرفته است.
- ترکیه در مقایسه با جهان توسعه‌یافته غرب خیلی چیزها کم دارد و باید یاد بگیرد و تکمیل کند، اما در مقایسه با ایران خیلی چیزها بیشتر دارد و ایرانی‌ها باید به آن نگاه کنند و بیاموزند؛ چنانچه از مشروطه به بعد نگاه می‌کردند، چنانچه که رضاشاه نگاه می‌کرد. لازم هم نیست کسی نگران باشد!
رسول عبدیان

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: با درود متقابل به جناب…
دیدگاه:

با درود متقابل به جناب فرامرز حیدیریان

با سپاس از دقت نظر و توجه شما نسبت به این نوشته. به تصور من هم تلاش برای تعریفی مدرن و نوین از مقوله ملت-دولت از مشروطه به بعد به سر انجام نرسید. اغلب تلاشگران این مسیر نه می‌خواستند و نه می‌توانستند مدرنیته نوع ایرانی را از درون نقد سنت و مذهب و یا متولیان آن یعنی دین و دولت بیرون بکشند. گفتار شما در مورد مفهوم ملت عینا در مورد مفهوم دولت هم صدق می‌کند. اگر ملت در آن زمان به مفهوم امت اسلامی بود، روحانیت به عنوان روسا و نمایندگان ملت محسوب می‌شدند و دولت نیز نماینده سلطان و شاه بود.
به نظر این جانب می‌توان استدلال کرد این دوگانکی تحت تاثیر نظریه ولایت فقهی تا به امروز هم ادامه یافته است. وجود دو قدرت موازی در حاکمیت در جمهوری اسلامی یعنی دستگاه و و دستگاه دولت علیرغم تبعیت دومی از اولی در زمان ما کم یا بیش ادامه همان وضع سابق در شرایط امروزیست که در آن دستگاه دین برعکس زمان قاجارها نقش فائقه در حکمرانی یافته است. می‌توان گفت که مفاهیم و تعاریف راه گشاه برای فردا و آینده کشور نمی‌توانند بدون نقد “مشروطه ابتر ایرانی”، بدون نقد دین و سنت و در عین حال بدون توجه همزمان به تجربه کشورهای آزاد غربی در دوران اخیر در امر حکمرانی خوب به دست آید. گسترش جنبش‌های هویت طلبانه در چند دهه اخیر مضمونی نوین به شکافهای فرهنگی و نژادی از قبل موجود بخشیده و پدیده های متنقاضی را در درون و پیرامون این شکافها ایجاد کرده است.
به گمان این جانب، برای تولید مفاهیم مشترک راه گشا در سیاست‌های راهبری اپوزیسیون ایرانی نسبت به جنبش‌های هویت‌طلب دو شرط اصلی لازم است: اول پذیرش تفاوت‌ها و اختلاف‌ها و به رسمیت شناختن آنها و دوم؛ تکیه بر اشترکات تاریخی، فرهنگی، سر زمینی و زبانی موجود برای ساختن آینده.
با مهر و سپاس اصغر جیلو

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: یکطرفه جاده رانروید
دیدگاه:

سالام
وقتی دیدید ،متن ها پاک شده اند،
حق بود که پست هارا هم پاک کنید،.
ما کمتراز این نویسنده پست زحمت
نکشیده بودیم،
لطفا جاده رایکطرفه نروید.

تاریخ:
عنوان دیدگاه: از آنکه میفهمد تا آنکه مُغرض است!
دیدگاه:

درووود بر جیلو صبور و عزیز!

جیلو جان. من پیشاپیش واقعا عذر میخواهم که در پای مقاله با ارزش و خوبت که بر روی «اصل مسئله» تمرکز کرده ای، یه سری اراجیف بی مورد از طرف آدمهای بی غم و درد نوشته شده است. میدانم که خودت از پس پرت و پلا گویی حضرات برمیآیی . ولی بعضی وقتها از سر ناچاری و ناگزیری به آدمهایی که شعور تمییز و تشخیص را ندارند و «بفرما و بنشین» را نمیفهمند، باید با صدای نخراشیده و نتراشیده گفت که« بتمرگ ای الدنگ!». همواره بوده اند و هستند از گذشته های دور تا همین امروز، اشخاصی که به جای «طرح مسئله» به گرد و خاک راه انداختن، سفت و سخت مبتلا هستند تا بتوانند مسئله را گم و گور کنند و از آب گل آلود، ماهی مقاصد و اهداف شوم خود را صید کنند و سپس سوائق و غرائز بیمارگونه خودشان و همپالکهاشون را ترضیه کنند.

حضرات اصلا درک و فهم این مسئله را ندارند که مدیر سایت «ایران گلوبال»، آقای توکّلی، فرزند خطّه مازندران است و زبان مادری اش «مازنی/تبری» است و اگر همین الان از او بپرسی که مازندرانیها چه جور صحبت میکنند، جوابت میده که فرق میکنه کدام نقطه زندگی میکنند و ساکن هستند. آملیها، یه جور حرف میزنند، بابلیها، یه جور دیگه. سارویها یه جور دیگه و الی آخر. ولی همه ما به قوم «مازندرانیها» تعلّق داریم. ایشون هم شهامت و دلاوری دارند. هم شعور و فهم. میتونست از روز اول فقط بیاید سایت ایران گلوبال را به زبان «مازندرانی/تبری» در اختیار مشتاقان زبان مادری و قوم مازندران بگذارد. از خودش پرس، چرا این کار را نکردی؟ در همین سایت، شخصی به نام آقای «یونس شاملی»، مرتب یا مطلب انتشار میدهد یا صحبتهایی را منتشر میکند و دمار از روزگار قوم فارس در میآورد!. با محتویات حرفهایش فعلا کاری ندارم. از ایشون نیز سئوال کنید که آیا اشخاصی با طپانچه شما را وادار کرده اند که به فارسی صحبت کنید؟.
آن زن آذربایجانی که خایه های شهامتش به اندازه کره زمین هستند؛ منظورم خانم «اشرف دهقانی» است، هنوز زنده است. از او نیز بپرس که خانم محترم، شما برای کی مبارزه میکنید؟. برای ایران یا برای آذربایجان؟. اگر گفت آذربایجان. به او بگو مردم آذربایجان، «فارس» نیستند خانم. لطفا به آذری بنویسید و صحبت کنید. «صمد بهرنگی»، زبان ترکی اش به همان اندازه قوی بود که زبان فارسی اش. ولی تمام داستانهایش را به زبان فارسی برای بچّه های کوچک و بزرگ ایران نوشت. عقده ای نبود مثل حضرات. اینقدر با شعور بود که بداند کیست و چیست و مسائل میهنش و قومش کدامها هستند. هنوز که هنوزه استدلالش برای مسئله «آموزش کودکان» به قوت خودش باقیه و اصیل؛ زیرا «مسئله را طرح» کرده بود بدون هیچ نفرتی علیه یکی از اقوام ایران. از اینگونه مثالها صدها و هزاران میتوانم برایت بیاورم. مسئله این است که حضرات شلوغکن و هوچیگر، مشکلشون بیسوادیه و فقدان منطق و استدلال. من تضمین قطعی میکنم که حضرات، هیچ چیزی در باره آذربایجان نمیدانند؛ ولی شبانه روز تورک تورک تورک تورک میکنند. همین حضرات اگه تشریف ببرند «ترکیه» و ترکی صحبت کنند، بلافاصله ترکها به او میگن« سن ایرانلر؟».
نمیگند تو تورکی. میگن ایرانی هستی؟. حالا حضرات هر چقدرم قسم و آیه بخورن که من جدّ و علاجدم تورک بودند، باز ترکهای ترکیه میگن: «بیلیرم. سن ایرانلر قارداش». زیادم حضرات اصرار بکنن بر تورک بودن خودشون، به ترک ترکیه برخواهد خورد و سیلی آبداره که بیخ گوششون خواهد خوابید. بگذریم فعلا. قصّه این درد را خودت بهتر از من میدانی.
ولی من جیلو جان. همچنان تاکید و توصیه میکنم که بر همین مدار «طرح مسئله» حتما از زوایای گوناگون بپرداز و مطالب خودت را نشر بده و هیچگاهم از وزوزهای مزاحم اصلا و ابدا ککت نگزه.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: جوکی بنام همبستگی ملی...
دیدگاه:

ســلام دوســلار....
در سرزمینی که در اثر فرهنگ مالیخولیایی رستاخیزی من و اجدادانم تنها بخاطر زبان و هویت (( فرهنگی تورکی )) بیش از 90 سال , هنوز (( آدم )) حساب نمی شویم , صحبت از (( همبستگی ملی )) یک « جوک » هست. آقایان ایران شهری ها , ما با سخنان تحقیر آمیز شما خیلی آشنا هستیم . ما دیگر رویئن تن شدیم.
روز سختی خاک آزربایجان سر میشود.......وقت آسایش همان سر, خاک بر سر میشود.
اهوزا مزدا پشت و پناه آریا ییهای نیک سرشت و گوهر نژاد باشد. آمین

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: دوستان گرامي ؛ توضیح:…
دیدگاه:

دوستان گرامي ؛ توضیح:

متاسفانه به دليل انتقال به برنامه جديد ؛ امکان انتقال کامنتها وجود نداشت. کامنتهای جدید در زیر هر مطلب و همچنین در "صفحه شما" قابل مشاهده خواهند بود

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: https://www.youtube.com…
دیدگاه:

https://www.youtube.com/shorts/QRKQohYG0EQ

متاسفانه سواد سیاسی ایرانیان بدلیل دیکتاتوری 100 ساله شاه و شیخ و دخالت دول امپریالیستی غرب مانند امریکا و انگلیس ناکافیست برای توفانهای قرون 20-21 خودزنی روشنفکرنمایان نیز بخشی از ناآگاهی و ناتوانی در جو و فضای مبارزاتی ایران شده.
زن.مقاومت.رهایی

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: .قالی رنگین ایران.
دیدگاه:

گاهی بی اطلاعی موجب بحث های بی مورد میشود. مثلا تعریف فدرالیسم در محافل دولتی و در محافل سلطنت طلب و در محافل ناسیونالیست های شونیست به معنی تجزیه طلب است در صورتیکه دهها نظام فدرالیستی در شرق و غرب وجود دارد که ایالتها و استانها و اقوام و خلقها و ولایتها بشکل صلح آمیز و متحد در کنار هم در درون یک کشور زندگی میکنند. در اوبال انقلاب اکثر سازمانها چپ شعار میدادند: آزادی برای ایران، خودمختاری برای کردستان! آن زمان گروههای ضد فدرالیسم که در بالا از آنها نام برده شده، هنوز معنی فدرالیسم را جعل و تحریف نکرده بودند و گروههای قومی مانند کومله و حزب دمکرات آنرا تا مرز تجزیه طلبی مورد سوء استفاده قرار نداده بودند. همه اینها ناشی از بیسوادی سیاسی است. به این دلیل بهتر است نخست پیرامون تعریف عمل و تئوری سیاست بحث شود.

سیاست یعنی هنر دسترسی بقدرت برای ایجاد طرح اتوپی بهشت این جهانی. آن مبارزه طبقاتی پیگیر در تمام امور زندگی اجتماعی و دولتی برای دستیابی بقدرت و حفظ آنست. سیاست پدیده ای است اجتماعی که در ارتباط با طبقات و دولت قرار دارد و از طریق روابط اقتصادی طبقاتی تعیین میشود. آن محافظت و دفاع از منافع طبقاتی است. سیاست، هنر و هدایت مجموعه عملیاتی است که اجرای کارها و امور دولتی را تنظیم میکند. ایدئولوژی سیاسی وسیله اجرای منافع طبقاتی در مبارزه سیاسی برای اهداف خاص است. شکل و روش مبارزه سیاسی را هدف و محتوای سیاست تعیین میکند. سیاست واژه ایست یونانی-لاتین مربوط به قرن 5 پیش از میلاد که رفتار حساب شده کوشندگان موظف به اجرای بهترین اهداف و تصورات انسانگرایانه را بنمایش بگذارد. لنین میگفت سیاست یعنی شرکت در امور دولتی و مدیریت آن، تعیین شکل و وظایف و محتوای عمل دولت.
علوم سیاسی بخشی از علوم اجتماعی است که به ماهیت و ساختار سیاسی دولت و زندگی انسانها در جامعه میپردازد. تمرکز علوم سیاسی روی رشته های: تاریخ اندیشه سیاسی، تئوری سیاسی، آموزش و تئوری سیستم ها و مقایسه آنان، سیاست بین الملل، جهانبینی ها، ایدئولوژی ها، ساختارهای اجتماعی، سیستم های سلطه، تشکیل قدرت و اراده میباشد. منافع موثر علوم سیاسی، افکار علما و اندیشمندان، شناخت ها، عقاید، و آثار آنان هستند. علم سیاست یعنی عمل جهت دار و هدفمند که متوجه نظم و تشکیل اراده و خواست مردم در یک جامعه باشد. علوم سیاسی کاپیتالیستی، دولت و سیاست را خارج از شرایط و روابط اقتصادی و مختصات طبقاتی می بیند، و آن را محصول ظواهر و روبنای اجتماعی فرض میکند که ریشه در: ایمان، اراده، طبیعت انسان، یا در فاکتورهای جغرافیایی دارد. هدف علوم سیاسی بورژوایی، بی ربط معرفی نمودن سیاست و دولت و احزاب با روابط اقتصادی اجتماعی است.
سوسیالیست ها ایدئولوژی خود را آموزش آگاهی طبقاتی پیرامون: دولت، مبارزه طبقاتی، حزب، ملت، جنگ و صلح، تاکتیک و استراتژی، نقش طبقه کارگر، انقلاب، رهایی، استثمار، و مقوله سلطه میدانند. علم سیاست، رشته و آموزشی است پیرامون وظایف و اهداف دولت یا ابزاری برای انجام آنان. در کشورهای کاپیتالیستی انگلیس، امریکا، فرانسه، و المان از زمان جنگ جهانی دوم علوم سیاسی بورژوایی بوجود آمد که خود را علم سیاست مینامند، موضوع اصلی اش: آنتی کمونیسم، نفی امکان سوسیالیسم، شکست کمونیسم و طبقه کارگر میباشد و میکوشد سیاست بورژوازی امپریالیستی را توجیه نماید که متکی به استثمار و سلطه بر خلق خود است و بشکل حاکمیت امپریالیسم جهانی مبارزه نیروهای ارتجاعی را عقلگرایانه نشان دهد.
اندیشه فلسفه سیاسی همواره یار ثابت عمل سیاسی بوده. فلسفه سیاسی نیاز به مقدماتی مانند فرهنگ سیاسی و فرهنگ فلسفی دارد چون آن بخشی از فلسفه است. فلسفه سیاسی مفهومی تخصصی برای تئوری ها و ایدئولوژی هاست که حاوی برنامه ای سیاسی باشند. فلسفه سیاسی تا قرن 19 میلادی مترادف بود با علم سیاست. در قرن 20 فلسفه سیاسی به معنی محدود تئوری سیاسی در چهارچوب علم سیاست بکار میرفت. فلسفه سیاسی بنقل از ارسطو یکی از شاخه های فلسفه عملی است که در قرن 20 دوباره مترادف شد با فلسفه اجتماعی که گاهی پیرامون امور اجتماعی نظر میدهد. فلسفه عملی محصول افکار: سقراط، افلاتون، و ارسطو بود. ارسطو آنرا علم نیکی برای بشریت تعریف نمود. در نظر وی انسان اجتماعی، عقلگرا، توانمند زبان، و ارتباط گیر با سایر انسانهاست. ارسطو میگفت خودکفایی بهترین هدف و دستاورد انسان سیاسی اجتماعی در شهر-دولت، غیر از آزادی و استقلال است. پیشکسوتان او مانند سقراط و افلاتون نیز چنین می اندیشیدند. هابس، لاک، و روسو همچون کانت و هگل، خواهان حکومت قانون متکی به یک قرارداد اجتماعی لیبرال بودند. نمایندگان فلسفه سیاسی از هابس تا کانت خواهان سیاستی دمکرات بودند. راول در عصر جدید نیز از این قبیل اندیشمندان بود. کارل شمیت آلمانی در سیاست از دوست و دشمن نام می برد. هانا آرنت میگفت عمل سیاسی باید زیر کنترل و هدایت یک خواسته و هویت سیاسی باشد.
جامعه شناسی سیاسی، علوم سیاسی، و فلسفه سیاسی غرب تاریخی 2500 ساله دارند. از جمله مشاهیر اینگونه افکار: ارسطو در 389 پیش ازمیلاد، ماکیاولی در 1469 میلادی، هابس 1588م، منتسکیو 1689م، توکویله 1805م، جان لاک 1632م، مارکس 1818م، پارتف 1848م، موسکا 1858م، ماکس وبر 1864م، میشل 1876م، شومپر 1883م، هلر 1891م، مانهایم 1893م، هبرله 1896م، لاسول 1902م، میلز 1916م، بندیکس 1917 م، هورتیس 1929م، زامر 1900م، دارندورف 1919م، پارسن 1902 م، و لیپست 1922م، هستند.
ارسطو سیاست را علمی عملی میدانست که نیاز به روشنفکری و تیزهوشی اخلاقی دارد. او در کتاب سیاست شهر-دولت را تکثر سیاست و بخشی از فلسفه عملی میدانست که پایبند به قانون است و باید در آن عدالت، و قانون مداری دولتی در خدمت شهروندان باشد و قانون اساسی باید تداوم و ثبات داشته باشد. افلاتون میگفت انسان خلاف سایر موجودات میتواند هم اخلاقگرا و هم عقلگرا باشد یعنی نه تنها موجودی اجتماعی بلکه سیاسی و عقلگراست. او در کتاب " سیاستمدار، دولت،قوانین" شهر-دولت ها را تصویری از جهان و کائنات میدانست که باید علیه منافع حزبی گروهی افراد حفظ شوند.
در سدههای میانه، قانونی بودن و اخلاقی بودن حکومت و دولت از طرف مسیحیت مطرح گردید چون خدا هادی اجتماعی آنان بود. ماکیاولی در کتاب "حاکم یا امیر" میگفت مقوله قدرت این جهانی است و باید در خدمت مردمی رها از اخلاق و دین باشد. او یک سیاستمدار واقعگرا بود که تنها اصل سیاست را کسب قدرت میدانست.. کانت سیاستمدار را فرد باهوشی میدانست که یک خلق کامل آزاد را برای غرض و هدف خود مورد استفاده قرار میدهد. او میگفت سیاستمدار باید اخلاق را رعایت کند و نه اینکه اخلاق را بهانه کند تا خلاقکاری خود و دولت را توجیه نماید. عمل و نظر سیاسی در آلمان از قرن 19 تا میانه قرن 20 در مقایسه با فرهنگ کوشش و موضوعی کم ارزش و تحقیرامیز بود چون قدرت و حاکمیت میتوانست آنرا فاسد و مبتذل نماید.
سیاست، مبارزه سازماندهی شده طبقات و احزاب برای هدایت و یا اجرای منافع عوام در درون یک دولت و یا در مقابل دولتها و سیستمهای اجتماعی دیگر است. در مرحله کنونی و عبور از کاپیتالیسم به سوسیالیسم، 2 طبقه در برابر هم قرار گرفته اند، یعنی سیاست زحمتکشان و سیاست بورژوازی امپریالیستی. در عصر ما سیاست بورژوازی، وضعیت طبقه جان بدربرده تاریخ در مقابل زحمتکشان مانند بورژوازی است.

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: دوستان گرامي ؛ توضیح:…
دیدگاه:

دوستان گرامي ؛ توضیح:

متاسفانه به دليل انتقال به برنامه جديد ؛ امکان انتقال کامنتها وجود نداشت. کامنتهای جدید در زیر هر مطلب و همچنین در "صفحه شما" قابل مشاهده خواهند بود

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: محضر اصغر جیلو عزیز
دیدگاه:

اصغر جان، با سلام حرفهای شما در من خیلی تاثیر کرد. با این نوشته تان،...............ده مرا به راه راست هدایت فرمودی. سعی کن از این مقالات بیشتر بنویسی. بعد از مطالعه نوشته پاک و مقدستان، آنرا به دوستان نیز توصیه کردم. به آنان گفتم: اسمت را در خاطرشان حک کنند" و حتا خاطر نشان کردم؛ دیگر با من و با یکدیگر و حتا با اعضای خانواده در منزل به زبان ترکی، ببخشید به زبان " آزری" صحبت نکنند. تا با این کار، یکپارچگی امت واحد، کشور واحد، زبان واحد، فرهنگ واحد، تاریخ واحد، اتوبوس واحد... و دیگر واحدها، خدای ناکرده دچار گسست و نا امیدی نشود. و حتا در مخیله نیز، یکپارچگی امت شهید پرور، به خطر نیفتد. اصغر جان، من شخصا از این به بعد، کلا به زبان پاک و مقدس و خوشمزه دری ـ تاجیکی گویش خواهم کرد، تا همراه با باشندگان و دارندگان و گویندگان و کوشندگان پارسی گو، که با مسرت میفرمایند: "پارسی شکر است"، بدینسان از افتخارات تاریخی و بی نظیر حضرت کوروش کبیرشاه شاهان بی نصیب نمانده، در فراخنای یکپارچگی امت شهید پرور، بپاس عنایت امدادهای غیبی، در کنف حمایت حضرتش (عج تعالی)، به میمنت شاه الهی های وطن پرور ایرانشهری که شب و روز در فکر ایران و ایرانیت هستند، به این افتخارات بزرگ و سعادت ابدی نایل شوم.
خدایا، مرا در این راه یاری فرما که از فرمایشات و راه مقدس جناب ایشان، مخصوصن از ریل یکپارچگی ایران و ایرانیت خارج نشوم.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: ........... هم اینکه بجای…
دیدگاه:

........... هم اینکه بجای ملت و ملل از اصطلاح ساخته شده در................ از اصطلاح قوم و اقوام استفاده میفرمائید و یا بجای ملت تورک از اصطلاح ساخته شده شونیزیم فارس یعنی آذری استفاده میکنید ........را بیان میکند و دیگر به مص مص گفتن احتیاجی نیست یک دفعه و رک راست بگوئید مصطفی یعنی ایران = فارس و احتیاجی به بررسی ضرر و زیان جمهوری آذربایجان و تورکیه نیست . و خدمت آقایان جیلو و آقای حیدریان عرض کنم که از یاد نبرید که ورود و شروع مدرنیته و تجدد در ایران توسط ما تورکها و از باکو و استانبول بوده یعنی خلاصه کنم ما تورکها آنقدر عقل و شعور داریم که احتیاجی به شما های طرفداران قوم فارس و آذری زبانها نیست و تا زمانیکه به حقوق ملی ما تورک ها توسط اپوزیسیون احترام گذاشته نشود ما تورکها را در کنارتان نخواهید دید .

تاریخ:
عنوان دیدگاه: آن که ارزنی شهامت نداره؛ ولی پُر مدّعاست.
دیدگاه:

درووود!
خطاب به مجهولی به نام «لاچین»
حرفهایی نه چندان دلچسب؛ ولی شایان شنیدن از بهر تامّلات در دادگاه وجدان خویش!

حرفهای شما برای من و همچنین انسانهایی که صنار سی شاهی از تاریخ و فرهنگ ایران آگاهی دارند، پشیزی ارزش ندارند. حاضر نیستم حرفهای شما را حتّا به مغازه بقّالی سر کوچه بدهم که بخواهد قیفچه از آن درست کند و درونش، زردچوبه و فلفل و دیگر ادویه جات را بریزد و به دست مشتریهایش بدهد. همچنین حاضر نیستم به حیث کاغذ باطله به شرکت کاغذ توالت سازی بدهم؛ بلکه آن را فوری آتش میزنم؛ زیرا منشا و منبع تولید آتش نفرت و کینه و خشم و خشونت و خونریزیهای هولناک است.
اگر سخنهای من، خیلی نیش آلود و چه بسا زهرآلود در نظر آیند، نباید باعث دلگیری و بیزاری شما یا اشخاصی که همچون شما، عقایدی مشابه دارند – تعدادشان نیز کم نیستند- بشوند، بلکه شما و دیگران را بینگیزانند که قبل از موضعگیریهای عقیدتی که بر هیچ دلیل متّقن و مستدلی استوار نیستند، تمام جوانب را دقیق در نظر بگیرند و بررسی کنند و مدام از یاد نبرند که عقیده داشتن به معنای «دانش متّقن و مستدل داشتن از چیزی» نیست و تازه دانشهای متّقن و مستدل نیز مدام و با گذر زمان در دادگاه سنجشگری، بازپرسی و بازاندیشی میشوند تا صحت و سقم آنها به روز مشخّص شود.

نیازی نیست که من به تک تک جمله های شما پاسخهای مثنوی هزار خرواری بدهم؛ زیرا کسی یا کسانی که گوشهای خود را سمنتکشی کرده اند، اگر صد سال آزگار نیز در بیخ گوششان زمزمه کنید، آخرش یک کلام را نخواهند شنید؛ چه رسد به آنکه واکنشی نیز بخواهند به سخنهای انسان نشان دهند. این حرفهای من، هشدارهایی برای انسانهایی هستند که نگران ایران و سرنوشتش هستند.
آقای محترم! بردارید انصافا نقشه ایران کنونی را – ایران امپراطوری فعلا در تاقچه بمونه تا به موقعش – در مقابل خودتان بگذارید و سعی کنید تنوّع جمعیّتی استانهای ایران را بر حسب «قومیّت» تعیین کنید و سپس در خصوص شمارش درصدی آنها نسبت به کلّ جمعیّت استان برآیید و آنگاه کلّ محاسبه های خود را به صورت نموداری ستونی یا خطی یا هر طور که دوست میدارید بر روی یک تخته سیاه یا پارچه سفید یک متری ترسیم کنید و سپس پروسه ادغامی و ترکیبی آنها را از لحاظ ازدواج و تکثیر نسلها را تا همین ثانیه های گذرا در نظر بگیرید و مجموعش را در مقابل چشمان خودتان به صورت تابلویی بیاویزید یا بر روی میز تحریتان بگذارید تا مدام در مقابلتان باشد و حواستان را وقتی دست به قلم میبرید، سفت و سخت متمرکز کنید و چیزی نگویید یا ننویسید که تف سر بالا باشد!.
بردارید فهرست اسامی کسانی را که در باره «زبان فارسی» زحمت کشیدند و «دستور زبان» نوشتند، فقط نامهایشان را ردیف کنید و شجره نامه شان را. نود و هشت در صد آنها، فرزندان اهل خطّه آذربایجان هستند و با عشق و شور و حالی وصف ناپذیر، افتخار خود میدانستد که در باره زبان ملّت ایران در معنای وسیع امپراطوری فرهنگی اش وظیفه ای ملّی را اجرا کنند؛ نه تحت شمشیر و گیوتین زورگویی قوم فارس که به زور عمقزی، دو سه تا کتاب دستور تا امروز نوشته اند! و دو در صد دیگر دستور نویسان فارسی، اهل خطّه های دیگرند. مولف لغتنامه دهخدا، فرزند قزوین است. مولف فرهنگ معین، فرزند خطّه گیلان است. مولف برهان قاطع؛ فرزند تبریز است. مولف فرهنگ بزرگ فارسی (حسن انوری)، فرزند تکاب است. شمارش این عزیران و نام آوران را و دستور نویسان ایرانی را به همراه آثارشان خودتان میتوانید گردآوری کنید. همه اینها فرزندان مادری بودند و هستند به نام «ایران خانوم خاور میانه ای». بردارید یک نگاهی نیز به اسامی و آثار شاعران و متفکّران ایرانی نیز بیفکنید و انصافا از خودتان سئوال کنید که آیا «نظامی گنجه ای، اوحدی مراغه ای، قطران تبریزی، مهستی گنجوی و کثیری دیگر» با شمشیر و گیوتین سیاستهای حکومتهای وقت به سرودن شعر پارسی مجبور شدند یا اینکه نه؛ خودشان را فرزند «ایران خانوم» میدانستند و متعلّق به فرهنگی جهان آرا که بخشی از خمیرمایه های آن بودند و هنوزم هستند؟. بردارید حتّا دیوان شاعران خطّه آذربایجان را که آثارشان را دو زبانه نوشته اند یا در هرغزل و قصیده و رباعی که سروده اند، تک بیتی یا تک مصرعی فارسی را تضمین کرده اند، مروری کنید. آیا آنها استعداد نداشتند که تمام اشعار خودشان را به ترکی بنویسند؟. آیا زنده یاد «شهریار» با آن ظرافتهای خاصّ خودش نمیتوانست همچون «حیدر بابایه» بیاید و تمام هنر شاعری خودش را در زبان ترکی بسراید؟. آیا «ابونواس اهوازی» که مادرش ایرانی بود، نمیتوانست به جای عربی سرایی، بیاید فارسی بسراید؟. آیا «عبید زاکانی» که جدّ و علاجدّش عرب بودند، نمیتوانست بیاید و به عربی بسراید و بنویسد؟.
من نمیخواهم مسئله را گسترش دهم و بحثهای مثنوی خرواری کنم. «ایران خانوم خاور میانه ای» از نخستین لحظه های گامگذاری به تاریخ جهانی تا همین امروز، هیچگاه و هرگز معضلی به نام «خصومتهای قومی و نژادی و زبانی» نداشت. اقوام ایرانی همیشه تا همین امروز، خود را فرزندان یک مادر میدانستند هر چند از همدیگر در زبان و آداب و اعتقادات و مذاهب و رسوم و وضعیّت پوشاکی و جغرافیای زیستبومی از یکدیگر متفاوت بودند. اگر اجحافی و غفلتی مغرضانه بر قومی رفت، محصول سیاستهای حکومتگران وقت بوه است که «معضلات و مشکلات میهنی» را دقیق نفهمیده اند و راه و روش صحیح حلّ مسائل را نمیدانسته اند و احتمال زیاد نیز اگر بوده اند کسانی که میخواسته اند کاری کلیدی را اجرا کنند یا فرصت از آنها دریغ شده یا کشمکشهای سیاسی و بین المللی، قواعد و اصول را درهم ریخته اند تا ایرانیان هیچوقت میلیمتری از جایی که ایستاده بودند و به عصر قجر مربوط میشد، تکان نخورند. یعنی دقیقا همان آرزو و توصیه ای که «پطرکبیر در وصیتنامه اش به حاکمان پس از خودش کرد و همچنین نظریه مقیول تمام مستشاران انگلیسی در خصوص واپسرماندگی ایران که تا امروز اجرا میشود».
آقای محترم! خصومتها و تفرقه ها و نفرتها و کینه ها را از آغاز مشروطه تا امروز، قدرتپرستان غارتگری همچون روس و انگلیس در رقابت با همدیگر برای استیلای مداوم داشتن بر سرنوشت ایران و مردمش شیوع دادند و به انواع و اقسام حیل متوسل شده اند تا همین ثانیه های گذرا. اشخاصی امثال شما نیز به دلیل اینکه از شناختن و ریشه یابی و اندیشیدن در خصوص «معضلات و مسائل میهنی» به شدّت عاجز هستید و به قول معروف زورتان به الاغ نمیرسه پاردمبش را میچسبید، آمده اید و بحثی مخرّب و به شدّت شایان نکوهشهای ممتد را علم کرده اید؛ انگار که در ایران فقط دو قوم زندگی میکنند به نام «فارس و ترک» و در طول تاریخ نیز قوم فارس، فقط تسمه به گرده قوم ترک کشیده اند و حالا جنابعالی و امثال شما که شهامت و خایه «ترک جماعت» را ندارید تا به اسم واقعی و عکس مبارک خودتان حرف بزنید، در مقام وکیل مدافع و یسل کش قومی برآمده اید که تره گندیده نیز برایتان عمرا خورد نمیکنند. . آقا جان! زبان فارسی، محصول و گزینش و پروریده زحمات اقوام ایرانی در جامعیّت وجودیست و هیچ ربطی به قوم فارس ندارد. من هم از جانب مادری. هم از جانب پدری، تا جایی که شجره نامه خانواده ام را میدانم، نا نیای خودم، فارس زبان بوده اند. اگر من به زبان فارسی مردم آبادی خودمان صحبت بکنم اینجا؛ محال است که مردم فارس زبان شیراز یا اصفهان یا شمیرانات یا دیگر نقاط فارس زبان دو کلمه اش را بتوانند بفهمند. حتّا فارسی صحبت کردن شیرازیها نیز فوق العاده پیچیده است.من از بچگی با ترکها و لرها بزرگ شده ام و تمام دوستانم، کرد و مازندرانی و گیلکی و ترک و عرب هستند. از چیزی که خبر نداری، دشمن برای خودت نتراش. بردار به جای نوشتن اینهمه اراجیف، بشین کتاب تاریخ زبان فارسی، زنده یاد «پرویز ناتل خانلری» را بخوان و اگر شهامتش را داری، که یقین دارم اصلا و ابدا، ذرّه ای شهامت نداری،- آقای «حسن انوری» هنز زنده اند. تلفن بزن به او و بگو، گه میخوری که لغت نامه هشت جلدی فارسی برای فارسهای فاشیست، ناسیونالیست فلان و بیسار مینویسی. وقت کردی سری هم به کانادا بزن و بر سر قبر زنده یاد «براهنی» برین و بگو، گه خوردی که حرفهایت و رمانها و غیره و ذالکت را به زبان فارسی نوشتی، مرتیکه!. چرا به ترکی که زبان مادریت بود ننوشتی. همینطور وقت کردی برو سر قبر زنده یاد «محمد قاضی» برین و بگو، گه خوردی مرتکیه بی زبون که به جای کردی، اومدی به زبان فارسی ترجمه کردی. همینطور تا الا آخر.
بابا فهم و شعور و عقلم خوب چیزیه. وقت کردی برو بشنین یه دستور زبان ترکی بنویس که هم زبان ترکیت خوب بشه، هم از علّافی در بیای.
آقای محترم!. اندیشیدن در باره معضلات و مسائل باهمزیستی به معنای نفرت پراکنی و مستقیم و غیر مستقیم و ملعبه سیاستهای غارتگران میهنی شدن نیست؛ بلکه به معنای هوشیار ماندن و تلاش برای راهگشایی و منطقی اندیشیدن و همبستگی و دوستی از بهر شادمانی و خوشی و سعادت همدیگر است. در شیپور خونریزی و کشتار دمیدن یا زمینه های کشتار را فراهم کردن، هنر و دانشجویی و پژوهشگری و آگاهیبخشی و روشنگری نیست؛ بلکه عین حماقت محض است؛ زیرا جبهه گیریهای بی منطق و از سر تلقینات نفرت آلود اثبات میکنند که عقاید بی مغز و مایه آدمی بر فهم و شعور و دانش و نیروی تمیز و تشخیص فردی، سیطره استبدادی پیدا کرده اند و عقل و شعور آدمی را بازیچه سوائق و غرایز و خیالات هولناک و ابلهانه خود و جمعی جاهل و بی خبر از همه چیز کرده اند. اندیشیدن در باره معضلات به معنای راهگشایی و یافتن راههای استوار و استخواندار است؛ نه به معنای جبهه خونریزی بر پا کردن و در فکر زرّادخانه کشتاری افتادن. همین.
خوشکام باشید!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

آمریکا مهد آزادی و مملکت قانون است. کسی آنجا بخاطر اعتراض و حرف زدن دستگیر نمی شود. این جماعت طرفدار فلسطین یا حماس و حزب الله هم اگر به عربده کشی در مکان های مجوزدار بسنده نمایند کسی معترضشان نمی گردد. اینها اغلب «همزن» یا «آشفته ساز» Agitator هستند و به صورت فیریکی مخل آسایش و زندگی دیگرانند. اینها می خواهند کسانی که با تروریستهای حماس همدلی ندارند را از درس و زندگی بیندازند و دانشگاه بعنوان ملک خصوصی یا گاهی دولتی، پلیس را به یاری می طلبد. استاد فلسفه یا هر چیز دیگری بودن کسی را مافوق قانون نمی سازد. اگر در کار پلیس مقید به قانون دخالت کنی قپانی می شوی.

نکته اصلی اما مقایسه های مبتذل بین آمریکا و مثلا ایران است. در ایالات متحده، حکومت مشروع و دموکراتیک است. هر چهار سال مردم از طریق صندوق رای براندازی یا وضع موجود را حفظ می نمایند. این چه ربطی به اعتراض به حق ملت به گروگان گرفته شده ایران دارد؟ آدم انقلابی ضدسرمایه داری چپول متنفر از آمریکا، ایده آلش چیست؟ می خواهد آن نظم را به هم بزند که به جایش چه بیاورد؟ نظام کاسترویی، استالینی؟ اسلامی؟ همانقدر که ملت ایران حق دارند که برای آزاد کردن کشورشان از یوغ اشغال گانگسترهای کنونی هر کاری بکنند، هیچ کس حق ندارد که برای به تحقق رساندن آرمانهای ابلهانه و ترسناکش، به نظام سیاسی آمریکا خدشه ایی وارد سازد.

پ.ن. یکی از گرفتاری های فلسفی انقلابیون ایرانی در دوران پادشاهی که اساسا برای درکش بقدر کافی آی کیو نداشته و ندارند همین بود. تو حق نداری برای به کرسی نشاندن مرام کمونیستی یا اسلامی خودت دست به اسلحه ببری چون حق من که کمونیست یا اسلامگرا نیستم را پایمال می کنی............
.........................

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: ترک ستیزی و پروپاگاندای فارس
دیدگاه:

ســـالام دوســـلار..
همانطور که مشاهده میکنیم این آقایان ( ایران شهری ها ) چنان از اقوام اقلیّت ها سخن به میان میکشند که یادشان رفته که اعتراف بکنند در کشوری بنام ایران (( قوم فارس )) یکی از « اقلیّت » هاست. ولی چون بنا به دلایل سیاسی , زبان دری را که به اشتباه زبان ( فارسی ) گفته میشود , زبان ملی کرده اند, این آقایان ایران شهری ها (( خیال )) میکنند که ( ایران ) متعلق به فارس زبان هاست.
این آقایان از کلمات (( ملت )) و از هویت ( ترکی و زبان ترکی ) وحشت دارند. همانطور که تاوریش استالین از کلمه ترکی و زبان ترکی وحشت داشت که زبان ملت آزربایجان در شوروی سابق را دستور داده بود که زبان ( آذری ) بنامند. همانطوری که ما زبان چینی نداریم , همانطوری که ما زبان نیوزلندی, زبان استرالیایی, زبان عراقی, زبان لبنانی زبان کوبایی, زبان امریکایی, زبان کانادایی,و....... نداریم زبان آذری هم نداریم. زبان ملت آزربایجان زبان تورکی است.
آقای جیلو ... برکسی هیچ پوشیده نیست که در کشورهای آزربایجان و ترکیه, آزادی و دموکراسی مثل کشور های اروپای غربی وجود ندارد. بعد از فروپاشی شوروی از 15 جمهوری تازه تشکیل , هیچ کدام به یک دموکراسی که بعضی از ما ها در غرب شاهد هستیم , بدست نیاورده اند. از برکت فساد دولتی از نوع ( استالینیزم ) که به مدت بیش از 70 سال در این کشور ها ریشه دوانیده است مدت زمان طولانی می خواهد که در این کشورها جوامع به یک دموکراسی نسبتا قابل قبول برسند
ولی آقای جیلو...ما تا به حال هیچ وقت مشاهده نکرده ایم که در خیابان های باکو و یا آنکارا و یا استانبول کسی را در ساعت شش صبح بوسیله جرثقیل به دار آویخته اعدام بکنند و مردم هم برای تماشای این جنایت ها به خیابان بریزند. کاش شما بجای اینکه

فساد حاکم در دولت ها ترکیه و آزربایجان را مو شکافی بکنید ( فسادی که در همه دولت ها دنیا کم و زیاد هست ) , بهتر بود به موضوع مقاله (( همبستگی جامعه ایرانی )) چسبیده و عوامل تجزیه ایران و عدم جلوگیری از این تجزیه را می نوشتید. ما ملت های تورک, عرب, کرد, بلوچ , و ....... در سرزمینی بنام ایران , در عصر شکوفایی دیجتالی به آن حد به بلوغ و آگاهی سیاسی رسیده ایم که بدانیم منافع ملی ما در کجا نهفته است و به هیچ قیّمی از طرف قوم اقلیت فارس احتیاج نداریم. دو عاملی که ایران را تجزیه خواهد کرد یکی وجود جمهوری جهل و جهالت و استعمارگر داخلی اسلامی ایران است و دومی و مهمتر از آن وجود افکار مالیخولیایی پان فارسیسم, پان ایرانیست و شونیسم فارس هست. سیز ساغ , من سلامت

تاریخ:
عنوان دیدگاه: حقّی که بالذّات وجود دارد؛ ولی آن را نمیشناسیم.
دیدگاه:

درودی دیگر بر جیلو عزیز!
تحشیه ای مختصر.
در اینکه ایران، کشوریست که از گردآمد «قومهای متنوّع» شکل گرفته است و به نام «ایرانیان» مشهورند، ریشه اش بازمیگردد به تجربیات «فرهنگی» که تاریخ مشترک آنها را تا امروز رقم زده است. وقتی من میگویم که تحصیل کرده و کنشگر ایرانی از «تاریخ و فرهنگ مردم خودش» خبر ندارد یا اگر چیزی هم میداند از چارچوب «عینک باخترزمینیان و اساتید متابعت کننده از آنها»ست، حرف و اتّهام و تمسخر نیست؛ بلکه بیان درد جانسوزیست که تنها به یک یا دو حرف بسنده کرده ام و از حملات بی محابا پرهیز.

مسئله حقوق مردم به طور کلّی و حقوق «اقوام و اقلیّتهای گوناگون اتنیکی و غیره و ذالک» به طور علیحده، مبحثیست که هیچگاه در تاریخ ایران مطرح نبوده است، زیرا تا قبل از سیطره یابی «سلسله ساسانیان»، تمام اقوام ایران و اقلیّتها و قلمرو زیستبومی آنها، «استقلال» داشتند و شرط بقا و دوام لژیتیماتسیون زمامداران و والیان آنها فقط در گرو پایبندی به پرنسیپهای «فرهنگ باهمستان ایرانیان = گزندناپذیری جان و زندگی، دادورزی، مهرورزی، راستمنشی» بود که تضمین کننده اقتدار و قدرت والیان و شاهان مناطق امپراطوری ایران محسوب بود. علّت این که «اردشیر بابکان» با ترفند و حقّه بازیهای کثیف سیاسی تلاش کرد به «مقام کاهنی معبد آناهیتا در پارس» دست یاید، همش حول و حوش این میچرخید که «حقّانیّت به قدرت و اقتدار زمامداران» با نماد تمام آتشکده های سراسر مناطق و قلمروههای گوناگون از طریق آوردن مشعل آتش از «معبد آناهیتا» پیوند ناگزیر داشت که سمبل «سیمرغ گسترده پر و فرّ شاهنشاهی» بود؛ یعنی اینکه «شاهان/زمامداران قلمروهای مختلف امپراطوری ایران»، زمانی به فرمانروایی حقّانیّت داشتند که آتشکده های پیرامون قلمرو آنها با «مشعلی افروخته شده باشد که در معبد آناهیتا آتشش روشن شده باشد»، اگر چنین اتّفاقی نمی افتاد، مردم همان قلمرو، حقّ داشتند که بلافاصله، زمامدار مدّعی را معزول و از قدرت ساقط کنند و بقیّه اقوام نیز از آنها پشتیبانی کنند. این ایده بی همتا و ژرف که از «بُنمایه های فرهنگ باهمستان ایرانیان و دلیل همبستگی و همعزمی و استواری آنها» ریشه گرفته و در واقعیّت باهمزیستی آنها کاربرد داشت در طول تاریخ فجایع از زمان سیطره یابی سلسله ساسانیان و جنگ گسترده آنها با پشتیبانی موبدان خبیث که تالی آخوندها و مراجع تقلید فعلی بودند تا همین امروز، پوسته اش در واژه ای دوام آورد که فقط نامگذاری بود و به آن میگفتند «ممالک محروسه»؛ ولی هیچگاه محتوا نداشت و دیگر قلمروها نیز استقلال اصیل را نداشتند و حسب حاکمیّت «حکومت-دولت نوع ساسانی»، دست نشانده و تابع و مطیع سلاطین قدرت و اقتدار مرکزی بودند.
اگر آنانی که هنوز تاریخ و فرهنگ مردم خود را نمیشناسند و مدام آب در هاون میکوبند و به دنبال «فدرالیسم!» هستند که هیچ سنخیّتی با تاریخ و فرهنگ ایران ندارد و اصلا سبقه ذهنی نیز در وجود مردم ما ندارد، ارزنی آگاهی از موضوع «معبد آناهیتا و آتشکده های ایرانیان» میداشتند و همینطور از خودشان میپرسیدند که در مغز واژه ترکیبی «ممالک محروسه»، کدام تجربیات و پرنسیپهای نیاکان نهفته بوده است، آنگاه دلیلی نداشت که برای کسب حقوق خودشان در مقام قوم ترک و کرد و بلوچ و عرب و گیلک و فارس و لر و مازنی و امثالهم به جنگ ابلهانه با اقوام دیگر آنهم با اتیکت مضحکی به نام «فارسیسم!!؟» شبانه روز عرق بریزند و به جایی نیز نرسند؛ بلکه تلاش میکردند در پیوند زدن خود با اصالت تجربیات نیاکان و اجداد و پدران خود، دقیقا حقّانیّتی را به دست آورند که ریشه کهن و اصیل دارد و حقّ مسلّم آنها بوده است از روز اول حضورشان در جغرافیای ایران. –( خمینی قبل از ماجرای فاجعه 1357 مدام به آخوندها و دیگر مراجع تقلید میگفت که چرا میگویید ما هیچ پایگاهی و سنگری نداریم؟. در هر ده کوره ای، مسجد و ملّا هست که)-. و دقیقا از همین راه بود که تا امروز آخوندها توانسته اند بر گرده مردم، حاکم اقتلویی بمانند.
مسئله رویکرد به تاریخ و فرهنگ ایرانیان با تفکّری انتقادی و زایشی-پرورشی میتواند بسیاری از مسائل و مقولات را حلّ و فصل ریشه ای کند، چنانچه کنشگران و تحصیل کردگان یاد بگیرند که با خودشان صادق و رادمنش باشند و به شناخت تاریخ و فرهنگ و مهمتر از همه، اقوام میهن خود تقلّا کنند و اینقدر از سر ناآگاهی و بلاهت، خصومت با تاریخ و فرهنگ مردم خود نکنند.
فاجعه لت و پار شدن فرهنگ باهمستان ایرانیان را میتوان در تمام متون مکتوب [مثل: بندهش، شاهنامه، اوستا، انواع و اقسام دیوان شاعران و متون نثر و نظم و همچنین باقیمانده های آثار و ساختمانها و عمارتها و هنرها و فرشها و غیره و ذالک] و آداب و رسوم و اعتقادات و زبانها و گویشهای مردم ایران پیدا کرد و به زایشی نو از زهدان قویمایه نیاکان خود کامیاب شد. این گوی و این میدان.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
عنوان دیدگاه: چرا در سنجشگری باید رادمنش بود و دلیر؟.
دیدگاه:

دروود مجدّد به جیلو عزیز!
تکمله ای دیگر برای ژرفاندیشی انتقادی.

اگه مقاله مرا در باره «ریشه یابی و علّت دوام حکومت و اقتدار آخوندها»، دقیق خوانده باشی، حتمّا متوجه شده ای که ریشه معضل «حکومت-دولت»، قدمت بسیار کهنسالی در تاریخ و فرهنگ ایران دارد و ردّپاهای آن را حتّا در «شاهنامه» نیز میتوان پیدا کرد. دلایل این مُعضل به تحوّلاتی بازمیگردد که در مناسبات پادشاهان با مردم ایران و جنگ علیه فرهنگ باهمستانآنها در جامعیّت وجودی به وجود آمد؛ یعنی از دوره میترائیسم و سپس غالب شدن سلسله ساسانیان که با «حقّه بازیهای اردشیر بابکان برای کاهن معبد آناهید شدن» و سپس به کار گماریدن فک و فامیل خودش بر اقصاء نقاط ایران و سپس میدان دادن به موبدان کلّاش و رسمی کردن اجباری دین زرتشتیگری، فلاکت و خوار زاری ایران و مردمش تا امروز ادامه داشته است. بنابر این قدمت مُعضل «حکومت-دولت»، سبقه هزاره ای دارد و یک «بُغرنج فرهنگی» است؛ نه «معضل سیاسی» و تا زمانی که از لحاظ «فرهنگی»، سنجیده و بررسی و اندیشیده و در عبارتها و مفاهیم واضح فکری-فلسفی فرمولبندی نشود، محال است که بتوان در دامنه «سیاسی» به تحوّلاتی کلیدی اقدام کرد. نگاهی ژرف به تاریخ تحوّلات فکری باختر زمینیان از عصر رنسانس تا همین امروز نشان میدهد و اثبات میکند که زایش «مناسبات دمکراسی و نتایج ناشی از آن» در رویکردی بود که متفکّران و فیلسوفان و هنرمندان و نویسندگان و شاعران و پژوهشگران از یک طرف به «اساطیر و افکار فیلسوفان یونان» و از طرف دیگر به «بُنیانهای فرهنگ و زبان مردم خودشان» عنایت کردند.

آنچه ما از بیگانگان میتوانیم و به عبارت دقیقتر، نسل عصر مشروطه و نسلهای پس از آنها باید و میتوانستند از باختر زمینیان بیاموزند و بیاموزیم، دقیقا همین «انگیخته شدن از تجربه رویکردی» به «تاریخ و فرهنگ و اساطیر = بُندهشهای ایرانیان» بود و هست که شرایط تحوّلات کلیدی را میتوانستندو می توانند از راه اندیشیدن و سنجشگری بار آور در جامعه ایرانی ایجاد کنند. غفلتی که متاسفانه «آخوند جماعت» توانست از آن سوء استفاد کند و خودش را یکه تار میدان تا امروز به کرسی نشاند.
در دوران مشروطه، همونطور که ذکر کردم، تعریف مفاهیم در ذهنیّت کنشگران، شفّاف و مشخّص و کرانمند نشده بود. آنها به تقلید از شعارهای «انقلاب فرانسه» که مردم فریاد میزدند: فیفا لا ناسیون = Viva la Nation»، آمدند و همان شعار را در ایران، تکرار کردند و گفتند: «زنده باد ملّت!». بدون آنکه تفاوت معنایی آنها را فهمیده و گواریده باشند. در کشور فرانسه، در پسزمینه شعار «فیفا لا ناسیون»، منبعی عظیم از تفکّرات و ایده های «روسو، منتسکیو، اصحاب دایرة المعارف و دیگر متفکران و فیلسوفان عصر روشن اندیشی و نوزایی» نهفته بود. ولی در ایران ما، معنای «ملّت» در چارچوب عقاید و نصوص اسلامیّت؛ آنهم نوع شیعی فهمیده میشد که پشتوانه هزار و دویست ساله «فقه و شرایع اسلامی» و بدتر از آن، فاجعه تداوم «حکومت-دولت» نوع ساسانیان و زرتشتیگری نهفته بود. به همین دلیل نیز بود که «آخوندها» کاملا به حقّ و دقیق و دُرُست میگفتند که مردم ایران با شعار دادن «زنده باد ملّت!»، منظورشان اسلامیّت و شرع مبین است!.
وظیفه و تکلیف »تحصیل کردگان و کنشگران» عصر مشروطه بود که ذهنیّت مردم را از این خبط و خطای هولناک روشن و شفّاف کنند. ولی به دلیل آنکه کنشگران و تحصیلکردگان ایرانی، هنوز در آغاز راه بودند و هیچ سر رشته ای از اساطیر ایرانی و هنر فلسفیدن در باره تصاویر اسطوره ای نداشتند، از اجرای وظیفه خود واماندند و دست بالا را اخوندها گرفتند که قرنهای قرن در پرتو مفتخواری و انگل صفتی، فرصت آن را داشتند تا اراجیف خود را در خروارها خروار کتاب، تثبیت و سپس بر سر منابر به ذهنیّت مردم، تلقین و اماله کنند. شکست انقلاب مشروطه و به دنبالش شکست تمام خیزشها و قیامها و حتّا انقلاب 1357 به دلیل آن بود که «تحصیلکردگان و کنشگران ایرانی»، هیچ پیوندی با «تاریخ و فرهنگ» مردم خود نداشتند و به دنبال ناکجاآبادهایی تا همین امروز سگدو میزدند و همچنان میزنند که هیچ سنخیّتی و ربطی به تاریخ و فرهنگ مردم ایران ندارند.
و اگر در این حیص و بیصهای هولناک بوده اند کسانی که کاری را؛ ولو انتقادی مختصر بوده باشد، به دلیل سیطره گرایشهای غالب، هیچ شانسی برای مطرح شدن و تاثیر گذار بودن نداشته اند. بنابر این در جامعه ای که تحصیل کردگان و استادان و کنشگرانش، هیچ آگاهی ژرف و عمیق و استخواندار از تاریخ و فرهنگ مردم خود ندارند، نباید از ایجاد و دوام حکومت خلفای الله، شاخ در آورد!. حکومت فقاهتی، محصول قرنها نیندیشیدن ایرانیان در باره «چه بودن و که بودن» خودشان است که در دنیای اینترنت و هوش مصنوعی به «بُن بست هولناک عواقب نیندیشیدن» مختوم و گرفتار شده اند.
امروزه روز برای آنکه بتوان معضلات میهنی و کشورداری را ریشه ای حلّ و فصل کرد، راهی نیست سوای اندیشیدن سنجشگرانه و بی محابا در باره «تاریخ و فرهنگ مردم» خود و کشف و زایش و پروراندن تخمه های ایده و افکار از بطن «سنجشگریهای خود» برای پی ریزی ساختمان کشورداری و آیین کشور آرایی. تا گرایشهای مختلف سیاسی و طیف مختلف اساتید و تحصیل کردگان ایرانی به ژرفای این مسئله پی نبرند، قدرت و حاکمیّت آخوند جماعت در انواع و اقسام البسه فریبنده بر سرنوشت ایران و مردمش دوام خواهد آورد.
کنشگران و تحصیلکردگانی که به جای اندیشیدن در باره معضلات میهنی به مُتعگی و رکابداری حضرات حاکم میشتابند، هیچگاه نخواهند توانست برغم قیافه های دمکرات مآب که میگیرند، میلیمتری برای خوشبختی و آزادی مردم خود بردارند. بردار یک نگاهی گذرا به کتاب «شوروی و جنبش جنگل»، نوشته زنده یاد «مصطفی شعاعیان» بکن. بیش از صد صفحه کتاب به حول و حوش هشدار دهی به رفقا و دوستان است که در پروسه مبارزه به هیچ وجه به زیر عبای آخوند جماعت نروند. ولی خودت و میلیونها نفر دیدند و تجربه کردند که «چپها»، افتخار خود میدانستند که «رکابدار و مُتعه» آخوند جماعت باشند حتّا تا همین امروز. نماینده نامدارشان نیز آقای «فرّخ نگهدار» است. با چنین اعجوبه های بی کاراکتر و هرزه، ایران و مردمش ناچارند که در تحت سیطره حکومت خلفای الله، مکافاتها پس بدهند و هر روز شاهد «اعدام جوانان و تجاوز به نوامیس خودشان» باشند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: اصغر جیلو
عنوان دیدگاه: با درود متقابل به جناب…
دیدگاه:

با درود متقابل به جناب فرامرز حیدیریان
با سپاس از دقت نظر و توجه شما به سبت به این نوشته. به تصور من هم تلاش برای تعریفی مدرن و نوین از مقوله ملت-دولت از مشروطه به بعد به سر انجام نرسید. اغلب تلاشگران این مسیر نه می‌خواستند و نه می‌توانستند مدرنیته نوع ایرانی را از درون نقد سنت و مذهب و یا متولیان یعنی دین و دولت بیرون بکشند. گفتار شما در مورد مفهوم ملت عینا در مورد مفهوم دولت هم صدق می‌کند. اگر ملت در آن زمان به مفهوم امت اسلامی بود، روحانیت به عنوان روسا و نمایندگان ملت محسوب می‌شدند و دولت نیز نماینده سلطان و شاه بود.
به نظر این جانب می‌توان استدلال کرد این دوگانکی تحت تاثیر نظریه ولایت فقهی تا به امروز هم ادامه یافته است. وجود دو قدرت موازی در حاکمیت در جمهوری اسلامی یعنی دستگاه ولایت و دستگاه دولت علیرغم تبعیت دومی از اولی در زمان ما کم یا بیش ادامه همان وضع سابق در شرایط امروزیست که در آن دستگاه دین برعکس زمان قاجارها نقش فائقه در حکمرانی یافته است. می‌توان گفت که مفاهیم و تعاریف راه گشاه برای فردا و آینده کشور نمی‌توانند بدون نقد “مشروطه ابتر ایرانی”، بدون نقد دین و سنت و در عین حال بدون توجه همزمان به تجربه کشورهای آزاد غربی در دوران اخیر در امر حکمرانی خوب به دست آید. گسترش جنبش‌های هویت طلبانه در چند دهه اخیر مضمونی نوین به شکافهای فرهنگی و نژادی موجود از قبل موجود بخشیده و پدیده های متنقاضی را در درون و پیرامون این شکافها ایجاد کرده است.
به گمان این جانب، برای تولید مفاهیم مشترک راه گشا در سیاست‌های راهبری اپوزیسیون ایرانی نسبت به جنبش‌های هویت‌طلب دو شرط اصلی لازم است: اول پذیرش تفاوت‌ها و اختلاف‌ها و به رسمیت شناختن آنها و دوم؛ تکیه بر اشترکات تاریخی، فرهنگی، سر

تاریخ:
عنوان دیدگاه: درووود بر جیلو عزیز!
دیدگاه:

درووود بر جیلو عزیز!

اندکی خلافگویی در تقابل با دستور صبحگاهی. تمام حرف بر سر همون «چهار خط اول مقاله‌ات» است. اغتشاش در کلمه سازی و لغت پرانی از طرف کسانی که مسائل را با لغت پرانی میخواهند حلّ و فصل کنند؛ نه از راه مفهوم اندیشی که محصول تفکّر ژرف و شفّافیّت مفهوم برای شناخت معضلات و مسائل و بغرنجها باشد. کلمه «ترمینوس» در زبان لاتین به معنای «مرز گذاری/تعیین قطعی برای تک معنایی بودن کلمه» است. هدف از اندیشیدن نیز خلاص کردن انسانها از شبکه معنایی کلمات است برای پیشگیری از هر نوع کژفهمی و احتمالا شاخه شونه کشیدنهای خونین و هولناک ناشی از آن. وقتی صحبت از «ملّت» میشود؛ بلافاصله اکثر افراد، آن را معادل ناسیون/Nation» میپندارند. در حالیکه کلمه «ناسیون» در کشورهای باختری مثل فرانسه، انگلیس، آلمان، معنای دیگری دارد با پسزمینه های فرهنگی و تاریخی و کشوری خاصّ خودش.
کلمه «ملّت» نیز در زبان «عربی و فارسی» معانی دیگری دارند که خلط معانی آنها باعث بزرگترین کشمکشهای سیاسی نیز از عصر مشروطه تا همین امروز شده است. مثلا «ملّت» در زبان آخوندهای عصر مشروطه؛ بویژه «شیخ فضل الله نوری» به معنای «شریعت و امّت اسلام» بوده است که دقیقا معنایی صحیح است از دیدگاه اسلامیّت البته. امّا از دیدگاه کنشگران عصر مشروطه به معنای «مردم ایران در جامعیّت وجودی» بوده است که ماسبق تئوریک همچون «ناسیون» در کشورهای باختری نداشته است و باعث سوء تفاهم شده است.
ایرانیان در طول تاریخ، خودشان را نه با مفهوم «ملّت» که هیچ سابقه‌ای در تاریخ و فرهنگ ایران نداشته است؛ بلکه با «فرهنگ و قلمرو» می‌شناخته‌اند و مشخّص می‌کرده‌اند بدون تاکید بر قوم و زبان خاصّی. وقتی کسانی قرار است وقت خودشان را در باره مُعضلات حادّ یا کمتر حادّ مملکت به طور کلّی مشغول کنند، باید در ابتدا بکوشند که تعاریف خود را به طور شفّاف و مستدل توضیح دهند؛ نه اینکه با لغت پرانی به اغتشاش و بدبینی و صفبندی تهاجمی اقدام کنند که البته چنین اشخاصی از نظر من، «مُغرض و آپاراتچی» هستند و هیچ سر رشته‌ای از پژوهیدن ندارند؛ بلکه تمام همّ و غمّشان این است که نفرت و بیزاری خود را از دیگران در لفّافه‌ای از کلمات ساختگی پنهان کنند و آنها را برای رسیدن به اهداف و اغراض خودشان رواج دهند به جای اینکه صمیمانه بکوشند که در باره «اصل موضوع» بیندیشند و مسائل را طرح کنند.
من در گفتگویی که با دوستان «کرد» خودم داشتم، یک بار در باره شعار «دمکراسی برای ایران، خودمختاری برای کردستان» از آنها پرسیدم که دلیر باشید و به من توضیح دهید که «دمکراسی یعنی چه؟. خودمختاری یعنی چه؟.». از میان آنها فقط یک نفرشان با هوش بود و فوری فهمید که من، منظورم از طرح سئوال چیست و سکوت کرد. بقیه سوای اینکه با حرف‌های سخیف و بی‌مقدارشان و توضیحات پا در هوا، نه تنها ناآگاهی خودشان را اثبات کردند؛ بلکه حتّا نتوانستند توضیح دهند که مسئله و مشکلشان چیست.
جیلو جان! آفتها از آسمون نازل نمی‌شوند. ارثی نیز نیستند. آفتها از کژفهمی و ناآگاهی و نیندیشیدن در باره اصل موضوع مسائل است که ریشه میگیرند و همچون هجوم ملخها به جان آدمها می‌افتند. اینکه در پسزمینه اینهمه اغتشاشات معنایی کلمات به ضرب و زور ساختگی، کدام غرایز و نیّات و اهداف سیاسی نهفته است، بحث ثانویست، ولی زنگ خطری برای هوشیار ماندن از بهر سنجشگری بی‌محابا. مسئله اینه که ما هنوز نیاموخته‌ایم و نتوانسته‌ایم و کوشش نیز نمی‌کنیم که «خودمان را = گردآمد تمام اقوام از ریز و درشت در جغرافیای کشوری به نام ایران» در مقام «ایرانی» تعریف کنیم و تا زمانی که به تعریف دقیق آن کامیاب نشده‌ایم، عرصه کشمکشهای ناشی از کلمات ساختگی و لغت پرانیها به گسست ایرانیان از همدیگر امتداد خواهند داد و امکانهای دوام حکومت فقاهتی را تامین و تضمین خواهند کرد.
شاد زی و دیر زی! فرامرز حیدریان