Skip to main content

● صفحه شما

دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.

لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.

افزودن دیدگاه جدید

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: موضوع ساده است.
دیدگاه:

سالام.
موضوع طرفداری ازحکومت در کشورهای عقب مانده یک امرساده
وپیش پا افتاده است.
بفکرمن نظر آقای مهاجرانی جدای از
سیستم اسلامی ایران نیست،
حتی تعدادی که برای آقای رفسنجانی، خاتمی، روحانی سینه میزدند،
اینها هم دراصل در داخل سیستم قرار
دارند.
هرچندکه افرادی ازاینها بخاطر مسائلی
که اینجا وقتش نیست،عنادکرده ومیخواستند،باخونریزی هایی حکومت رایکدست مربوط به خودکنند،
یا همین افرادی که بریده و درخارج زندگی جدیدی را شروع کرده اند،مثل نوری زاده،گنجی،سازگارا،هالو،وو،،،
درچارچوب همان سیستم رشدکرده
وهنوزهم برای ما مجهول میباشند،که
برای کی کارمیکنند،
ازطرفی تعدادی شمشیر را از روبسته
به اسلام وعرب وغیر کین خودرا
تخلیه میکنند،
یانوشته ایی ازهمزبان خوددیدم، که نوشته بود ،مغول‌ها در نیشابور،
کوه جمجمه درست کرده بودند،
من اینهارا همه را دراصل پیاده نظام
دیکتاتورهای مدرن و غیر مدرن میشناسم.
دروغهایی را باورکرده وبخوردمردم
میدهند
یا عرب واسلام را فقط عامل بدبختی
معرفی میکنند،
داستانی خواندم ،جالب است ،کوتاه دراینجا بازگوکنم،
روزی شیری درنده خویی را که مردم را
بجان آورده بود،اسیرکردند.
شیررا داخل قفس انداختند،
شیرگرسنه شده بود،
جلوی شیر سوسيس انداختند،شیر معترض شد،که این چیست ،من نمیخورم،به من گوشت بدهید،
گفتند همین است ،اگرنخواستی نخور،
بعدازچندساعتی شیر بدجوری گرسنه شد،مجبورشد،مقداری از سوسيس رابخورد،دیدمیتواند بخورد،
وچندین روز سوسيس به او خوراندند،
عادت کرده بود ،و سوسيس خور خوبی
شده بود،یکباره سوسيس راقطع کردند،
وجلوی اش استخوان بزرگ انداختند،
قبول نمی کرد،
بعدازمدتی نتوانست گرسنگی تحمل کند،استخوان خورخوبی شده بود،
چندین روزی بود استخوان میخورد،
که بازهم استخوان ندادند،

شیرگرسنه شده بود،التماس میکرد،که به اواستخوان بدهند،
اینبار جلوی شیر کاه وعلف خشک انداختند،
اعتراض کرد،که این غذای الاغ است،
من الاغ رابدرسته میخوردم،الان بمن
غذای خرمیدهید؟
گفتند،غذایت همین است ،نمی خوری نخور،
شیرازگشنگی علف خورقهاری شده بود،
که علف راهم به ندادند،
علف خواست،گفتند،بشرطی میدهیم ،
که عرعر کنی،
شیر درنده خو ،بخاطرعلف خشک عرعر
سرداد،
حال شده فرهنگسازی درایران ما،
تعدادی ازبس تغذیه غلط و دوراز
واقعیت خوانده اند،
هرچی خوانده اند باورشان شده است،
که آنرا وظیفه خودمیدانند،
وفکرمیکنند،مبارزه می‌کنند،
یکی را برای دیگری قربانی میکنند،
داستان دوم،
درزمان شاه بود،
بخاطرافتتاح طر حی ،شاه ویکی از سران کشورها به شهرما میخواستند بیایند،
خانواده هارا مجبورکردند،فرش های خانه هایشان را به امانت داده تا جاده خاکی را فرش پوش کنند،
درتمام روستاهای مسیر،این کاررا کردند،
جاده ها آسفالت نبود،حدودسال ۱۳۵۰ بود،
برنامه گذاشته بودند ،به روزی که منطقه آفتابی بود،تمام جاده را طاق بسته بودند،.جنگل را از بوته همیشه جوان،که درگلفروشی ها استفاده میشود،تاراج کرده تامسیررا آذین کنند.
البته شاه رابخاطرترس ازمرکزاستان تا محل که ۱۵۰ کیلومتر میشد،باهلی کوپتر
آوردند،
جاده فقط برای مسئولین ومحافظان
تزئین شده بود،
باورکنید،تمام روستائیان درمسیر جاده
جمع شده و کدخدا ها شعارجاویدشاه
می‌داده اند.
البته بعلت خوبی هوا ما خرمن داشتیم
من نرفتم .
چون فرصتی بود که ازهوا باید استفاده می‌شد.
در پس جمهوری اسلامی،آقای رفسنجانی به شهر ما آمده بود،
مردم بهمین شکل برای دیدن او جمع شده بودند.
درسال ۱۳۷۸ واین حدود ها من درشهرمان بودم،
آقای احمدی نژاد آمد،که یکی ازهمسایه ها را دیدم ،زن وبچه هایش لباس شیک
پوشیده میرود،به دیدن ایشان،پرسیدم
فلانی کجا؟
گفت رئیس جمهورآمده ومیخوام برم
دیدنش،
باورکنید،همین شخص همیشه بدگویی
حکومت رامیکرد،و فحش میداد،
عزیزان ملت ما اینها هستند،
گلایه نبایدکرد،
بجای اینکه ،برویم مطالعه درست بکنیم،
چیزهای خوب،قوانین خوب ،واقعیت های دنیای مترقی رابه مردم بگوییم،
مطالبات درست را در ذهن مردم به کتاب ها وخواسته های خوب تبدیل کنیم،تا آنها با فکر درست مطالبات درست داشته باشند ،
آنها بجای نفرت ودروغ با نواندیشی آشنا شوند،
می‌رویم، تغذیه غلط و نادرست را
درمغز و روح مردم کتاب میکنیم،
بعدهم می آییم ،اینجا شعارمیدهیم،
فقط می‌خواهیم حکومت هارا تارمارکنیم،
ونمی دانیم ،جای آن مرده چی بگذاریم،
همین کاررا درزمان قاجارکردیم،
همین کاررا درسال ۵۷ کردیم،.الان هم
تعدادی برایمان خاله خرسی بازی در
می آورند.
انشالله که چاپ شود.

من نمیخورم،

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: تشکیل نیروی هایی
دیدگاه:

سالام
وعده داده بودم،که درمورد نیروی هوایی وتشکیل آن مطلبی بنویسم،
اولین استارت تشکیل نیروی هوایی در
زمان ناصرالدین شاه زده شد،
درآن زمان هنوز هواپیما اختراع نشده بود،
دربعضی ازکشورهای اروپایی بالون وجود داشت.
که ناصرالدین شاه در سال ۱۲۵۶ یالونی
خریده وباخود به تبریز آورد،
دراصل همپا با اروپا بالون هم وارد ایران شد.
درحکومت بعدی محمدعلی میرزا این
کار مسکوت ماند،
درزمان مظفرالدین شاه دومین بالون خریداری شد،
درهمین سالها هواپیما توسط برادران رایت اختراع شد،
احمدشاه اولین هواپیما بنام بلریو ۱۱ به
ایران آورده شد،و درکنار آن عکس یادگاری نیز دارد،
این سالها زمان کشمش روس و انگلیس
درایران بود،
حتی احمدشاه درخواست خرید به
انگلیس داد،
که انگلیس به او هواپیما نداد،
ولی پس از کودتای انگلیسی فراماسیونی وآوردن رضا شاه،
انگلیس به ایران هواپیما داد،
یعنی درست پس ازکاشتن مهره خود
به ایران هواپیما داد.
البته این گفتگو طولانی است،که من
مختصری ازآن را آوردم.

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: این نوشته را به توصیه یکی از…
دیدگاه:

این نوشته را به توصیه یکی از دوستان در ایرانگوبال درج کردم.دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند

تاریخ:
عنوان دیدگاه: خالی بودن میدان و تکرار فجایع
دیدگاه:

دروووود!
موجز و مختصر.

گرگانیها یک ضرب المثلی دارند که میگویند: «عن ریسته، بابا ریده». که دقیقا چیزی معادل سگ زرد، برادر شغاله یا تره به تخمش میره، ابولی به باباش. ، یا چه علی خواجه. چه خواجه علی و امثالهم. آقای «احمدی نژاد»، یک بار در دستگاه سلسله خلفای الله، مصدر افاضات و موضعگیریهای لومپنی-پوپولیستی بودند و تجربه آن را تمام مردم ایران و جهان دراند و از نتایجش بی نهایت مشعوف و سرفرازند!!. بالطبع انسان، موجودیست که در پروسه زندگی اش مدام در حال تحوّل و پوست اندازی است چنانچه مستعد و شعور و فهم و درک و درد و همّت به خود آمدن را داشته باشد و بکوشد که استقلال فکر و کرامت و حیثیّت شخصی خودش را پاس بدارد و از ذهنیّت اماله ای و آکبندی و قیراطی-نصوصی تحمیل شده به وجودش فاصله آگاهانه و انتقادی و هرگز بازگشت ناپذیر بگیرد.

برغم ادّعای بیخودی که آقای «احمدی نژاد » میکند و میگوید من یک «لیبرال دمکرات» هستم و هیچ ما به ازاء اجرایی و اثباتی ندارد، کمافی السابق به محض اینکه مصدر قدرت اجرایی قرار بگیرد بر همان روال سابقی اقدام خواهد کرد که قبلا اجرا کرده است؛ زیرا ادّعای «لیبرال دمکرات»گفتن به زبان نیست؛ بلکه به سنجشگری گام به گام ذهنیّت و رفتارهای خود در گذشته است؛ آنهم با صداقت زبان و کلام تحریری و همچنین صف آرایی آشکار و ملموس و سر راست با «جمهوری اسلامی ایران» که توهین مستقیم به شعور و فهم و تاریخ و فرهنگ ایرانیان در جامعیّت وجودیست.. یعنی اینکه آقای احمدی نژاد و امثال ایشون، هر گاه آن دلاوری را از خود نشان دادند که اذعان کنند چرا و چگونه به اسلامیّت پیوستند و چرا و چگونه از اسلامیّت گسستند و به «لیبرال دمکرات شدن» متمایل، آنگاه میتوان بفهمی نفهمی به او تا اندازه ای محتاطانه اعتماد کرد و در عمل دید که چقدر به تجربیات و گفتارها و انتقادهای خودش وفادار و صمیمی است. بنابر این، صرف کاندیدا شدن آقای احمدی نژاد در تحت سلسله خلفایی که فقط بر مدار «انتصاب» تمرکز دارند و هیچ درک و فهمی از «انتخاب» ندارند، دلیل بر این نیست که در چارچوب سلسله خلفای الله، کوچکترین تحوّلی در سمت و سوی آرزوها و پرنسیپهای فرهنگ و تاریخ باهمستان ایرانیان، ایجاد خواهد شد. مشکل اینگونه خالی بودن فضاها که باعث میشوند، اشخاصی مثل احمدی نژادها وارد میدان معرکه شوند، بر سر این است که تمام«کنشگران و تحصیل کردگان مدّعو» که خود را مخالف و اپوزیسیون اتکیت میزنند، هنوز نیاموخته اند و نفهمیده اند که جامعه ایرانی در چه باتلاق هولناکی فرو تپیده است. خاک عالم توی سر همشون که هنوز نمیتوانند دو کلمه حرف حساب با یکدیگر رد و بدل کنند؛ چه رسد به آنکه بتوانند گرد هم آیند و سوسوی چراغ امیدی برای ملّتی شوند که مستاصل و اسیر در غّل و زنجیر انواع و اقسام مکّاران الهی محکوم و خوار و زار مانده اند.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
عنوان دیدگاه: تظاهر و ریاکاری الهی برای متعگی ولایت خونریز
دیدگاه:

درووود بر کیانوش عزیز!
اندکی حواشی و پرسشهای روغن کرچکی بر افاضات بی مغز و مایه آقای مهاجرانی!

آقای مهاجرانی مثل تمام همپالکیهای عقیدتی/مذهبی اش ادّعای «شهامت و صداقت» میکند و لفّاضیهای منبری خود را تحریر کرده است؛ یعنی ادّعایی که تمام سوخت و ساز و بند و پیله اش فقط بر «ریاکاری و تظاهر و خُدعه و تقیه و مکّاری و کتمان و بی شرمی مطلق» گذاشته شده است. شمایی که ادّعای «روشنفکری» میکنید، کدام فکر و ایده را از مغز و تجربیات و تامّلات فردی خودتان در زبان فردی تا کنون داشته اید که فقط رنگ و بوی شخص خود شما را داشته باشد؟ نه آلوده گیهای متعفّن و بوگندوی اسلامیّت شمشیر اقتلویی را؟. کدام فکر استخوانسوز را اندیشیده اید که به اندازه نور یک کبریت تلالو داشته باشد و مردم را از سیاهچالی که به آن افتاده اند، مشعل راه و مددکار آنها باشد؟. کدام جمله و پاراگراف را تا کنون در طول عمرتان اندیشیده اید که محصول ذهن و مغز فردی خودتان باشد، کدام وقت، «شهامت و صداقت» را داشته اید که نسبت به محتویات قرآنی و بویژه «اقتلو! اقتلو! اقتلو گفتنهای الله مخوف» و تاریخ نکبت بار اسلامیّت هولناک، لام تا کام حرف زده و انتقادی کرده باشید؟. شما کی و کجا و در چه زمانی و مکانی در طول عمرتان از لحظه ای که مصدر همدستی در دستگاه مخوف ولایت گیوتینداران الهی بوده اید تا همین ثانیه های گذرای متعگی و رکابداری، خردلی «شهامت و صداقت» داشته اید که در باره اینهمه جنایتها و کشتارها و غارتگریها و بیدادگریها و شکنجه ها و تجاوزات و جوانکشیها و کودک کشیها و پرپر کردن دختران و زنان ایران و کشتارهای اقوام ایرانی و نابودی و غارت فاجعه بار منابع و ثروتهای طبیعی و انسانی این سرزمین، لام تا کام سحنی گفته باشید؟. کو و کجا و کی؟.

شما که ادّعای «شهامت و صداقت» میکنید و اصلا معنای «شهامت و صداقت» را همچون همپالکیهای عقیدتی خودتان اصلا و ابدا نمیدانید و نمیفهمید و برایتان هر لغتی و مفهومی و اسمی، فقط و فقط ابزار توجیه جنایتها و تبهکاریهای حکومت و قدرت و اقتدار و امتیازخواهی نجومی زمامداران و اعوان و انصارتان است، کی و کجا «شهامت و صداقت فردی» را داشته اید که تبهکاران و ارگانهای سرکوبگر ولایت خلفای خونریز را نسبت به اینهمه کشتار و اعدام و هر ساله «نایب قهرمان شدن در فاجعه اعدام کردن» در سطح ایران و جهان اعتراض کرده باشید؟. شما که ادّعای عربده جویی «صداقت و شهامت» را میکنید، کی و کجا و در مقابل کدام شبکه های اجتماعی و مطبوعات تحریری، به کور کردن جوانان و نوجوانان و زنان و مردان ایرانی برای اعتراض میلیاردها مرتبه به حقّ و هرگز چون و چرا ناپذیرشان انتقاد و شکایت و حتّا همدلی کرده اید؟. کی و کجا و کو؟. شما که ادّعای بی شرمانه «شهامت و صداقت» میکنید و دم از «روح ملّی» میزنید اصلا و ابدا نمیفمید و نمیدانید معنی »ملّی و روح» چیستند، کی و کجا، خایه های صداقت و شهامت را داشته اید که بگویید «بُنمایه های روح ملّی» چیستند و چه نقشی در تاریخ و فرهنگ ایرانی از عصر کهن تا امروز داشته اند و همچنان دارند و علّت کلیدی تمام انقلابها و کشمکشها و خیزشها و اعتراضات مردم ایران در جامعیّت وجودی به حُکّام بی لیاقت و پست فطرت و خونریز الهی و سلاطین و سیستمهای نالایق درگذشته بودند و هنوزم هستند؟. شما که تمام وجودتان برای توجیه عقیده و مذهب مزخرفتان، چشم شده اید و تجمّع ده درصدی مردم مجبور و ذینفع در غارت مقدّس الهی را به نام جامعیّت مردم ایران غالب میکنید، چرا فهم و شعور ندارید که تجمع واعتراضی میلیونها ایرانی را در داخل و بیرون وطن برای اعتراض و طغیان علیه ولایت ناحق و فاقد لژیتیماتسون سلسله خلفای الله ببینید و به وجودشان اذعان کنید؟. شما که ادّعای «شهامت و صداقت» میکنید، کی و کجا و چه وقتی تلاش کردید که نسبت به رفتار مخوف زمامداران خلفای الله نسبت به انواع و اقسام اقلیّتهای دینی از سنّی گرفته تا یهودی و مسیحی و شاهدان یهوه و بهایی و بابی و کمونیست و ساینتولوژ و غیره و ذالک، کوچکترین اعتراضی بکنید و بر حقوق ذاتی و حقّه آنها مُقر بیایید؟. کی و کجا و کو؟. شما که ادّعای «صداقت و شهامت» میکنید، چرا از حکومتگران نمیپرسید که «خاورانهای ایران» را چه کسانی آباد آباد کردند؟. شما که ادّعای خواندن آثار «داستایوفسکی» را میکنید، آیا هیچگاه «شهامت و صداقت» آن را داشته اید که درسی از آموزشهای او گرفته باشید و به اندازه خردلی برای حقانیّت زندگی و جان و هستی و کرامت و شرافت انسانهایی که در جغرافیای ایران میزییند، گامی ارزشمند برداشته باشید؟. چرا «شهامت و صداقت ادّعایی جنابعالی» فقط حول و حوش دوام و استمرار ابدی «گیوتین خونریز خلفای الله و توجیه گری تمام جنایتهای آنها» میچرخد آقای مهاجرانی پر مدّعا و بی شرم روزگار؟. چرا ادّعای «شهامت و صداقت جنابعالی» فقط در حوزه «عقیدتی/ایدئولوژیکی/مذهبی شما و همپالکیهایتان محدود و مقیّد است؟. چرا «شهامت و صداقت ادّعایی جنابعالی» نمیتواند پایمالی حقوق انسانی و حقّه و مادرزادی اینهمه ایرانیان حقّ طلب را ببیند و بشناسد و به رسمیّت بشناسد و از بهر اجرا و تامین و تضمین حقوق آنها در برابر حکام خونریز و غارتگر و پست فطرت، میلیمتری موضع شفّاف بگیرید و رادمنش باشید؟. چرا؟. شمایی که ادّعای «شهامت و صداقت» میکنید، کی و کجا تلاش کردید که به پروسه نابود شدن دانشگاهها و مدارس و آموزشگاههای ایران و تبدیل آنها به حوزه های حماقت و بیشعوری و بیسوادی و نکبت و خرافات و ضدّ دانش و مصدر تعلیم شدن بی مایه ترین و نفهمترین تابعینی که حتّا الفبای عربی و فارسی را نمیدانند؛ ولی در دستگاه مخوف خلفای الهی تحت نظارت عقده ای ترین آخوند به نام خامنه ای، مصدر تعلیم شده اید؟. کی و کو و کجا؟. و هزاران چون و چرای دیگر.
جنابعالی اگر به راستی «شهامت و صداقت» دارید، یاد بگیرید که سکوت کنید و اینهمه گنده گوزیهایی تف سر بالا در مجامع و شبکه های اجتماعی از خود بروز ندهید که بیش از هر چیز بوی گند بلاهت و نفهمی و بی شعوری و حماقت ذاتی خود را رسوا و آشکار میکنید. اگر «شهامت و صداقت» دارید، خودتان را حفظ کنید و واعظ بی متّعظ نباشید و اینقدر نیز زر مفت مفت مفت نزنید؛ زیرا که سفت و سخت در باتلاق ریاکاری و تظاهر و دروغوندی و کتمان و رذالت ذاتی غرقید و غرّه و متکبّر.
شاد زی و دیر زی کیانوش عزیز!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: .متعهد یا آزاد.
دیدگاه:

-روشنفکر کیست؟ باور به وحی و ظهور و سحر و جاده و دعا و خرافات دارد؟ و لباس آخوندی را لباس پیامیر میداند؟ و آخوند را سرباز امام زمان میشمارد؟ و لواط و صیغه و خدعه را مستحب و نیمه واجب اعلان میکند؟
- یا روشنفکر را فقط مخالف دخالت دولت جریان عرضه و تقاضا و اقتصاد و برنامه ریزی اقتصاد میداند و آزادی فرد را مهمتر از گرسنه بودن وی میداند ؟و حجاب را هم گاهی قبول دارد و مخالف تربیت کودکان بشکل اتوریته است؟ و در سمت چپ مجلس نشستن را کافی میداند ؟
- یا روشنفکر را یک مبارز برای عدالت و آزادی و برابری میداند ؟و با دولت حاکم همکاری نمیکند و به افشاگری و روشنگری می پردازد و جهان وطن و فدرالیست و فمنیست و سکولار و دمکرات است و در طول تاریخ هزاران بار تا پای طناب دار رفته و یا اعدام شده است؟

روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا- روشنفکران، قشری اجتماعی میان بورژوازی و زحمتکشان هستند. روشنفکر انقلابی و مردمی با اراده گرایی ولنتاریستی و احساس گرایی پوپولیستی مرزبندی و اختلاف دارد. او نحستین قدم برای پروسه شناخت را رجوع به عقل و خرد و فهم و هوش و تجربه میداند. روشنفکرگرایی بینشی تئوریک شناختی است که جنبه عقلگرایی در پروسه شناخت را مهم و عمده میداند. وی صاحب نیروی قضاوت و تفکر است. با انقلاب صنعتی و پیشرفت علم و تکنیک و رونق اقتصاد، تعداد روشن فکران سریع رشد نمود و در فضای فرهنگی و سیاسی اهمیت یافتند و ارزشمند شدند. بخشی از روشنفکران مردمی و مبارز برای: صلح، عدالت، دمکراسی، سکولاریسم، و رهایی ملی شرکت نمودند و متحد زحمتکشان شدند.
نوع و گروه روشنفکر لیبرال در نظام طبقاتی سرمایه داری اتحادی قوی با بورژوازی و دولت استثمارگر حاکم دارد و مشمول تمام تضادها و قوانین جامعه طبقاتی کاپیتالیستی است. روشن فکران طبقه نیستند بلکه یک قشراند، چون رابطه مشخصی نسبت به مالکیت وسایل تولید کلان ندارند و معمولا در در بخش غیرتولیدی اقتصاد به کار فکری یا به کار خلاق مشغول هستند. قشر روشنفکر جریانی است سیاسی که از طریق عقلگرایی به کار فکری مشغول است و معمولا تحصیلکرده و آموزش دیده است. روشنفکر در زبان لاتین به معنی صاحب اندیشه، فهم و هوش است که گاهی به شکل اغراق آمیزی روی تئوری و تفکر تاکید میکند. نوع اجتماعی و مبارز برخاسته از میان زحمتکشان و طبقه کرگر در جوامع عقب افتاده و طبقاتی کمتر دیده میشود چون کاپیتالیسم مانع ورود فرزندان زحمتکشان به مراکز آموزشی و آکادمیک میشود.
بخشی از روشنفکران طبقات و اقشار دیگر به طبقات کارگر و زحمتکشان می پیوندند چون سرمایه داری و امپریالیسم قادر به تهیه شغل خلاق و امکان فعالیت آزاد برای همه آنها نیست و خطر جنگ و تهدید بمب اتم و عوارض محیط زیست و احساس از خودبیگانگی مدام هستی شان را نیز زیر سئوال میبرد. سیستم های راسیونالیستی در فلسفه غرب تمایل شدیدی به روشنفکرگرایی دارند، دو نماینده روشنگری در فلسفه کلاسیک بورژوازی و لیبرال: هگل و لایبنیتس میباشند. جنبش چپ پیش بینی میکند که بعد از پیروزی سوسیالیسم بر نظام کاپیتایستی، در غالب کشورها روشنفکران مبارز و مردمی در آغاز از طریق شرکت در انقلاب فرهنگی، به نوزایی و تربیت انسان نوین در جامعه میپردازند، و سپس در کنار طبقه کارگر و طبقه تعاونی های دهقانی، برای وحدت روشنفکران و زحمتکشان خواهند کوشید.
سوسیالیستها بر این باورند که قشر روشنفکر در جامعه طبقاتی آنتاگونیستی بدلیل ضرورت تقسیم کار میان کار یدی و کار فکری بوجود می آید. تعداد انها از زمان رنسانس و در عصر جدید بدلایل نام برده در بالا افزایش یافته و به نقش اجتماعی شان اهمیت داده میشود. روشنفکر گرایی ناشی از پروسه عقلگرایی است و نه محصول: غرایز، اراده، انگیزههای ناخودآگاه، یا حواس و احساسات و تصورات. روشنفکر معمولا منتقد اجتماعی و مخالف دولت طبقاتی استثمارگر حاکم است. وی اغلب سکولار، عدالتخواه، آزاداندیش، ماتریالیست، و گاهی از جان گذشته و فدایی است. پیرامون تاریخ روشنفکری و روشنفکرگرایی به وجود متفکران گوناگونی اشاره میشود؛ از جمله به آلکساندر آفرودیس از یونان در قرن 3-2 میلادی که مفسر اثار ارسطو بود و میگفت تمان انسانها به اندازه مساوی و بشکل ذاتی دارای هوشمندی هستند. این نظر او را بعدا در سدههای میان دو متفکر عرب و ایرانی بنام ابن رشد و ابن سینا و متفکر مسیحی بنام آگوستین در فرهنگ غرب و شرق اشاعه دادند. آفرودیس و ارسطو انسان را موجودی عقلگرا بشمار می آوردند که محتوا و نتیجه اندیشگی اش بقول ابن رشد و ابن سینا؛ نه دین؛ بلکه علم و فلسفه است. ارسطو میگفت بردهها فاقد توانایی تفکر هستند.
ماکس وبر، جامعه شناس آلمانی، روشنفکری را بخشی از عقلگرایی ماتریالیستی میدانست. تعریف روشنفکر و روشنفکرگرایی از قرن 18 میلادی در غرب مورد توجه فرهنگسازان قرار گرفت. سیستم های راسیونالیستی لیبرال تمایل شدیدی به فلسفه کلاسیک بورژوازی مخصوصا نظرات لایبنیتس و هگل داشتند. روشنفکران حامی بورژوازی در جامعه طبقاتی سرمایه داری اغلب از میان تحصیل کردگان طبقه متوسط و خزده بورژوازی عضوگیری میشوند. مارکسیست ها روشنفکران مبارز و مردمی را حلقه اتحاد میان: علم دوستان، رنسانس گرایان سکولار، و مخالفان سیستم فئودالیستی و کلیسا و شاه مطلقه خودسر، میدانند. آگاهی آنها از جمله دست آوردها و ارزش های عصر روشنگری است.
در دوره فئودالیسم و در قرون وسطا گروهی از روحانیون مردمی، بخشی از روشنفکران جوامع غربی بشمار می آمدند. مدرسین اسکولاستیک متعصب ارتدکس در پایان سدههای میانه هنوز روشنفکری را احساسی فراطبیعی و ناشی از انوار الهی میدانستند. تمایل به روشنفکرگرایی حتی در بسیاری از سیستم های ایده آلیستی توسط عقلگرایان وجود دارد. در نظام ها و فرماسیون های اجتماعی مانند: برده داری، فئودالی، بورژوایی،و سرمایه داری نقش روشنفکر از نظر:قدرت، عظمت، ساختار، استعداد سیاسی، سطح ایئولوژیک، رابطه با مالکیت وسایل تولید، فرق میکند. روشنفکران در هیچ جامعه ای تشکیل طبقه خاصی نمیدهند چون در روابط تولید نقش مستقلی ندارند آنها از طبقات و اقشار گوناگون بوجود می آیند.
روشنفکر لیبرال معمولا متحد بورژوازی و همکار دولت حاکم است. روابط سرمایه داری او را وادار میکند که به طبقه حاکم و علیه خلق خود خدمت کند. روشنفکر در منابع چپ و در منابع لیبرال عنوانی است نسبتا جوان و دارای چند معنی. لیبرالها روشنفکر را به فردی هوشمند تجسم میکنند که شامل متخصصان میشود و ممکن است علاقه به مبارزه اجتماعی و کمک به زحمتکشان نداشته باشد. پیرامون تاریخ آن گفته میشود در قرن 18 میلادی که بحث حقیقت و شناخت واقعیت از زیر انحصار دین و کلیسا بیرون آمد، و به قدرت تشخیص عقل و تجربه طبیعی اهمیت داده شد، روشن فکران بعنوان قشری سکولار شناخته شدند که اغلب تحصیل کردههای دانشگاهی بودند و در زمینه های علوم انسانی و علوم اجتماعی فعال بودند.

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: سئوالات حامیان شورای مهسا…
دیدگاه:

سئوالات حامیان شورای مهسا از آقای عبدالله مهتعدی در کپنهاک : ۱- شما ها با ائتلاف سیاسی که به وجود آوردید به مردم اميد دادید و برای اولین بار دمکراسی رو امتحان کردید. ولی با جدا شدن یک شخص این ائتلاف به هم خورد. چرا بدون اون فرد ادامه ندادین؟ در دمکراسی دوری و جابجای اشخاص کاملآ طبیعی است -2- دلیل شکست منشور؛ خروج شاهزاده بود و یا محتوای منشور؟ 3_ از جایگاه امروز ایا بهتر نبود برای تدوام این تشکل که در زمان خود امید ها افرید؛ با خواست اقای رضا پهلوی موافقت می شد و جلوی خروج او از شورا گرفته می شد ؟ 4-به نظر شما شکل گیری یک اتحاد و همبستگی منسجم تر در اینده واجد چه پیش شرط هایی باید باشد تا در مقابل عوامل ضد جنبش انقلابی زن زندگی آزادی پایدار بماند 5_ سئوال اخر اینکه شکست شورای مهسا ؛ یک شکست تاکتیکی بود ویا یک شکست استراتژیک؟ ( بعبارت دیگر ائتلاف چپ میانه و راست میانه دیگر ممکن نیست؟)

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: محمد رضا صفایی : برخی ها…
دیدگاه:

محمد رضا صفایی : برخی ها خودشان فریب می‌دهند، به مردم هم دروغ میگویند .
اگر آن شورا کمی شناخته شد فقط به دلیل وجود شاهزاده رضا پهلوی بود .
در ضمن شاهزاده رضا پهلوی هرگز در هیچ جا نگفت که از شورا خارج شد و هرگز اعلامیه هم در باره خارج شدن نداد .
زمانی که از تمام اعضای آن شورا پرسش شد که شما قصد نشستن بر صندلی قدرت را دارید ، پيش از همه ................. مسيح علینژاد پاسخ داد من تازه روی صندلی نشستم و قصد ندارم بلند شوم ، ولی شاهزاده رضا پهلوی فقط بلند شد و رفت ، و سپس گفت با دیگران هم برای نجات ایران همکاری می‌کند .
اصلا ما فرض را بر این بگیریم که دیگران شاهزاده رضا پهلوی مانع کارشان می‌دانستند، پس با رفتن ایشان که چرا نتوانستند بکار خود ادامه دهند ، البته دليلش کاملا مشخص است ، زیرا مردم ایران برای هیچ از اعضای آن شورای دروغین اعتبار و ارزشی قائل نبودند و نیستند .
اکنون پيش از یک سال از تشکیل آن شورای کذایی گذشت و هیچ یک از ایرانیان حتی کلام تأسف باری در این‌باره نگفتند و کسانی که برای این جسد دفن شده عزاداری می‌کنند، هنوز در اوهام خودشان بسر می‌برند .

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: محمود علیزاده:
دیدگاه:

محمود علیزاده:

رضا پهلوی یک شخصیت و خیلی هم تلاش میکنه ولی تشکیلات سیاسی و تجربه دمکراسی رو نداره با اینکه تو دمکراسی بزگ شده. تو دمکراسی فقت ائتلاف چند حزبی میتونه وجود داشته باشه. حکومت یا پادشاهی یک شخص آخرش به دیکتاتوری تبدیل میشه مسل جمهوری اسلامی.
این سؤال خوبیه. آیا پادشاه دانمارک در سیاست دخالت می کنن؟ نه تازه همه احزاب دانمارک رو به خانه خود دعوت می کنه. رضا پهلوی باید تو اون ائتلاف می موند چونکه همه آنها ایرانی بودن.

اتفاقاً رضا پهلوی باید با چنگو دندون او ائتلاف رو نگه می داشت چونکه نه فقت به نفع اون بود بلکه به نفع همه. اون به عنوان پادشا یا سینبول این وظیفه را داشت.

ببین شما از شعارهای جمهوری اسلامی استفاده می کنید. همه تمامیت ارضی ایران را میخان و همه هم به رأی مردم اعتقاد دارن. هلا هی این بگه من پادشا یا من رئیس‌جمهور چه تاثیری داره وقتی مردم باید انتخاب کنن؟

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: Farnoush Tabatabaieبا…
دیدگاه:

Farnoush Tabatabaie
با احترام و درود
آیا برای این نبود که نمیتوانستید بدون پشتیبانی درصد بزرگی از مردم داخل و خارج از ایران که از شاهزاده رضا پهلوی حمایت میکنند کارتان را پیش ببرید؟؟
شاهزاده یک نفر از اعضای همبستگی بودند ولی خوب میدانید که اقبال ایشان بیشتر از هر شخص دیگری در آن گروه بود .
ایشان کسی نیست که یک سال و ده سال و سی سال و حتی چند سال پیش از دامنه حکومت جمهوری اسلامی جدا شده باشد . ۴۴ سال ایشان بعضا تنهای تنها صدای مردم ایران بودند.
به هر روی برای تمام آزادیخواهان توان مبارزه و خرد ملی آرزو میکنم .
‌پاینده ایران ❤️

ائتلاف به چه قیمتی؟؟ به قیمت تمامیت ارضی ایران ؟؟ به قیمت اینکه خانوم معصومه علینژاد قمیکلا خود را پیشاپیش رییس جمهور ایران خطاب کنند ؟ همانطور که در مورد پهلوی پدر و پسر تاریخ و مخالفان به قضاوت نشستند در مورد این مسئله هم زمان ابعاد آن را روشن خواهد کرد. حد اقل کن از زبان شاهزاده هرگز نشنیدم که بگویند من شاه ایرانم همه جا گفتند من برای رساندن صدای مردم برای گذار از این حکومت تلاش خود را میکنم.

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: از اول جنگی مخفی بین حامیان…
دیدگاه:

از اول جنگی مخفی بین حامیان و مخالفان منشور مهسا بود که کاملن علنی شد و در نهایت امر با پیروزی مخالفان به رکود و شکست کامل جنبش منجر گردید. آقای مهتدی نمیتوانستند ادامه بدهند چون دستور حزبی نداشتند و تحت فشار شدید دیگر احزاب کرد و افکار عمومی قرار داشتند.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: سردار حقانیان یا همان مش قاسم خودمان.
دیدگاه:

میبینید حتی مش قاسم آقای بزرگ هم میتواند رئیس جمهور نظام بشود. آشپز آقا هم نفربعدی در نوبت هست.
لعنت بر کسانیکه سال 58 رای آری دادند.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: آن پرچمی که ایشان زیرش نشسته مال کدام کشور است؟
دیدگاه:

وقتی یک ایرانی سخنرانی میکند یا پرچم نمیگذارد ویا پرچم ایران را میگذارد. کسی که در زیر لوای هرپرچمی سخنرانی میکند معنیش مشخص است. همین گونه رفتارهاست که سایر مردم ایران را به صداقت اینگونه سازمانها مشکوک میکند.
در مورد اختلافات و جنگ اول انقلاب هم ایشان همه چیز را نگفت ونگفت که چرا دست رد به سینه هیاتی که برای صلح و دوستی رفته بودند زده شد. من جوانان را به خواندن روزنامه های آزاد آن زمان دعوت میکنم.(روزنامه ها در اول انقلاب از آزادی نسبتا خوبی برخوردار بودند).

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: بامغلطه نمی توان معنی کلمات را مصادره کرد
دیدگاه:

سالام
ما نسلی فوق‌العاده خوش شانسی بودیم ،درعصری زندگی کردیم ،که اختراعات نرم افزاری مارا با دنیای
واقعی آشنا کرد.
دراین مدت کوتاه از حدود سال ۱۳۳۰
تاکنون دوران مختلف تحول را دیدیم،
امکان دارد،وحتم نیز است،
که آیندگان در دوران بهتراز ما باشند،
هرچندکه ناملایمات و آلامی فراوان دیدیم و خودنیز آن را بجان چشیدیم.
ولی شناخت خوبی به تفکرات وبا رخدادها وباکسان و ناکسان پیدا کردیم.
دراین مدت کوتاه چه تعریفها وتحریفها
و ناملایماتی که ازاین افراد ندیدیم!!
برای اینکه فاشیسم را تعریف کنند،
زوربا را ازطرف گشادش فوت میکنند.
تا خواننده مطلب نتواند درک کند،
منظورایشان چی بوده است.
اینگونه تعریف ومعنی کردنها فقط توجیح گری بر اعمال زشت خود وتفکرخود شایسته است.
هر کلمه و واژه ومکتبی چه دریونان،
چه انگلبس،فرانسه، وو،،
خود دارای بار اقتصادی،سیاسی،فرهنگی،ادبی وو ،دارد.
آمده فاشیسم راتعریف کند،
ولی کتاب نوشته است.
مگرمیشود،با نوشتن یک کتاب مفهوم
فاشیسم را عوض کرد؟
بخاطراینکه کمونیستها با رضا پالانی
اتحادنمی کنند،
آمده کمونیست را فاشیست خوانده است!!
کمونیست، کمونیست است،تفکرش
تفکری کمونیستی است،
اگرانحرافی ازآنها دیده شده،،خلاص،
یعنی دیگرکمونیست نیست.
فمنیسم ،وقتی تفکرش را آلوده ناسیونالیسم کرد، یعنی تمام ،
فمنیست نیست،
هرکدام از واژه ها بار مفهومی خودش
را دارد،
وقتی از آن چهارچوب خارح شد،
دیگر به انحراف ازآن تفکر گرفتارشده
یا به تفکری دیگر رفته است.
اگربازهم دم ازکمونیست زد،عوامفریبی
است.
دراسلام هم همین است،
وقتی واردفرقه ایی شد،یا بانام اسلام
ولی عملی دیگر کرد،تمام ، ،
خواهشا، دوران را دریابید.
صدسال پیش نیست.
بهمین خاطراست،
که درایران هرکس میخواهد،گروه z
رابرای خودشان مصادره کنند،

بابام جان ،،زمان و عصرانقلاب انفورماتیک رادریابید.
دو نمونه ،ازایران می نویسم،
درایران کنونی، بعلت عملکرد غلط و
خیانت آخوندها نارضایتی درتمام عرصه ها ایجادشده است،
ولی این نارضایتی دلیل بر طرفداری
از فلان کس ک یا طرفداری از فلان
حزب نیست،
حال می بینیم،تعدادی قداره بند،
آنهارا برای خودمیخواهند مصادره کنند،
این نارضایتی وبدبینی عمومیت یافته
است.
حتی سیاسیون استخوان‌استخواندرهم
ازآنها نمی توانند،بهره برداری کنند،
همین گرده z نمونه ایی ازآنهاست،
اگرمیتوانستند،سوء استفاده می‌کردند.
یا آنهارا بخودجذب می‌کردند.
یا در آزربایجان و مناطق تورک نشین ایران
تورکان ایران میشه گفت ،اکثرا براثر
همین رسانه های مجازی وانقلاب انفورماتیک به حقوق مدنی و انسانی
خودشناسی یافته اند.
گروه های مختلف تورکان که درخارج هستند،
سعی میکنند،آنهارابرای خود مصادره کنند،
ولی دربین وبطن این تورکان ایران
نیروهایی هستند،دقیقا میدانند،شترشان راکجا بخوابانند.
طوری حرکت میکنند،وبه مردم تورک
مدیریت میکنند،که نه حکومت توان
کنترل اش دارد،
نه گروه های خارج نشین ونه دشمنان این ملت بزرگ.
حتی آمریکا انگلیس،روس،فرانسه ،
این موضوع رافهمیده اند،
ولی تعدادی متوهم نفهمیده و یا خودرا
به نفهمی میزنند.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: عبدالله مهتعدی این بار از…
دیدگاه:

عبدالله مهتعدی این بار از کردها در 4 چوب ایران و ایرانیت حرف میزند به زبان پارسی. در محافل کردی از جدایی کردها از ایران میگوید. اینکار او موجب سوء استفاده آخوندها و سلطنت طلبها و شونیست های حراف و سفسطه گر از بدنامی وخواسته فدرالیسم شده. من فکر میکنم شهادت اتفاقی ژینا امینی ربطی به سازمان و احزاب کرد ندارد و از آغاز یک اتفاق و مبارزه سراسری ایرانی و میهنی بود. شعار زن-زندگی- آزادی، هم نباید مورد دزدی و دستبرد سازمانها و احزاب فرصت طلب کردی شود. چپ ایران و ملیون و آزادیخواهان ایرانی از آغاز حامی خودمختاری کردستان فقط در 4 چوب ایران متحد و واحد بوده! شعار: آزادی برای ایران، خودمختاری برای کردستان، نیز در چهارچوب تمامیت ایران داده میشد.

سه میهن،- وطن اجدادی، میهن سوسیالیستی، وطن تبعیدی. پاتریوتیسم یا وطن پرست، عشق به میهن و سرزمین پدری است. آن واژه ایست یونانی-فرانسوی که از قرن 18 میلادی در فرهنگ سیاسی غربی مرسوم است. اصطلاح آن از سال 1831 میلادی به معنی سرمست و دوستدار ناپلئون بود. عشق به وطن و خلق خود باید همراه باشد با احترام به خلقهای دیگر و تایید آزادی و استقلال آنان. وطن دوستی یعنی عشق به محیط جغرافیایی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، تاریخی و عشق به جا و مکانی که مردم در آن زندگی و مبارزه میکنند. لنین میگفت: وطن پرستی احساسی است عمیق که از طریق قرنها و هزارهها زندگی و هستی در میهن، در درون انسان ریشه دوانده. سوسیالیستها بر این باورند که وطن پرستی در جامعه طبقاتی محتوایی طبقاتی دارد چون هر طبقه ای رابطه اش با وطن از طریق منافعش بیان میشود، مثلا رابطه بورژوازی با وطن از طریق منافع طبقاتی خودمحور و اگوئیستی او تعیین میشود و تاثیر میگیرد.
وطن پرستی پدیده ای تاریخی-اجتماعی است، آن محیط جغرافیایی فرهنگی اجتماعی سیاسی زندگی و مبارزه خلق است. وطن دوستی اصلی است اخلاقی سیاسی احساسی که محتوایش در عشق و صداقت نسبت به وطن و افتخار یا حسرت به گذشته و زمان حال و اعلان آمادگی و علاقه برای دفاع و حفاظت از منافع آن است. وطن پرستی قطب دیگر یا بخشی از احساس یا مسئولیت جهانوطنی است و در دورههای مختلف محتوایی طبقاتی گوناگونی دارد. میهن پرستی میتواند قطب مخالف ناسیونالیسم بورژوایی نیز باشد که از نظر رابطه سازمانی متحد گلوبالیسم سیاسی است.
چپ ها و لیبرال ها تاکید میکنند که وطن پرستی مخالف شونیسم و ناسیونالیسم است و برای درک و تکمیل و مقایسه آن، باید به مفاهیم و مکاتب دیگر مانند: ناسیونالیسم، انترناسیونالیسم، شونیسم، و ملت نیز توجه نمود. از نظر روانی برای احساس در خانه بودن، و احساس بیگانگی ننمودن، محیط فرهنگی اجتماعی برای هر انسانی مهم است. شخصیت انسان در سازش و وحدت جغرافیایی و محیط فرهنگی اجتماعی طبیعی بنام وطن شکل میگیرد. شخص وطن پرست حاضر است حتی خود را در راه رهایی و شکوفایی و حفاظت از وطن قربانی کند. انسانها در تمام دورهها حامل و ناقل واقعی احساس میهن پرستی بوده اند و علاقه ای عمیق به سرنوشت وطن و سرزمین پدری خود و مردم داشته اند. میهن پرستی دارای محتوای اجتماعی مختلف است و شامل: فرهنگ جامعه طبقاتی، و خصوصیات طبقاتی است. آن اندیشه و آموزشی است پیرامون اینکه سیاستمداران و شهروندان باید رفاه و سعادت هم میهنان خود را مد نظر داشته باشند.
میهن و وطن، محیط و منطقه ایست جغرافیایی، اغلب در ارتباط با وجود یک دولت، که انسان خود را از نظر احساسی متعلق به آنجا میداند و تولد و رشدش در آنجا بوده و سنت ها و شرایط آنجا برایش مهم و سرنوشت ساز هستند. یاد وطن احساس عشق و دوستی به آنجا را تداعی میکند و یک ضرورت آگاهی تاریخی و مخالف تنفر خلقی و احساسات شونیستی انسان ستیزانه است. وطن به معنی اجتماعی-سیاسی، محیط نزدیک و اطراف انسان است که او در آنجا رشد کرده و از طریق: خصوصیات، آداب و رسوم و مناظر طبیعی و جغرافیایی، فرهنگ و عادات و سنت و زبان و لهجه انسانهای اطرافش، او را در زمان رشد و زندگی اش همراهی و تحت تاثیر قرار داده اند. قطب مقابل وطن پرستی ناسیونالیسم بورژوایی امپریالیستی یا قومگرایی تنگ نظرانه است که ممکن است به اشکال: آنتی کمونیسم، راسیسم، شونیسم، و گلوبالیسم ارتجاعی، ظاهر شود. در وطن انتخابی یا میهن دوم فرد مهاجر ارتباط و وابستگی احساسی نسبت به ارزش ها و نرم های سرزمین اجدادی خود را در جایی که برای زندگی انتخاب کرده، رعایت میکند. آنها موجب میشوند که به سازش و تطبیق انسان با کشور میزبان کمک کند. ارزش گذاری شدید و اغراق آمیز در باره وطن ممکن است موجب شونیسم و ناسیونالیسم گردد. در جامعه طبقاتی بورژوایی حتی خرده بورژوازی آزاد نیست تا وظایف و احساسات ملی و مردمی خود را نشان دهد. وطن پرستی سوسیالیستی میخواهد از طریق تشکیل میهن سوسیالیستی، وفاداری به موضوع سوسیالیسم و کمونیسم، به دولت شورایی، و به حزب کمونیست، مدافع جهانوطنی خلقی-کارگری تیز باشد.
سازمانهای چپ، وطن پرستی سوسیالیستی را عالی ترین شکل میهن پرستی میدانند چون آن یک اصل اساسی اخلاقی و سیاسی میان زحمتکشان است. ایده و احساس عشق و وفا به میهن در وطن پرستی سوسیالیستی غیرقابل اجتناب است. برای زحمتکشان، میهن مکان و سرزمین مبارزه برای عملی نمودن پیام و وظیفه تاریخی آنان در راه تاسیس و تشکیل میهن سوسیالیستی است. در جامعه طبقاتی بورژوایی اشاره میشود که پرولتاریا میهن ندارد گرچه ذات و طبیعت اجتماعی اوست که از طریق جهانوطنی کارگری منافع خود و خلق را دنبال کند تا ناقل و حامل یک میهن واقعی باشد که در هماهنگی و تطابق کامل با احساس جهانوطنی باشد. از طریق سوسیالیسم وطن پرولتاریا توسعه می یابد و شامل کشورهای دیگر نیز میشود. او نسبت به خلقهای دیگر نیز احساس وفا و خلوص میکند و نه اینکه فقط نسبت به میهن و مردم خود. او افتخار میکند به مبارزات رهایی بخش ضد امپریالیستی، ضد کاپیتالیستی مردم و خلقهای دیگر. همزمان فرهنگ سوسیالیستی مانع ورود توحش و عناصر فرهنگ ارتجایی بورژوایی به درون فرهنگ ملی سوسیالیستی میشود و در مقابل محدودیت ها و برتری طلبی های ناسیونالیستی مبارزه میکند.
وطن پرستی سوسیالیستی نخستین بار شامل خلق و تمام مردم میشود و از سنت انقلابی وطن پرستانه گذشته دفاع میکند چون آن یک وطن پرستی آگاهانه است. وطن سوسیالیستی جسما و سازمانن با دوستی برادرانه و اتحاد جهانوطنی زحمتکشان تمام کشورها در مبارزه برای صلح و سوسیالیسم مخصوصا کمک برادرانه متقابل احزاب و خلقها در سیستم جهانی سوسیالیستی آینده گره خورده و متحد است.
شونیسم خلاف جهانوطنی زحمتکشان، واژه ایست فرانسوی و بینشی است شدیدا راسیستی و انتقام جویانه که رفتاری تحقیرآمیز نسبت به بیگانگان و زنان دارد. تحقیر فرهنگ و حق زندگی دیگران نیز از جمله باورهای بیمارگونه هواداران این جریان است. در مقابل شونیسم، انترناسیونالیسم هومانیستی قرار دارد. شونیسم عشق اغراق آمیز به میهن خود، ناسیونالیسم تعصب آمیز، تحقیر ملتهای دیگر، خود بزرگ بینی، و مردسالاری نسبت به زنان است. شونیسم نوعی ناسیونالیسم سلطه گر، مشوق تنفر علیه خلقهای دیگر، و ناسیونالیسم جنگ طلب است. شونیسم در ارزش گذاری میان ملتها فرق میگذارد. شدیدترین نوع آن در فاشیسم آلمان در قرن گذشته پیش آمد. شونیسم ایدئولوژی و سیاست ارتجاعی بورژوازی با خصوصیات ناسیونالیسم بورژوایی افراطی وبا تمایلات به زنجیر کشاندن آشکار و مستقیم بی رحم خلقهای دیگر و حتی دشمنی آشکار و اراده سلطه بر خلق خود است. شونیسم ناسیونالیسم اغراق آمیز از نظر لغوی برگرفته از یک شخصیت در یک نمایشنامه فرانسوی همراه با تنفر بود. شونیسم طبق طبیعت خود گاهی عاشق بورژوازی امپریالیستی یک کشور بیگانه بر کشور خود و بر ملت های دیگر است. احزاب چپ طبق خصوصیات انترناسیونالیسم طبقه کارگر قاطعانه مخالف هر نوع شونیسم هستند و بدون سازش با آن می جنگند.
سوسیالیستها تاکید میکنند که میهن دوستی تودهها باید قلبا با احترام به خلقهای دیگر و دست آوردهایشان گره خورده باشد. بورژوازی امپریالیستی میکوشد تودهها را برای منافع خود بعد از دستکاری و مغزشویی طولانی فریب دهد و فعال کند تا خیانت اش را نسبت به ملت و میهن مخفی کند. برای زحمتکشان یک کشور موضوع میهن مقوله ای مستقل نیست بلکه آن گره خورده به مبارزه طبقاتی و به مبارزه رهایی بخش ملی و علیه هر نوع استثمار. به این دلیل زحمتکشان آتشین ترین و پایدارترین مدافعان نماد علاقه صادقانه به میهن و وطن هستند. تصویر وطن در ذهن انسان مهاجر و تبعیدی معمولا همراه با نوستالژی و مثبت است چون شرایط اجباری خاصی او را وادار به ترک وطن نموده اند. او معمولا ضعفها را توجیه میکند یا به اغراق از آنان یاد می نماید. در فرهنگ میهنی، وطن پرستی سوسیالیستی و انقلابی، عمل و اقدامی فعالانه در راه شکوفایی فرهنگ ملی مردمی و خلقی برای نزدیکی و توسعه فرهنگ هومانیستی با دیگران است.

تاریخ:
عنوان دیدگاه: سه نکته در بارهٔ مقالهٔ حاضر
دیدگاه:

سه نکته در بارهٔ مقالهٔ حاضر:

یک:
در مقاله تأکید شده است که «بالقوه» می توانیم از تک تک تضاد های کوچک یا بزرگ، «فرصت» هایی «بسازیم» و بر فرصت های مستقل از این نوع تضاد ها «بیافزاییم»، نه این که به این فرصت ها به عنوان محور مبارزه نگاه کنیم.
البته، دقت کنید که صحبت از تأثیر خود به خودی این تضاد ها و تقابل ها و تعارض ها نیست، بلکه صحبت از ساختن فرصت از این هاست.
«ساختن فرصت»، با استفاده از فرصت فرق دارد.

دو:
با انتصاب رییسی به ریاست جمهوری، دوران تضاد های «درون حاکمیتی» میان اصلاح طلب و اعتدالی با اصولگرا (و طبعاً استفاده از این تضاد ها) تقریباً تمام شد. اما من همان زمان نوشتم که این حرف که ج.ا با کنار گذاشتن اصلاح طلب و اعتدالی، یکدست شده است حرف ساده نگرانه یی است، و حالا تازه دوران رشد و بروز هرچه بیشتر تضاد های پایان ناپذیر میان خود اصولگرایان است.
این تضاد ها بعد از حذف رییسی ـ همانطور که در مقاله آمده است ـ ابعاد بزرگتری خواهند یافت، و باید از آنچه پیش خواهد آمد به نفع توانمند کردن جنبش، فرصت ساخت، و بر فرصت های پیشین و فرصت های مستقل از این تضاد ها افزود و به پیش رفت.
عنوان مقاله هم بر همین موضوع تکیه دارد و این که پرسش اصلی، چگونگی هلاکت رییسی نیست، بلکه چگونگی پس از این هلاکت است؛ و به جای یافتن پاسخ های مناسب به این پرسش اصلی، تمام نیروی خودمان را روی بحث و بررسی چگونگی این هلاکت نباید بگذاریم و نباید پرسش اصلی را فراموش و یا تبدیل به فرعی کنیم.

سه:
استراتژی کلان انقلاب بحث دیگری است که نباید ما را از استرتژی مرحله یی نخست باز دارد یا غافل کند.
استراتژی مرحله یی نخست، به اعتقاد من باید حول محور چهار اصل اولیهٔ تفکیک ناپذیر

و به هم پیوستهٔ زیر شکل بگیرد:

ـ سرنگونی ج.ا
ـ استقرار دموکراسی (دموکراسی با همان معنا و تعریف متداول آن، نه با شرط و شروط اضافی)
ـ سکولاریسم (و نفی هر نوع مشروعیت سازی با نام ایده‌ئولوژی)
ـ و تأمین حد اقل های رفاهی یک زندگی اقتصادی متوسط برای تمام آحاد جامعه.

[مخصوصاً شماره گذاری از یک تا چهار نکردم تا بر غیر قابل تفکیک بودن این چهار اصل در جنبش و مرحلهٔ پیشرفتهٔ فعلی آن تأکید کنم.]

جامعهٔ ایده آل من طبعاً خصوصیات بسیار دقیق تر و گسترده تری دارد، از جمله در مورد نفی ستم طبقاتی. ولی معتقدم که هیچکدام از ما (باهر نگاهی که به جامعهٔ ایده‌آل خود داریم) نباید خود را در حال حاضر بر تحقق جامعهٔ ایده‌آل، متمرکز کنیم، و متحدان خود در مبارزه را هم به هیچ وجه نباید مشروط به آن سازیم.

به طور خلاصه:
در این مرحله، فقط بر سرنگونی ج.ا (با تمام دسته بندی های درونی آن، از اصلاح طلب و اعتدالی تا اصولگرا)، با هدف معین و محدود اولیه یعنی استقرار دموکراسی، سکولاریسم (و نفی هر نوع مشروعیت سازی با نام ایده‌ئولوژی)، به علاوهٔ تأمین حد اقل های رفاهی یک زندگی اقتصادی متوسط برای تمام آحاد جامعه، باید متمرکز شویم.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: نیروی هایی درزمان قاجار ایجادشد
دیدگاه:

سالام
نیروی هوایی درزمان قاجار ایجادشد،
من فیلم اش دیده ام،
درآن زمان هواپیماهای ملخی بودند،
که احمدشاه ،ازپایگاه و از هواپیما
بازدیدمیکرد،
البته درآن زمان اکثرکشورها نیروی
هوایی مدرن نداشتند،
ایران هم یکی ازآن کشورهایی بود
که ارتش ونیروی هوایی مدرن نداشت.
دراین مورد ،
اطلاعات خودرا تکمیل کرده برای همه
دراینجا می گذارم.

تاریخ:
عنوان دیدگاه: اراده معطوف به قدرتپرستی و عقده های حکومتگری
دیدگاه:

دروود بر آقای طاهری گرامی!
اندکی بحث برای فراتر اندیشیدن و ژرفکاوی

ابزار جنگی شدن مفاهیم از پیامدهای رفتاری مومنان و مدّعیان حقیقتهای انحصاری ریشه میگیرد. از لحظه ای که انسانهایی به عقیده ای/مذهبی/دینی/ایدئولوژیی/نظریّه ای و امثالهم ایمان کور و مشکلگشایی و حبل المتینی آوردند به هر چیزی که در سمت و سو و دایره حقیقتهای نصّی و انحصاری آنها تعلّق نداشته باشد، مُهر باطل و بی اعتبار میزنند و میکوشند برای سر به نیست کردن آن به هر ابزاری چنگ اندازند و از هر چیزی نیز ابزار جنگی بسازند. به همین سبب نیز تمام مالکین حقیقتهای خودپنداری از مفاهیم، زاغه مهمات و زرّادخانه های تبلیغی/دماگوژیکی و اتّهامی و زشتگویی ترتیب میدهند و خودشان را به آنها مسلّح میکنند تا سنجشگران حقیقتهای نصّی را لت و کوب و نابود کنند. آنها تمام سوراخ و سنبه های زرّادخانه عقیدتی/مذهبی/ایدئولوژیکی خود را با بدنام و شانتاژ کردن دیگران و کینه توزی و خصومت هیستریک و نفرت قیرگونه و جنگ و جدالهای لفظی و تبلیغاتی به نام «آزادی، عدالت، دوستی، حقوق بشر، مدرنیته، مدرن، سکولاریته، لائیسیته، اخلاق، پیشرفت، ترقی، روشنگری، دانش، سعادت، شادمانی، و غیره و ذالک» برچسب برّاق میزنند. در دید و نظر آنها مهم نیست که مفاهیم به ذات خودشان چه معنایی میدهند؛ بلکه اصل برای آنها این است که بتوان از هر مفهومی، ابزار جنگی ساخت و به اهداف خود چنگ یافت.

در تاریخ معاصر ایران با شکلگیری حزب توده و دیگر سازمانها و گروهها و تشکیلات سیاسی از مذهبی اش گرفته تا ضدّ مذهبی و غیره و ذالکش که مصایب وطنی را ایجاد و متداوم کردند، هر کدامشان از لحاظ نظری و پراکتیکی به مالک حقیقت بودن و حقانیّت انحصاری داشتن به تملّک حقیقت و سپس توجیه و تفسیر رفتارهای خود به آن آویزان بوده اند و همچنان در ایران و گوشه و کنار جهان، کما فی السّابق، آویزان هستند و به استفاد کردن از مهمّات زرّادخانه عقیدتی/ایدئولوژیکی/مذهبی خودشان با توفیقات الهی- ماتریالیستی مشغولند که ریشه تمام کنشها و واکنشهای آنها فقط و فقط در اراده معطوف به قدرت و کسب امتیازهای حیف و میلی آنهم به نام مردم است؛ زیرا کسانی که ادّعای مالکیّت حقیقت را سر میدهند، خود را محقّ و مجاز میدانند که به هر عملی اقدام کنند و برای دیگران تعیین تکلیف کنند که چه چیزی خلاف حقیقت/ضدّ حقیقت است.
نکته ای که اینهمه جنگاوران هل من یزیدی و مالک حقیقت کذّایی تا امروز نیاموخته اند و اراده مستبد خود را بر این پاشنه گذاشته اند که تا قیام قیامت نیز نیاموزند، این است که ایرانیان هیچگاه از سپیده دم فرهنگ و تاریخ خودشان، به چیزی به نام «حقیقت» اصلا و ابدا اعتقادی نداشتند و هنوزم ندارند و هرگز نیز نخواهند داشت. ایرانی از آغاز سپیده دم تاریخ و فرهنگش فقط در «جستجوی راستی و بلندی جویی» بود و اینکه چگونه میتوان از ژرفای تخمه گوهری خود در آزمونهای زندگی و رفتن به هفتخوانهای خودآزمایی به آفرینش درخت هستی خودش در مقام همیال خدایان شدن همّت کند و کامیاب شود.
حقیقت از مسائل نصوصی ادیان نوری [=میترائیسم، زرتشتیگری] و ادیان ابراهیمی [= یهودیّت، مسیحیّت، اسلامیّت] و ایدئولوژیهای بر آمده از ادیان ابراهیمی مثل مارکسیسم است که در رقابت با همدیگر برای سیطره یافتن بر مغز و روح و روان انسانها؛ جهان را به کشتارگاه تبدیل کرده اند. حقیقت هیچگاه از معضلات و پُرسشهای «ساینس» نیز نیست؛ زیرا ساینس بر شالوده آزمایش و خطا و بازاندیشی و ابطال و گمانه زنی و حدس و تصوّرات فرضیه ای استوار است و در آخرین تلاشهایش به جستجوی «شناخت» است، نه کشف و تملّک حقیقت کذّایی.
امّا ایدئولوژیگران و مذهبیون و پدافندگران مذاهب/ادیان حقیقت پنداری با مستمسک قرار دادن محصولات دانشهای بشری بر آن هستند که مبانی عقیدتی/مذهبی/ایدئولوژیکی خود را همچون جواهر آلات و ابزار سربازان جنگجو به خود بیاویزند تا مثلا حقّانیت و مطلقیّت صحت عقیده/ایدئولوژی/مذهب/دین و همچنین تمام رفتارهای شفاهی و تحریری خود را توجیه بی چون و چرا کنند. مذهبیون گوناگون در تاریخ معاصر ایران و همچنین کنشگران حزب توده در خدمت به روسهای خفّتخواه ایران و ایرانیان و در تبعیّت کردن از ماشین تبلیغاتی آنها باعث شدند که مناسبات انسانی در جامعه ایرانی به جای شکوفا شدن منطق و استدلال و هنر خویشاندیشی و جستجو و ابتکار و گشوده فکری و باهماندیشی و ژرفنگری و میهندوستی و مردمدوستی به باتلاقی مسموم از بدپوزیها و لیچاربافیهای تهاجمی و جنگی تبدیل شود و فاجعه به دنبال فاجعه برای میهن و مردمش به بار آورند. برای چیره شدن بر مصیبت و تبهکاری هولناکی که همچنان قربانی به دنبال قربانی میطلبد، راهی نیست سوای سنجشگری بی محابای رگ و ریشه های عقیدتی و ادّعاهای نصوصی آنها که در دیگ مذاب شرایع اسلامیّت و مزخرفات ایدئولوژی مارکسیسم با روکش متابعت از نظریّه های رایج و کف آلود بر فضای دانشگاههای باختر زمینیان، همچنان مصدر فعالیّت هستند، کوششها کرد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: آموزنده بود.
دیدگاه:

با سپاس از نویسنده محترم مقاله.
بخاطر می‌آورم که در تظاهرات ضد ایرانی چپ ها چگونه شعار مرگ بر نظام پادشاهی توده ای ها، را جوانان بی خبر از جهان پیچیده سیاست سر می‌دادند.
کسی نبود که همین حرفهای نویسنده محترم را برای شناسایی فاشیسم بزند و فریاد برآورد نظام پادشاهی فاشیستی نیست و گروهی از عوامل مسکو این شعارضد ایرانی را در دهن جوان ایران انداختند.
بیاد می‌آورم در یکی ازبرنامه های تله و یون آلمان گوینده ای گفت آنچه در ایران می‌گذرد آدولف هیتلر انجام نداد.
آیا وجدانی آزادی می‌تواند نظام پادشاهی را هم طراز نظام هیتلر کند مسبب اشغال ایران در جنگ دوم گردید؟
نظام پادشاهی فاشیست نبود واین یک دروغ بزرگ چپ گرایان است که تا امروز مهره سیاست خارجی دولت روسیه هستند.
اما همین ضد فاشیست‌های توده ای مبلغ و مروج زشت ترین وعقب افتاده ترین نظام حکومتی آخوند ها در ایران شدند.
ما اکنون شاهد هستیم چگونه هزاران چپگرای ضد ایرانی در همین کشور فاشیستی و امپریالیستی آلمان در کمال آرامش و رفاه و امنیت سیاسی زندگی می‌کنند بی آنکه لحظه ای بگذشته خیانت بار خود نگاهی انتقادی داشته باشند از برخی انسانهای شریف که بگذریم.

تاریخ:
عنوان دیدگاه: رادمنشی و مسئولیّت پذیری
دیدگاه:

مُغضل کشورداری و آیین آن
پیوند و نقش فرد فرد انسانها
تحشیه ای دیگر.

هر خانه ای؛ ولو خشت و کلنگی باشد، برای ساختن و بر پا کردن آن به ملاطهایی احتیاج است. چیزهایی باید دم دست باشند تا بتوان طرحی را؛ ولو آلونک ساده و کاهگلی باشد، به ساختنش طبق طرح دم دست امیدوار بود. «حکومت و دولت» نیز، چیزی شبه «خانه سازی» است. هر گاه آحادّ ملّتی یا به عبارت سر راست تر و دقیق تر، «کنشگران و تحصیل کردگان ملّتی – مهم نیست به چه چیزهایی اعتقاد دارند؛ بلکه مهم است که بفهمند در ساختن حکومت و دولت به شعور و درک و تجربه و تخصّص و فهم و نیروی عقلانی خودشان باید تکیّه کنند؛ نه به مبانی عقیده و دین و مذهب و ایدئولوژی و امثالهم - » در وضعیّتی نباشند که بتوانند به حیث «طرّاحان و سازندگان ساختمان حکومت و دولت» در کنار یکدیگر بایستند، حتّا اگر بی همتاترین طرحهای خیره کننده و چشمگیر و شایان هزاران آفرینگویی را دم دست داشته باشند، هیچگاه و هرگز نخواهند توانست به اجرای آن کامیاب شوند؛ زیرا پیش شرط موفقیّت آمیز بودن اجرای طرح به تصدیق و تایید و وفاداری و پایبندی به «پرنسیپهای خاصّ خودش» منوط و الزامی است.

تا امروز روند کنشها و واکنشهای گرایشهای سیاسی نسبت به همدیگر و در مصاف با »زمامداران حاکم» بر مدار «حذف نه تنها حکومتگران؛ بلکه رقیبان خود» نیز چرخیده است و اگر برای بازارگرمی از انواع و اقسانم مفاهیم ایده آلی و آرزویی و امثالهم استفاده تبلیغی میکنند، دلیل بر آن نیست که به اجرای چنان ایده آلها و آرزوها نیز مصمّم و مسئول هستند. تا زمانی که انسانها در موقعیّت قدرت نیستند، حرفهای قشنگ میزنند. فقط از لحظه ای که زیر پای قدرت و حکمرانیشان سفت و محکم شد، به جای پرداختن به معضلات و مسائل کشورداری به تحکیم و ابدیّت دادن به سیطره اقتدار و قدرت خودشان همّت شبانه روزی میکنند خواه با کاربست انواع و اقسام خشونتها باشد، خواه با کاربست انواع و اقسام بند و بستها و مناسبات مافیایی و کشمکشهای فریب آمیز. خواه التقاطی از هر دو. مقصد و هدف آنها فقط یک چیز است: ماندن ابدی بر اریکه قدرت و اقتدار و امتیاز.
معضل حکومت و دولت را نمیتوان بدون انسانهایی [کنشگران] حلّ فصل کرد که هنوز با خودشان راستمنش نیستند و در مقابل مردم، صمیمیّت شفّاف ندارند و با آنها از در صدق و منطق و استدلال در نمی آیند. مسئله کشورآرایی و آیین میهنداری به نیکمنشی و فرزانگی و تخصّص و همآوردیهای آزمودنی انسانهای کنشگر منوط است. بسیاری از ایرانیان بحث از «پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» میکنند، ولی هیچکس تا امروز نتوانسته است توضیح دهد که «نیکی» چیست؟. حتّا موبدان زرتشتیگری با تحریف و تقلیب تصاویر خدایان ایرانی و ساختن این ترکیب فریبنده، هیچگاه نتوانستند توضیح دهند که «نیکی» چیست؟. آنها فقط هدفشان در سمت و سوی اقتدار و قدرت و تحکیم سلاطین بی لیاقت بود و به ایدئولوژی خاصّ خودشان محتاج بودند، عین طیف اخانید. «نیکی» در تجربیات بی واسطه و ژرفمایه نیاکان ایرانیان، مسئله ای بود که به «موقعیّت و هنگام« مربوط میشد؛ یعنی اینکه، هیچکس نمیتوانست نیکی را همچون «فرمولهای ریاضی/مکانیکی/احکام مذهبی و امثالهم» تعریف ازلی-ابدی کند تا انسانها حسب آن در تمام طول تاریخ زندگی شخصیشان و نسلهای پس از خودشان طبق آن رفتار کنند. «نیکی هر انسانی» در موقعیّت و هنگامهای زندگیست که مشخّص و اجرا و در همان هنگام و موقعیّت نیز مختوم میشود و مکرّر بودن آن، لامحال است؛ زیرا زندگی، پروسه ای جاری و روان است که در موقعیّتهای مختلف، واکنشهای دیگرسانی را طالب است. تعریف نیکی به تک تک انسانها در موقعیّت و هنگام، منوط است که پیامدهایش به خوشزیستی و پرستاری از جان و زندگی همنوعان می انجامد. بنابر این آنانی میتوانند رفتار نیک از خود نشان دهند که به استقلال فکر و قائم به ذات بودن و پایبندی به وجدان فردی و هنرها و توانمندیها و مهمتر از همه، مسئولیّت پذیریهای خودشان، آگاه و بیدارفهم باشند تا بتوانند در موقعیبتهای مختلف کشورداری به گرفتن تصمیمهایی کوشش کنند که دوام شیرازه مناسبات اجتماعی و سعادت انسانها را تامین و تضمین کنند؛ نه دوام اقتدار و قدرت کنشگران را. انسانی که لیاقت و فرّ کشورداری را ندارد، محقّ و مجاز نیست که مصدر قدرت و اقتدار باشد. بالطّبع، هر چقدر کنشگرانی با مسئولیّت و فرهیخته و فراخبین باشند، به همان میزان نیز میتوانند بر معضلات و مشکلات اجتماعی با مهارت چیره شوند و راهگشاینده عمل کنند و در انظار مردم، لایق و محترم به شمار آیند. ولی هر چقدر از مردم اجتماع، فاصله بگیرند و با تکیه به ارگانها و سازمانها و تشکیلات اداری و سرکوبگر به تحکیم قدرت و اقتدار خودشان بکوشند و اصلا به معضلات و مسائل مردم جامعه، هیچ اهمیّتی ندهند، متعاقبش بر قهقرائی و متلاشی شدن مناسبات انسانی و درب و داغان شدن منش انسانها شدّت خواهند داد و جامعه را مدام در بحرانهای هول افکن پشت سر همدیگر محکوم خواهند کرد.
آنکه میخواهد رفتار مردم اجتماع بر اصول و پرنسیپهای خردمندانه و عقلانی باشند، باید در ابتدا خودش مرد میدان خردمندی و عقلانی رفتار و عمل کردن باشد تا نم نم دیگران نیز از او بیاموزند و شکوفاگر رفتار و منش نیک شوند. اگر هر درختی به تنهایی و به ذات خودش، سبز و شکوفا شود، رفته رفته انسانها نیز از یکدیگر می آموزند که سبز و شکوفا شوند و در انتهای شکوفا شدنهاست که جنگل سر سبز درختان پر بار به بار و بر می آید. یا به زبان «مولوی»:
چون تو، سر سبز شدی، سبز شود جمله جهان
اتّحاد عجبی در عرض و ابدان بین
زانک تو، جزو جهانی، مَثَل کل باشی
چونک نو شد صفتت، آن صفت از ارکان بین
سیاست تا امروز در جامعه ایرانی، سیاست برای ملّت و اندیشیدن در باره حلّ و فصل کردن مسائلش نبوده است؛ بلکه برای سیطره و حکومت مطلق داشتن بر مردم بوده است به همین دلیل نیز مردم ایران به هیچ گرایشی اعتماد ندارند و به شدّت بدبین نیز هستند. مسئله بدبینی مردم به گرایشهای سیاسی باید رانه ای باشد از بهر اندیشیدن برای پوست اندازی گرایشها و تلاش آنها برای اثبات رادمنشی خودشان تا مردم در رفتار و کنشها و واکنشها و گرایشها و تشکیلات سیاسی به عیان ببینند که ناجیان آنها و یسلکشان عرصه سیاست، هدفشان حکایت آن قصّابی نیست که «گوسفند را از چنگ گرگ ربود تا خودش کارد را بر شاهرگ گوسفند بگذارد و سرش را ببرد».
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: .دین شبه فاشیستی.
دیدگاه:

چرا راستگرایان نمی تواننند روشنفکر باشند؟ چرا سلطنت طلبان شونیست، خود پدر فاشیسم میتوانند باشند؟ یهودیان میگویند کسیکه هیتلر را با استالین مقایسه کند و آندو را یکی کند، خودش یک هوادار هیتلر است. یکی از ابزار ضد روشنگری، ایجاد اغتشاش فکری و ترجمه غلط مفاهیم و واژههای شناخته شده زبان پارسی، به نفع مرام خود است.
https://www.youtube.com/watch?v=hUiwvIDElIw

https://www.youtube.com/watch?v=hUiwvIDElIw
فاشیسم،- ترور ،ابزار ایجاد وحشت و انفعال است.خصوصیات فاشیستی دردیکتاتوری های زمان حال.فاشیسم واژه ایست ایتالیایی که در آلمان بشکل نازیسم بین سالهای 1945-1933 بقدرت رسید و به معنی حکومت دیکتاتوری زور و خشونت آشکار تروریستی که ناشی از جنبش راستگرایانه بود. فاشیسم و نازیسم اندیشه ای عمیقا شونیستی ناسیونالیستی که ضد دمکراسی، ضد سوسیالیسم و کمونیسم بود. مشخصه آن: باندگرایی، ماجراجویی سیاسی، و زمینه سازی برای جنگهای منطقه ای یا امپریالیستی است. جامعه شناسی بنام دیمیتروف آنرا دیکتاتوری تروریستی آشکار خشن ارتجاعی و بی شرمانه علیه نیروهای خلقی، دمکراتیک، و ترقی خواه است. آن جنبشی شدیدا شونیستی و محصول عناصر سرمایه مالی امپریالیستی بود.
فاشیسم در لباس سیاست در اروپا ظاهر شد. آن سیستم قدرت و ایدئولوژی امپریالیسم در دوره عمومی بحران کاپیتالیسم است و ایدئولوژی شونیسم افراطی راسیستی ضد کمونیستی است. فاشیسم حتی به نابودی دمکراسی های بورژوایی پارلمانی می پردازد. آن امپریالیستی ترین عناصر سرمایه مالی کاپیتالیسم جهانی و دیکتاتوری عریان تروریستی دولتی است. هسته مرکزی ایدئولوژی ضد انسانی فاشیسم، ضد نظام شورایی، ریوانجیست انتقام گیر، راسیست، و بلندگوی دماگوگی؛ یعنی اشاعه دروغ های شاخدار و تنفر ضد بشری است.
فاشیسم سمبل سیاسی ایدئولوژیک حکومت موسولنی در ایتالیا بین سالهای 1945-1922 میلادی بود که روی آلمان هیتلری و اسپانیای قرانکو نیز تاثیر گذاشت. فاشیسم بعدها در چند کشور دیگر اروپا بقدرت رسید گرجه مخوف ترین نوع آن بین سالهای 1945-1933 در آلمان، دولت را در دست گرفت. در کشور پرتقال دیکتاتوری بنام سالازار رهبر فاشیستها شد. در وقایع نگاری فاشیسم موسولنی در ایتالیا آمده که: در سال 1919 فاشیستها با هم متحد شدند و در سال 1921 حزب فاشیست را تشکیل دادند، در سال 1922 موسولنی راهپیمایی بسوی شهر رم را رهبری نمود، در سال 1925 وی کودتا نمود و اعلان دیکتاتوری دولت متحده اتوریته فاشیستی کرد، و 1943 کودتای بادوگولیس انجام شد. در دهه قرن بیست در کشورهایی مانند لهستان، مجارستان، ایتالیا، و 1933 در آلمان رژیم های فاشیستی به روی کار آمدند. در دهه 30 قرن بیست با کمک فاشیسم آلمان و ایتالیا، در اسپانیا روی کار آمد.
ایدئولوژی نازیستی آلمان فاشیست متکی به 3 اصل: راسیسم، میلیتاریسم، و ناسیونالیسم، بود. این جنبش سیاسی سلطه گر در آلمان متکی به حزب کارگران ناسیونال سوسیالیستی بود. 2 کتاب مهم جهانبینی فاشیسم در آلمان عبارت بودند از: کتاب "اسطوره قرن 20" که توسط روزنبرگ در سال 1930 منتشر شد، و کتاب "نبرد من" هیتلر که در سال 1925 بچاپ رسید. وقایع نگاری نازیسم آلمان به این قرار بود: 1921 هیتلر رهبر حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران فاشیست آلمان شد. در سال 1923 کودتای شهر مونیخ شکست خورد و حزب منحل شد، 1925 حزب نازی مجددا بنیاد گذاشته شد، 1932 حزب فوق قویترین حزب آلمان گردید، و در سال 1933 بقدرت رسید و تمرکز قدرت برای ترور و جنایت و جنگ جهانی در دست هیتلر قرار گرفت.
نازیسم جنبشی اجتماعی سیاسی بود که بعد از 1918 میلادی در آلمان بوجود آمد و سرانجام بشکل دیکتاتوری خشن دولت امپراتوری رایش سوم بقدرت رسید. فاشیسم هیتلری مدعی برتری نژاد آریایی جعلی بر سایر نژادها بود و با ادعا و دروغ اینکه خلق های آلمانی زبان بدون مکان و سرزمین کافی هستند، خواهان توسعه کشور خود بسوی اروپای شرقی نژاد اسلاو شد. آلمان خواستار لغو قرارداد ورسای، ناشی از شکست در جنگ جهانی اول با فرانسه نیز گزدید. فاشیسم حاکم خواستار نابودی قوم یهود در اروپا شد چون آن مدعی بود که نژاد یهود در طول تاریخ دفرمه و معیوب شده و شغلش فقط استثمار مردم از طریق بانک و دریافت سود، و تخریب خلقهای میزبان است.
هیتلر بعد از عملی نمودن نظام تک حزبی و حکومت دیکتاتوری در سال 1935 به تعقیب مخالفین چپ و راست و ملی و مذهبی پرداخت و از سال 1933 به ساختن اردوگاههای کار اجباری و کورههای آدم سوزی و فشار و کنترل بر جامعه توسط سازمانهای فاشیستی گشتاپو، اس-آ، اس-اس، و سازمانهای جوانان، دوشیزگان، زنان، برای مردم فریبی نمود. تشکیل اتحادیه ای شغلی، جبهه کار، سازمانهای رفاه و خیریه، از دیگر کوششهای او برای سازماندهی عوام سیاهی لشکر بود. ایدئولوزی ،ناسیونالیستی فاشیستی هیتلر بشکل اغراق آمیزی موجب افزایش آگاهی ناسیونالیستی، توسعه طلبی قدرت سیاسی،محدود کردن اقلیت ها مانند کولی ها و یهودیان، تعقیب دگراندیشان و سوسیال دمکراتها و روشنفکران، و کوشش برای نابودی فیزیکی آن ها.
نازیسم جنبشی سیاسی ایدئولوژیک بود که بشکل تک حربی و نظامی سازماندهی شده بود و رهبر دماگوگ آن مردم را با کمک دروغ و اشاعه تنفر فریب میداد، جزم گرا بود و به تحقیر اقلیت ها و سرکوب اپوزیسیون میپرداخت و در مقابل دگراندیشان بی گذشت و غیرتولرانس بود. از طریق پروپاگاندای ضد انسانی علیه اقشار ضعیف، زمینه مناسب برای قتل و ترور را آماده می نمود. در فاشیسم همیشه ترور ابزاریست برای ایجاد وحشت و منفعل نمودن مبارزان تا کسی نتواند سر عناد داشته باشد.
بعد از جنگ جهانی اول در سال 1917 در چند کشور سرمایه داری اروپا نظامهای دیکتاتوری و فاشیستی به روی کار آمد. دلیل آن: ضعف جنبش طبقه کارگر، دودستگی و تجزیه احزاب سوسیال دمکرات و سندیکاهای کارگری، پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه، خطر مارش انقلابی طبقه کارگر بسوی قدرت در بعضی دیگر از کشورهای اروپایی بود. حزب نازی آلمان در سال 1919 پایه گذاری شد که منافع طبقاتی بخش ارتجاعی جنبش سرمایه مالی را نمایندگی میکرد. ایجاد تنفر میان تودهها، تبلیغات ضد کمونیستی، تشویق به جنگ، از جمله کوششهای آن بود. حزب نازی المان در سال 1933 تنها حزب دولتی حاکم و مهمترین ابزار قدرت امپریالیسم المان فاشیستی شد.
خلاف ادعای جامعه شناسان راستگرای سوسیال دمکرات، فاشیسم محصول خرده بورژوازی آلمان نبود بلکه ابزار رشد سرمایه مالی انحصاری اقتصاد آلمان بود. از طریق اصل رهبری متمرکز در چند کشور، دمکراسی و آزادی سرکوب شد و خلقهای بعضی از کشورهای اروپایی به زیر سلطه فاشیسم کشیده شدند. فاشیسم میکوشد از طریق سرمایه مالی بورژوازی روابط تولید موجود را حفظ کند چون آن شکل ظاهری امپریالیسم در عصر بحران عمومی کاپیتالیسم است. هدف فاشیسم تشکیل دولت تک حزبی اتوریته از طریق رهبری شونیستی راستگرایانه است. آن مفهومی است سیاسی از زمان جنگ جهانی اول برای جنبش های خودجوش بدون رهبری، وقتی حکومت طبقاتی نتواند دیگر با روشهای دمکراسی بورژوایی حفظ گردند.
فاشیسم در بحران عمومی کاپیتالیسم، جنبشی سیاسی و شکل سلطه دولتی بخش ارتجاعی کاپیتالیسم انحصاری و پناهگاه آنست. حمله اصلی فاشیسم علیه طبقه کارگر و حزب انقلابی آن، همراه با استثمار و فشار مداوم به زحمتکشان و زمینه سازی برای جنگ، نابودی نیروهای ترقی خواه و خشونت علیه خلقهای دیگر است. فاشیسم دشمن دمکراسی و منهدم کننده سازمانهای کارگری، عمیق کردن اختلاف طبقاتی و استثمار، و کوشش برای برای فریب تودههاست. عناصر ارتجاعی سرمایه مالی سراغ فاشیسم میروند چون وسایل و روش های لازم سلطه بر مردم زیر منافع سرمایه مالی برای اجرای اهداف خشن و برای امپریالیسم نظامی، تضمین کافی برای نگهداشتن قدرت را بتدریج از دست داده اند.
بعد از شکست فاشیسم در سال 1945 توسط متفقین و انحلال سازمانها و تشکیلات سیاسی اجتماعی آنان، سران فاشیستی توسط متفقین در دادگاه نورنبرگ محاکمه شدند. دول پیروز کوشیدند به مبارزه با باقیمانده های فرهنگی، نظامی، سیاسی، و ایدئولوژیک فاشیسم بپردازند و آنان را نابود کنند، گرچه هنوز گاهی جنبش نئوفاشیسم در بعضی از کشورها تا 20 درصد رای می آورد، ولی بعد از یک دوره انتخاباتی معمولا منحل میشوند و با نام جدیدی کاندید میگردند.

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: قسمتی خط ناخوانا شد.زمانی…
دیدگاه:

قسمتی خط ناخوانا شد.
زمانی که مادرم خبر اعدام او شنید. می گریسته ودست بر دست می سائیده ."پسرم مثل آنها ندیدم هر شب جمعه برای آقا رضا قران می خوانم .هر چند می دانم انسانی به شرافتمندی او جایش در بهشت است .سراغ همسرش شهناز به بیمارستان جرجانی رفتم اما او دیگر آن جا کار نمی کرد."
آری آنهادر خاطر مادرم چنین جای خوش کرده بودند .حال هر سه رفته اند. با خاطره ای ماندگار در ذهنم .
در سخت‌ترین روزهای سازمان! از حوزه محلی به مسئولیت ناحیه رسید. چه سخت روزها همراه شهناز همسرش و دختر کوچکشان مریم دیدند و کشیدند. اما او مبارز میدان بود.دستگیر شد؛جانانه مقاومت کرد و در کشتارهای شصت‌وهفت جان باخت. همسرش شهناز به جمع مادران وهمسران داغدار خاوران پیوست . دادخواهان خاوران .حال شهناز عزیز هم به او پیوسته با کوله باری از درد ومقاومت .حدیث یک زندگی شرافتمندانه که حکومت اسلامی شیرازه آنرا دردید. یادشان گرامی باد .
گذشتند آن شتاب‌انگیز کاروان کاروانان
سپرها دیدم ا ز آنان فرو بر خاک
که از نقش وفور نامدارانی حکایت بودشان غمناک "نیما" ابوالفضل محققی

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: ایران و جهان در 2 رسانه …
دیدگاه:

ایران و جهان در 2 رسانه صدا و تصویری:
https://www.youtube.com/watch?v=jX2d3Soijw0
اوج روشنگری ژورنالیسم اپوزیسیون را میتوان در 2 لینک زیر دید
http://iranglobal.info/fa/node/190330

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: جنگ روسیه
دیدگاه:

سالام
روسیه بیش ازیک ساله در اوکراین گیرکرده است
زیرساخت‌های روسیه ویران است
اگرمیتوانست دراین مدت اوکراین راتصرف میکرد،
روسیه ضعیف تر ازآن است،که بنواند،
جنگ باناتو را پیش ببرد.
بمب اتم الان اکثرکشورها دارند،
جنگ تنها با جنگ افزارنیست،
الان فن آوری های مختلف وخصوصن
انفورماتیک حرف اول رامیزند،
اگرروسیه ضعیف شود،
چند کشورخواهدشد،
علاوه بر روسیه. خیلی از کشورها
بهم خواهدریخت.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: خواهشا نظرنده
دیدگاه:

سالام
خاطره خوبی بود،
بخاطراحترام به آرمان این گونه افراد
صادق وسالم وازمال وجان گذشته
چون تفکرت التقاطی شده و
راه گم کرده ایی،لطفا نظرند ه،
تامیتوانی ازگذشته وازانسانهایی که
درراهشان پاک وصادق وسالم زندگی
کردند،
اگرخاطره و داستانی داری بنویس،
بدون اینکه نظر بدهی،
هم خودت راخراب میکنی،
هم به آنها خیانت را تداوم می بخشی.
وهم بدعت بدمی گذاری،
و فرصت طلبان را محق میکنی.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: شما تقصیرندارید.
دیدگاه:

سالام.
جناب توکلی شما تقصیر ندارید،
حق هم دارید ،سلیقه ایی برخورد کنید.
اگرمنهم جای شما بود،به دلایلی رویه
شمارا پیش میبردم،
بهرحال حقم دارید.
این تناقضات یک امر آشکار و ثابت شده است،
که تعدادی مانور عمل در گفتار و کردار
داشته باشند،
بلی،چندبار گفته اید،
ولی چندبار توهین های افرادی از بامدادان تا دوست وهم گروه را
که بدترین توهین‌ها ی پدر ومادر
و ناموسی و غیر راندیده اید؟
حتی به خودشما چندین بار دستور
حذف داده وتهدید هایش را ندیده اید؟
برای چی میخواهی مشخصات من راداشته باشید؟
دوماه پبش ،عرض کردم،
همین نوشته هارا و دیگر نوشته هایم را در اداره اطلاعات جلویم گذاشتند،
شما میخواهید،نژادپرستان فاشیست
پالانی وساواکی هم بشناسند؟
تقصیرندارید،،
روشنفکران پان فارس تمامیت خواه
همیشه دوست دارند،یک نفر مانقورد،
پان ایرانیست تورک،بیسوادتورک،خودزن،ساده و
عوام تورک راگیرآورده ،کین خودرا،عقده های درونی خودرا،
توهین‌های مرموزانه وسیاست خودرا
توسط آنها درجامعه نشر وپخش کنند،
بهمین دلیل ،ازاین پان ایرانیستهای خودزن،پان ایرانیست سوء استفاده کرده وآنهارا بزرگشان میکنید،
درجایی مینویسی ،
درموردفلان کس بنویس حذف نمی کنم،
توهین‌های فوق شعبان بی مخی را
چاپ میکنی،
ولی جواب متین من را حذف میکنی،
اسم خودرا لیبرال دموکرات می‌گذاری
بعدمیگی ،،من خرده دیکتاتورم،
همیشه کرم ازخود درخت بوده است،
اگراین عقب مانده های خودزن درسایه
دیگران نخوابند،یا برای دیگران سنگربان نشوند،
سنگری برای سرکوب ملت آنها نخواهدبود،
این برای ما آشکاراست،
که تعدادی نژادپرست، یک تورک کم سواد،آسیمله شده،شستشوی مغزی شده راوقتی گیرمی آورند،
میگویند،،بلانسبت شما ،
شما تورک نیستید شما آذری هستید،
شما با تورکان فرق دارید،تورکان فلان

فلان فلان شده هستند،
تورکیه ایی ها تورک هستند،شمانیستید
این نوع عقده گشایی ها برای ملت و بخصوص برای روشنفکران ما دیگر
شناخته شده هستند،
حال هم شما تقصیر ندارید،
تقصیرازاین آسیمله شده های خودزن
میباشد،که نمی‌دانند، برای خانه کی
چراغ شده اند.
هروقت خواستی ،هرچه خواستی،
هرگونه خواستی عمل کن،
بهمین دلیل است ،که اعتقاد دارم،وداریم،که راهمان جداست،
مگراینکه سیستمی باشد،همه را چیزرا
بدرستی مشخص کند،
بهمین دلیل است،که خیلی ها وارد گروه هایی میشوند،که بتوانند بازهم
تفکرات راسیستی خودرا پیش ببرند،
بهمین دلیل انقلاب مشروطه موازی
با اصل مشروطه درست کردند.
بهمین دلیل است،که انقلاب ۵۷ شکست خورد.
بهمین دلیل است که اتحادی برای رهیافت از معضلات پیدا نمیشود،
من تمام گفته هارا بصورت واضح می
نویسم،
حالا شما بهانه اسم و مشخصات بیاورید.
سن ساغ من سالامات.

تاریخ:
عنوان دیدگاه: تامّلات کاوشی
دیدگاه:

اندیشیدن در باره محتویات متون؛ نه حفظ و روخوانی متون.
کشف تجربیات مایه ای

شاید میلونها نفر اگر شاهنامه را هم نخوانده باشند، دست کم در گوشه و کنار و در نزد دیگران یا در مطبوعات و شبکه های اجتماعی و کتابهای درسی و غیره و ذالک، بخشهایی را شنیده باشند. چرا هیچکس از اینهمه شاهنامه خوان از خودش یک بار نپرسید که «خرد، چشم جان است، چون بنگری»، یعنی چه؟. یا وقتی که از زبان ایرج شاه گفته میشود که: «نباشد به جُز مردمی، دین من». چرا هیچکس نمیپرسد، «دین مردمی» یعنی چه و تفاوتش با ادیان و مذاهب نوری و ابراهیمی در چیست؟. یا وقتی میگوید: «پسندی و همداستانی کنی ... که جان داری و جانستانی کنی؟». »پسندیدن» در تجربیات ایرانیان، چه معنای کلیدی و ریشه ای داشته است؟. چرا «جانستانی» نکوهیده و اقدامی و جنایتی «علیه خدا» بوده است؟. چرا هیچکس از خودش نمیپرسد که در «سیاستنامه خواجه نظام الملک»، اشخاصی که به «یاوگیان» مشهور بودند، چه کسانی بودند؟. آنها وقتی زندگی انسانها در خطر بود، داوطلبانه گرد می آمدند و به پیکار با آزارندگان زندگی میپرداختند و هرگز فرمانده و سپاه و سردسته ای نداشتند؟. «یاوگیان»، چه کسانی بودند در تاریخ ایران و بر شالوده کدام پرنسیپها به پیکار با آزارندگان جان و زندگی روی میآورند؛ آنهم بدون هیچ فرمانده ای؟.

چرا هیچکس نمیپرسد که ماجرای «موسی و شبان» در مثنوی مولوی، ریشه هایش به کدام تصاویر و تجربیات مایه ای ایرانیان از «خدا» بازمیگردد؟. وقتی شبان میسراید: «تو کجایی تا شوم من چاکرت، چارقد دوزم کنم شانه سرت». چرا هیچکس نمیپرسد که مگر خدا «زن» است که چارقد بخواهد؟. چرا در نظر «شبان»، «خدا»، «زن» است و گیسوان بلند و افشانی دارد که میتواند شانه بر آنها بزند؟. وقتی «خدا» به رفتار موسی در قبال شبان، ایراد میگیرد و تغیّر میکند که چرا بنده ما را رنجاندی و خدا به موسی میگوید: «تو برای وصل کردن آمدی، نی برای فصل کردن». چرا هیچکس نمی اندیشد و نمیپرسد که «بنیان دین» همانا وصل و اتّصال و امتزاج بوده است؛ نه انفصال و گسستن و تبعیض. در تجربیات ایرانیان، معنای دین، عشقبازی و امتزاج بوده است؛ نه شرایع قیراطی و امریّه ای. چرا هیچکس نمیپرسد که خانواده «محمد ابن عبدالله و قبیله قریش» به چه دلیل موهایشان بلند بودند و حتّا محمد تا قبل از ادّعای نبوّت، گیسوانش بلند بوده اند. رمز و راز بلندی گیسوان «محمّد و خانواده قریش» در چه چیزی نهفته بود؟. آیا سوای این است که «سروش»، گیسوان بلند داشته و خدای نگهبان جان و زندگی بوده است و قبیله قریش در باره تصاویر خدایان ایرانی، کاملا آگاه بوده اند و همواره دوست داشته اند که اینهمانی خود را با خدایان ایرانی حفظ کننند وموهایشان را همچون «سروش» بلند و افشان میکردند. چرا هیچکس نمیپرسد که دوام سنّت بلند بودن موهای عارفان و صوفیان و دراویش به کجا باز میگردد و ریشه از کجا میگیرد؟.
چرا هیچکس نمیپرسد که شاه عباس کبیر در جنگ با ترکان عثمانی، چرا از هنر «جوانمردی در پیکار» یاد میکند و حاضر نیست به توصیه افسران و سرلشگران که موقعیّت را مناسب میبینند برای حمله، تن در دهد تا به لشکریان عثمانی شبیخون بزند؛ بلکه به سرلشگرانش میگوید: «از جوانمردی به دور است که ما به آنها حمله کنیم؛ زیرا آنان هنوز آماده نبرد نشده اند». منشاء رفتاری شاه عباس کبیر به کدام تجربیات عمیق و تکاندهنده ایرانیان بازمیگردد؟. چرا هیچکس در این خصوص پرسشی از خودش نمیکند؟. چرا وقتی پژوهشگری به نام زنده یاد« سیّدجواد طباطبائی» در کتاب «انحطاط ایران» در باره این واقعه بحث میکند، آن فهم و ژرفبینی و دانش عمیق و و فرزانگی را نداشته است تا تمییز و تشخیص دهد که ««نبرد و پیکار در بینش ایرانی» به چه معناست و ظرافت بسیار ستودنی ایرانی تا چه وسعت شگفت انگیزی گسترده و ریشه دار است؛ بلکه خیلی ابلهانه در باره رفتار «شاه عبّاس کبیر» قضاوت کرده و شیوه های ماکیاولیستی را برای «سیاست نبرد و جنگ»، صحیح دانسته و دیدگاه خودش را پژوهش خیلی علمی نیز! پنداشته است. چرا؟. چرا تحصیل کرده و پژوهشگر ایرانی، توانمند به اندیشیدن و تشخیص دادن تفاوت «دوغ از دوشاب» نیست؛ ولی ادّعا و تکبّر همه چیزدانی را دارد؟. چرا؟.
چرا هیچکس از خودش نمیپرسد که رمز و راز محبوبیّت زنده یاد «تختی» بر کدامین پرنسیپهای فرهنگ ایرانی استوارند و نام او را سلطان قلبها کرده است؟. مگر ما اینهمه کشتی گیر ماهر و مطرح نداشته ایم و نداریم؟. چرا «تحتی» اینقدر محبوبه؟. چرا هیچکس تا امروز از خودش نپرسیده است شعر سعدی که بر فراز سازمان ملل، آویخته شده است، در کدامین تجربیات ایرانیان، ریشه دارد که «آفرینش انسانها را از یک گوهر میدانند و هر گونه آزاری و جانستانی را در حقّ تک تک موجودات به معنای آزردن و آسیب زدن به «کلّ موجودات» میدانند؟. آفرینش از یک گوهر به کدام تصویر از تجربیات ایرانیان بازمیگردد؟. چرا هیچکس نمیپرسد از خودش که وقتی زنده یاد «فروغ فرّخزاد» سرود که: «ای مهربان! اگر به خانه من آمدی، برای من چراغ بیاور تا با آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم». چرا نمیگوید ای دوست.؟ ای همقطار؟. ای همسایه؟. ای باجی؟. ای همکلاسی؟. در ذهن و روان اعماق قلب «فروغ»، چه تجربه ای از «تصویر مهربانی» پایدار مانده بوده است که چراغ را نه برای روشنایی خانه و خوشبختی و سعادت خودش؛ بلکه برای «دیدن شادمانی و خوشبختی دیگران در کوچه» آرزو میکرده است؟. ریشه اینهمه عشق به انسانها و شادمانی و خوشی آنها از کدامین تجربیات عمیق ایرانیان برخاسته اند که هزاره هاست بی لیاقترینهای تاریخ سیاسی ایران علیه آن جنگیده اند و هرگز نتوانسته اند آن را از دل انسانها بزدایند و حتّا در زبان زنده یاد «سیمین بهبهانی»، فریاد شده است که «دوباره میسازمت ای وطن با خشت جان خویش». جان ایرانی چه مایه هایی داشته است که خشت سازندگی بوده است؛ نه ماشین ویرانگری و کشتار و نابودی؟ در جان ایرانی، چه نیرویی و گوهر شبچراغی نهفته است که مایه اش، سازندگی و ابادانی و زیبا ارایی است؟. نه تخریب و ویرانی و خانه خراب کنی. چرا هیچکس در باره اینهمه فریادهای رسا و آشکار نمیاندیشد و پرسشی را برای جستجوی شناخت ریشه های اصالت ایرانی بودن خودش مطرح نمیکند؟. چرا؟ چرا ما بعد از یکصد سال آزگار که با تمدنهای معاصر آشنا شده ایم، هنوز که هنوز است دست و دهانمان را به آنها دوخته ایم و آرزومند علاج دردهای بی درمانمان هستیم و نمیدانیم و نمیفهمیم که خودمان کیستیم و چه دردی داریم؟. چرا؟. چرا هر نوع موضوعات فکری که در باختر زمین مطرح میشود، تحصیل کرده و کنشگر ایرانی تصور میکند که موضوع وطن و مردم میهنش است؟. کی ما میخواهیم یاد بگیریم که کشک خودمان را بسابیم شاید در انتهای کشک سابیهای خودمان به هنر «سابیدن کشک دیگران» نیز توانمند شدیم و حرفی برای گفتن داشته باشیم. چرا؟.
این سخنها میتوان میدانی گشوده دامن باشند برای پرسیدن و اندیشیدن.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: ای دزد را بگیرید.
دیدگاه:

دولت اسراییل اولین کشورتروریستی جهان است که اساسن با ترور انگلیسی ها در اورشلیم بوجود آمد.
دولت اسرائیل بیش ازهردولتی درجهان مخالفان خود را ترور کرده است. بسیاری از ترورها ی انجام شده به‌دستور دولت اسرائیل ولی با دست دیگران آنجام گرفته است.
ترور دانشمندان ایرانی نظامیان ایران در درون ودر سوریه و لبنان از عملیات پلید دولت صهیونیستی میباشد.
اگر در اروپا تروری روی داد بدون شک کار سازمان جاسوسی اسراییل و یا عوامل جیره خوار آن دولت بچه کش است.
عوامل دولت یهود با دروغ و برنامه سازی برای ترور های آتی خود برنامه سازی می‌کنند. بدن شک سازمان های
جاسوسی غرب از حقه اسراییلی ها خبر دارند و بدام بدنامان تاریخ یهود نخواهند افتاد.
بسیاری از جریانات رسانه ها عامل خبر چینی و جاسوسی برای دولت یهود هستند و با در ج اخبار ضد و نقیض
بسود دولت یهود برنامه سازی می‌کنند.

تاریخ:
عنوان دیدگاه: به خود آمدن و بیدار شدن
دیدگاه:

درودد بر گیله مرد عزیز، آقای سلیمی!
چشمه ای دیگر برای کاویدن ممتدد.

چرا باید آنانی که خود را تحصیل کرده و کنشگر عرصه سیاست میشمارند، بعد از فاجعه 1357 و حاکم شدن زمامداران یکی از خونریزترین حکومتهای تاریخ ایران و جهان، در حول و حوش محور «چیستی ایرانی» تمرکز میکردند؟. وقتی که انسان در باره «خطاهای خودش» نیندیشید و در صدد ردیابی و علّتکاوی خطاها بر نیاید، خود به خود پیداست که هر گونه توجیه تراشی، فقط فریب دادن خود است و مسبّب تکرار خطاهای دیگر. اندیشیدن در باره فاجعه به قدرت رسیدن آخوندها و دوام سیطره آنها باید رانه ای باشد که بتواند هر انسانی را که خودش را در مقام «ایرانی» میداند به تفکّر در باره «چیستی/مایه/گوهر/ذات/تار و پود ایرانی بودن» بینگیزاند. باید از خودش بپرسد که ایرانی بودن یعنی چه و شاخصهای ریشه دار آن کدامینند؟. چه چیزهایی «ماهیّت وجودی مرا به حیث ایرانی بودن» رقم میزنند و متعیّن میکنند و تفاوت مرا با ملّتهای دیگر نشان میدهند؟. چه چیزی در گوهر رفتاری و کرداری و منشی من وجود دارد که ایرانی بودن مرا «تعیّن هویّتی» میکند؟. چگونه است که آنچه برای من در وطن و در انظار هموطنانم، بدیهی جلوه میکند، چرا در جوامع بیگانه باعث شگفتی دیگران میشود؟. چرا آنچه برای من و مردم میهن من، «مهرورزی، جوانمردی، پهلوانی، دادگزاری، مهمان نوازی، فرّ و لیاقت» و امثالهم محسوب میشود در بیرون از مرزهای میهن، در انظار ملتهای دیگر، شگفت انگیز و باورنکردنی و ناممکن بودن در مناسبات اجتماعی و کشوری محسوب میشوند؟. چرا؟.

چرا خدایان ایرانی، هیچکدامشان، کتاب و رسول و انبیاء نداشته اند؟. چرا آنچه در فرهنگ و ریشه تجربیات ایرانیان به نام «دین» خوانده میشود، هرگز با معنای تقلیب و مسخسازی شده امروزی از دین، هیچ سنخیّتی ندارد و دقیقا خلاف و در تضاد با آن است؟. چرا «دین» برای ایرانی، «زیباترین گوهر وجودی خود انسان» بوده است که به «دادورزی» در عرصه مناسبات انسانی و کشوری می انجامیده و ضمانت اجرائی اش نیز «وجدان فردی» بوده است؛ نه گیوتین اقتلویی شرایع و قوانین خشک و استبدادی؟. چرا خدایان ایرانی هرگز حاضر نبوده اند «اصنام» دیگران را از بین ببرند و هر گونه توهین و نابودی اصنام دیگران را به حیث «جان آزاری و ضدّ زندگی» می دانسته اند؟. چرا خدایان ایرانی، «ساقی میخانه زندگی» بوده اند و شراب افکن شادمانیها؟. چرا ایرانی یقین داشته است که هرگز نمیتوان در جامعه ای دادورزی را برپا کرد؛ مگر اینکه ضمانت دوام و اجرای آن بر پایه «مهرورزی» استوار شده باشد؟. چرا خدایان ایرانی همه بدون استثناء، «زن» بوده اند و معشوق و همیال و همپا و رفیق و همدم و نگاهبان و مشاور و رقآص و رامشگر و نوازنده و مطرب و شوخ و شنگ و ساقی و همبازی و پرستار آدمیان؟. چرا خدایان ایرانی هیچگاه به خونریزی امر نداده اند؟. چرا زندگی برای ایرانی، شادخواری و جشن و پایکوبی و آوازخوانی و خویشکاری و زیباآرایی جامعه و جهان بوده است؛ نه غارت و نابودی زندگی و جهان؟. چرا ایرانی، آنچه را که شایسته «قداست» میداند، همانا «جان و زندگی« است؟. چرا زنخدایان ایرانی هرگز آمر و پنهان نیستند؛ بلکه برهنه و لخت و عریان و آشکار هستند و پاسخگوی تمام پرسشهای آدمی؟. چرا زنخدایان ایرانی هرگز نمیگویند که راه چیست و شیوه زیستن کدام است؛ بلکه میگویند: «خودت را در هماوردیهای روزگار بیازما تا توانمندیها و استعدادها و هنرهای خودت را کشف کنی و سرانجام خدا شوی«؟. چرا مرگ برای ایرانی، عروسی کردن با خدا بود؟. چرا برای ایرانیان، «خدایان» همواره خود را در جهان و کائنات میگسترانند و هرگز بریده از همدیگر نیستند؛ بلکه همبسته و همپیما هستند؟. چرا انسان ایرانی با خدایانش همتراز است و هرگز مناسبات تابع و مطیع وجود ندارد؟.
و صدها چرا و چرا و چرای دیگر که باید اگر به راستی کسانی خود را «ایرانی» میدانند در صدد پاسخگویی بر آیند و رادمنشانه توضیح دهند که چه چیزی در طول نیم قرن سیطره فاجعه بار حکومت جنایتکاران الهی آموخته اند و به دنبال چه چیزی به راستی هستند؟. آنانی که اندیشیدن در باره «چیستی ایرانی بودن» خود را پشت گوش می اندازند و در مجامع مختلف فقط زر مفت و کذّایی در باره مقولات و مسائل نظری و فکری و آکادمیکی و غیره و ذالک جوامع دیگر میزنند، بی شک تا زمانی که زنده اند، مقهور سیطره و سیادت آنانی خواهند ماند که حاکم بر سرنوشت ایرانی و ایرانیان هستند و امکانهای «نوزایی ملّت خود» را سالها و دهه ها و چه بسا قرنها به تاخیر خواهند انداخت.
این صحبتها میتوانند همواره ادامه داشته باشند و موضوع بحث و اندیشیدن
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: ییین جناب ع.ب.تورک اوغلی…
دیدگاه:

ییین جناب ع.ب.تورک اوغلی گرامی / 1- صد بار نوشتم لطفا با نام واقعی بیا و هر چه دل تنگت خواست بنویس و به شما اکانت داده می شود مثل محسن کردی ؛ فرامرز حیدریان و.... بنویس 2- من جلوی پرو پاگاندا یک جریان سیاسی مشخص با نام مستعار علیه اشخاص حقیقی و نویسندگان سایت را خواهم گرفت .اره جانم , من یک خورده دیکتاتورم

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: دیدی اعتقادی حتی به حرفتان ندارید.
دیدگاه:

سالام
بازهم جوابیه من رابه قبرستان بقیح
فرستادی،
دیدی به حرفتان هم اعتقادی ندارید.
اگرمتنی هم چاپ می‌شود بیشتر بخاطر بازار گرمی است.
تا فاشیست های جولان گر درسایت
جولان بیشتری بدهند.
نتیجه آزادی های دوران قاجار بیشتر
به روشنفکرنماهای ماسونی بود،
که ماسونهای روشنفکرنماهای لائیک
رضا پالانی را باکمک انگلیس روی کار
آوردند،
آزادی دودان پالانی به مولاهای ماسونی
بود، که مولاهای ماسونی راحاکم کردند،
ولی اینبار اشتباه نکنید،
دوران عوض شده ،چندین بارنوشته ام
که زمان رادر یابید،
دیگر اشتباهی درکارنیست،
اگر یک بار اشتباه کرده وخطا رویم،وگولمان بزنند،
لعنت برآنها باد،که مارا گول زدند،
اگر دوبار گول بخوریم،لعنت برخودمان
باشد، که نفهمیدیم و دوبار گول خوردیم،
اگر برای سومین بار گول بخوریم،
دیگرحق زندگی کردن نداریم،
چون حقمان مردن است.
ولی این نو لیبرال‌های فاشیست وپان ایرانیست باید بدانند،
که چنین خبری نیست ،
و این آرزو رابگور خواهندبرد.
ماتورکان ایران راهمان رابدرستی
شناخته. اگر دیگران با ما همراه نگردند،
به ایران دیگر برگشتی نخواهند داشت.
حکومت وتمام اروپا وآمریکا تمام نیرویش را بکار گرفته توانش راندارند،
چندفاشیست باستانگرا اصلا فکرش را
هم نباید بکنند.

توانش راندارد

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

کشتارهای جمعی فاشیست ها در جنگ جهانی دوم بین. ۷۰ تا ۸۵ میلیون بوده
در حکومت‌های کمونیستی کشتارهای جمعی رخ داد که میزان تلفات آن‌ها بین ۸۵ تا ۱۰۰ میلیون تخمین زده می‌شود منابع علمی بر علل کشتارهای جمعی در یک جامعه تمرکز می‌کنند گرچه برخی ادعاها در خصوص علل مشترک کشتارهای جمعی طرح شده‌است. بیشترین کشتارها در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به رهبری ژوزف استالین در جمهوری خلق چین به رهبری مائو تسه‌تونگ و در کامبوج به رهبری خمرهای سرخ و در ایران به رهبری امام خمینی و یاری توده ای ها وسازمان اکثریتی فداییان رخ داده است

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: کار کار انگلیسی هاست
دیدگاه:

... همه نگاهها به سوی ایران و همه نگاهها به سوی رفَح
در واقع هیچ گونه نگاهی جدی به سویِ ایران وجود ندارد.
اما نگاههای چه بسا ۱۰ ها میلیونی وحشت زده و نگران به سوی رفح دوخته شده اند
پاکسازی غزه از اراذل و اوباشانِ اخوان المسلمینِ مسلّح (حماس و هوادارانش) یک سونامی سیاسی در خاورمیانه بوجود خواهد آورد. که پتانسیلِ ایجادِ تغییراتِ گسترده ای در اوباش کَده هایی مانند ترکیه عثمانی و قطَر را در خود دارد.
غزه نخستین مهرهٔ دومینو است و اوباشان شیعه لبنانی نقشِ مهرهٔ دوم را به عهده دارند به قول ناپلئون ...مردان بزرک فرزندان خطر هستند

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: شازده اسدالله میرزا یک…
دیدگاه:

شازده اسدالله میرزا یک فاشیست بزدل است

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

‏معاوضه هر گروگان اسرائیلی با ۱۰۰ دانشجوی آمریکایی حامی حماس
معامله‌ای که هم بنفع اسرائیله و هم بنفع حماس و آمریکا

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: صمد بهرنگی در نامه ای از…
دیدگاه:

صمد بهرنگی در نامه ای از بهروز دهقانی دفاع میکند. یاد هر دو خوش.
https://roshangari.info/%d8%a7%d8%b2-%d8%b5%d9%85%db%8c%d9%85-%d9%82%d9…

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: شهناز پارسا،فرهیخته زنی که…
دیدگاه:

شهناز پارسا،فرهیخته زنی که ۳۶ سال از پایه های اصلی داد خواهان خاوران بود درگذشت.
شهناز خانم همسر زنده یاد محمد رضا گلپایگانی بود،که در فاجعه ی کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ اعدام شد..
شهناز بعدازاعدام جنایتکارانه ی رضا،یک تنه وبا رنج ومشقت بسیار ،دو دختر خردسالش مریم و مینا را به زیبا ترین شکل بزرگ کرد .
من توصیف شخصیت متینِ شهناز را چند بار از زبان رضا شنیده بودم.حالاوقتی مریم زیر عکس خودش ومینا،درحال بوسیدن مادرشان نوشت:
[[مادر قشنگم وهمه ی زندگیم رفت.]]
خیلی خیلی متاثر شدم.
یاد مهربانی های رضا و قهرمانی های شهناز. همیشه برایم زنده است.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: جان انسان برای یهود معنا ندارد
دیدگاه:

نمی‌توان هفت اکتبر را آغاز یک رویداد شوم نامید بی آنکه از پایان تلخ جنگ اول و فروپاشی عثمانی نامی نبرد.
نطفه هفت اکتبر زمانی بسته شدکه گروه گروه یهودیان فراری از کورهای آدم سوزی هیتلر به سر زمین فلستین دزدانه وشبانه وارد شدند و مردم فلستین را تا امروز مورد تجاوز و قتل وغارت قرار می‌دهند.
مقاومت مشروع مردم فلستین با مهاجمان استعمارگر با خشونت و همکاری دولت انگلستان و امریکا تا امروز ادامه‌دارد. فراریان از آشویتس نه برای همکاری و جستن سرپناهی بودند بلکه برای عملی کردن وعده ای که خدا به موسی داده بود وارد فلستین شدند یعنی از نیل تا فرات را سرزمین توراتی خود می‌دانند.

ما اکنون شاهد هستیم که دولت های غربی برای دوران استعماری خود عذر خواهی می‌کنند اما در مقابل دولت یهود
یک جریان استعماری انسان ستیز میباشد که جنگ غزه نشان داد نژاد پرستی ریشه در آموزه های حضرت موسی علیه السلام دارد.
سیاست نژاد پرستانه دولت یهود متاسفانه پای کشور ما ایران را به منازعات کشید و اگر دولت یهود صلح طلب و
قوانین سازمان ملل را می‌پذیرفت، خاورمیانه روزگار بهتری داشت.
نه تنها خاورمیانه میدان تاخت و تاز دولت یهود است بلکه دولت و سنای آمریکا تحت فشار لابی های یهودی هستند.
سیاست نژاد پرستانه دولت یهود را مردم جهان بر نمی‌تابند و مانند دانشجویان آمریکایی اعتراض می‌کنند.
دولت های آمریکا و اروپایی با حمایت از نژاد پرستان یهودی به جهان عرب و مسلمین جهان توهین آشکار می‌کنند.
اخراج استادان مخالف نژاد پرستی از دانشگاه نمونه کوچکی از قدرت شیطانی یهود است.
اقدام مشترک جهانی علیه فاشیسم یهود و دخالت نظامی جهانی برای تقسیم دو کشور راه حل منطقی بنظر میرسد.

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: شازده اسدالله میرزا؛ تو یک…
دیدگاه:

شازده اسدالله میرزا؛ تو یک فاشیست هستی ؛ شازده دیگه درشو‌‌ بذار که موش توش‌ نره.

تاریخ:
عنوان دیدگاه: اسم جمع و خلط معنا
دیدگاه:

باز هم درود بر گیله مرد عزیز، آقای سلیمی!.
نکته ای و اشاره ای.

از شواهد و قراین پیداست که هر گرایش و تشکیلات و سازمان و گروه و حزب و غیره و ذالک با صف آرایی در مقابل جمهوری اسلامی آخوندها و اعوان و انصارشان، خودش را به نام «اپوزیسیون» معرفی میکند. ولی هیچکدام از اینهمه مدّعیان اپوزیسیون تا امروز مُقر نیامده اند که «اپوزیسیون»، «اسم جمع» است، نه اسم خاصّ. این به این معناست که هر گرایشی، خودش را محقّ جانشینی حکومت فقها و آخوندها میداند و دیگران را به حیث بخشی از جامعه ایرانی به رسمیّت نمیشناسد؛ زیرا اگر چنین نیّتی و باوری میداشتند که هر گرایشی، بخشی از جامعه ایرانی است، مطمئنا بعد از سپری شدن نزدیک به نیم قرن حکومت خونریز فقاهتی تا امروز توانسته بودند به حدّاقلی از باهمآیی و باهماندیشی و باهمگرایی و همبستگی کامیاب شوند. اصلا علّت دوام نیم قرنه حکومت اسلامی از پیامدهای پراکندگی و خودمحوربینی تک تک گرایشهای سیاسی مدّعی اپوزیسیون برخاست و به استحکام حکومت فقاهتی دوام داد. به همین دلیل نیز وقتی که کلمه «اپوزیسیون» را از تاریخچه و پسزمینه های فکری و اجتماعی آن در جوامع اروپایی، پس بزنیم و مفهوم را فقط از چشم انداز برداشت رایج در زبان و گفتار « گرایش/گرایشهایی که مخالف زمامداران وقت – و در اینجا مسئله ایران به طور اخص» هستند، در نظر بگیریم، آنگاه دقیق که آن را زیر ذرّه بین بگذاری، کثرت گرایشهای عقیدتی/ایدئولوژیکی/مذهبی/نحله ای و غیره و ذالک محالفان حکومت فقاهتی را در بر میگیرد که حتّا به دامنه مذهبیون در داخل میهن نیز میرسد, یعنی کسانی که اندکی ملایم در رفتار و گفتار با شمشیر کُند و لک و پیسه ای! هستند.

اینکه هر کدام از گرایشهای مدّعی «اپوزیسیون»، چه اهداف و برنامه ها و ذهنیّت عقیدتی خاصّ خودشان را دارد، مبحثیست که شفّاف بودن آن برای هیچکس معلوم نیست؛ زیرا هر گرایشی به کلّیاتی تمسک میجوید که میلیونها بار در حالتهای ضدّ و نقیضی و توجیهی میتوانند «تاویل و تفسیر پذیر» باشند. آنچه در سایه کلیّات جذّاب و چشمگیر و حتّا ایده الی است و هیچگاه در معرض دید دیگران گذاشته نمیشود، همان مسئله «لژیتیماتسیون» است خواه در دامنه گزینش نمایندگان مردم باشد، خواه در دامنه حکومت و دولت. یعنی در حقیقت، «شاخصهای آیین کشورداری» نامعلومند. اینکه قدرت و اقتدار چیستند، یک طرف قضیه است و از لحاظ تئوریک معنا پذیر. امّا اینکه «حقانیّت به قدرتورزی و اعمال اقتدار» بر کدام «پرنسیپ» باید استوار باشد و منشاء خودشان را از کجا می آورند و چه چیزی ضمانت اجرایی آنها را تضمین و تصدیق میکند، هیچکس در باره اش لام تا کام، حرفی نمیزند. و دقیقا همین مُعضل کلیدیست که باید در دایره تمام گرایشهای سیاسی، روشن همچون اظهر من الشّمس باشد تا مردم بتوانند به آنها اعتماد کنند. منشا حقّانیّت دهی به قدرت و اقتدار چیست؟. پاسخ به این سئوال میتواند ماهیّت و اغراض و نیّات تک تک گرایشهای سیاسی را مشخّص و معلوم کند. احتمالا هر گرایشی نیز کما فی السّابق به کاسه پیاله کلیّات دم دست و حرف نخ نما شده و بی مزه و بی بو و خاصیّت «اراده مردم» آویزان میشود که مبهم بودنش رسواگر بی معنا بودنش است!. مبهم بودن منشاء لژیتیماتسیون در ذهنیّت گرایشهایی سیاسی و اعتماد نداشتن مردم ایران در جامعیّت وجودی و بلوغ طبیعی به هیچ گرایشی در این علّت، نهفته است که گرایشها و سازمانها و گروهها و حزبها و تشکیلات سیاسی از زمینه های تاریخی و فرهنگی و اجتماعی ایران، ریشه نگرفته اند؛ بلکه از «ذهنیّتهای پیش پرداخته و آکبندی» ریشه گرفته اند که التقاطی از انواع و اقسام اطّلاعات ناموثّق و ناسنجیده و ناسرند شده و اکتسابی و تقلیدی و رونویسی شده و عادات و تخیّلات شخصی و گروهی و ایدئولوزیکی و مذهبی و مدرنیته نمایی هستند. به عبارتی دقیق تر و سر راستر: گرایشهای سیاسی در تاریخ و فرهنگ ایرانیان، ریشه ندارند؛ بلکه همچون جلبکهایی هستند که زیبا و سبز و جذّاب جلوه میکنند و بدون هیچ ریشه ای و تنه و ساقه ای بر سطح دریای تاریخ و فرهنگ مردم ایران فقط موج میزنند و علنا هیچ خاصیّتی برای مردم و جامعه ندارند.
این بحث همچنان ادامه میتواند داشته باشد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

فروزان عبدی کاپیتان تیم والیبال زنان در زمان شاه بود. سال ۵۷ طرفدار انقلاب اسلامی به رهبری خمینی شد و سپس به مجاهدین پیوست و در نهایت تبدیل به یکی از قربانیان کشتار ۶۷ گردید.
حیرت انگیز است که با شورت ورزشی به انقلاب اسلامی و سپس یک گروه مارکسیست اسلامیستی بپیوندی که لچک و محدود کردن زنان از ابتدایی ترین ویژگی های آن است. مسابقه دادن در میادین بین المللی با لباس معمول و آدمیزادی که دیگر پیشکش.

جماعت چپ و سر و کون لخت و همجنسگرا و الباقی «مفسدین فی الارض» طرفدار حماس و غزه و رفح مرا یاد فروزان عبدی ها می اندازند.
اگر فرنگی نمی فهمد قابل درک است. ندیده و نهایتا در کتابها خوانده است. اما ایرانی حق ندارد با تجربه هولناک ۴۵ ساله نفهمد. بحث اسراییل نیست. سخن از شر ترسناک اسلامی و چپیست.
همه از مرگ کودکان ناراحت می شویم. برای همین معتقدیم که حماس باید بدون قید و شرط تسلیم شود. برای خودشان هم بهتر است چون اسراییل مجازات اعدام ندارد.

به طرفداران حکومت کودک‌کش‌ اشغالگر ایران‌ که ژست انساندوستی‌‌ می گیرند هم باید گفت: تو دیگه درشو‌‌ بذار که موش توش‌ نره.

تاریخ:
عنوان دیدگاه: ژرفبینی و گامنوردی
دیدگاه:

مجددا درووود بر گیله مرد عزیز، آقای سلیمی!
حواشی دیگر، مختصر و مفید.

در دامنه سیاست به معنای رایج برای خلع و عزل زمامدارانی که میخواهند مطلقیّت حکومت خود را فقط با تکیه به گیوتین خونریزی و سرکوبگری مردم و کاربست انواع و اقسام آلات و ابزارهای شکنجه و زندان و کشتار و تجاوز و نفی بلد و شانتاژ و اتّهام و مصادره و توقیف اموال و محرومیّت از حقوق انسانی و اجتماعی و غیره و ذالک تضمین ابدی کنند، باید ششدانگ حواس خود را جمع کرد که چگونه برای خلع و عزل آنها اقدامهای بایسته و کارگشا را پیش برد. صرف نوشتن حتّا شیواترین و عالی ترین برنامه های اهدافی و ایده آلی از لحاظ نظری به تنهایی کفایت نمیکنند؛ زیرا »اهداف و آرزوها و آرمانها» میتوانند فقط به حیث افق انگیزشی و مقصدی به شمار آیند برای تلاش از بهر واقعیّت پذیر کردن آنها و همپایی کنشگران. نکته کلیدی برای برآورده شدن چنین آرزویی به «شیوه ها و متدها و روشهای» رسیدن به آنهاست منوط است که کامیاب شدن اهداف و خواسته ها و آرزوها را امکانپذیر میکند یا اینکه با شکست کنشگران همچنان در همان وضعیّت آرمانی و ایده آلی میمانند. مثالی ساده و گویا برای تفهیم مسئله:

حزب توده و سازمان چریکهای فدائیان خلق و مجاهدین خلق برای خودشان آرمانها و ایده آلهایی داشتند. نحوه و روش و متد مبارزه مسلحانه و جبهه گیریهای خصمانه و نفرت غلوّ آمیز تا سرحدّ نابودی طرف مقابل برای رسیدن و واقعیّت پذیر کردن چنان آرمانهایی در تجربه اثبات کرد که خطای محض بوده است و به بهای نه تنها درب و داغانی حزب و سازمانهای فوق مختوم شد؛ بلکه بی رنگ شدن آرمانها و ایده آلها را نیز رقم زد و تمام زحمات و نیروهای بسیار پُر انرژی اشخاصی را که در سازمانها و حزب فوق گرد آمده بودند و میتوانستند از راههای دیگر برای میهن و مردم، مفید و کارگزار ارزشمند باشند به مناسبات نظامی و روابط به شدّت محافظتی و محرمانه و اسرار آمیز و حتّا مافیایی تبدیل کرد؛ طوری که مابین ایده آلها و واقعیّت اجرایی متدها، درّه ای عظیم و عمیق ایجاد شد و کنشگران را در خودش بلعید.
کوشش برای اندیشیدن در باره «روشها و متدها و شیوه ها و از همه مهمتر، امکانهای دم دست» از مهمترین سازمایه اقدامهای اصولی و گام به گام و وسیع یا به عبارت دقیق تر، «کشیدن راه آهن سراسری به گرداگرد ایران» محسوب میشود برای همپایی ثمربخش رفتار و متد در سمت و سویی واقعیّت پذیری اهداف. هر چقدر بر ظرافت و عمق و استخواندار بودن متدها و روشهای دقیق محاسبه ای و اجرایی بدون خشونت و خونریزی و پرهیز آگاهانه از تصادم و شدّت عمل فیزیکی و حتّا گفتاری در قبال طرف مقابل پی ریخته شده باشد، به همان میزان میتوان بر واقعیّت پذیری ریشه ای و کلیدی آرمانها و اهداف و خواسته ها امیدوار بود و یقین داشت.
متاسفانه اکثر کنشگران ایرانی در گلاویز شدن با حکومتگران فقاهتی بر اهداف و آرمانها زوم کرده اند؛ به جای آنکه بر «متدها و روشها و شیوه های ممکن» تمرکز کنند. جاذبه ایده آلها و آرمانها و خواسته ها و اهداف نباید آنقدر رنگ آمیزی رویایی داشته باشند که روشها و متدها را به حاشیه برانند و هر نوع اقدامی را خنثی و بی بو و خاصیت بار آورند.
پیکار برای خلع ید و معزول کردن زمامدارانی که حکومتگری آنها هیچ حقّانیّتی ندارد، نباید از کنشگران مسئول و بیدارفهم، جنگندگانی زره پوش با اسلحه خونریز و زبان اسلحه ای تربیت کند؛ بلکه رجال و شخصیّتها و کشور آرایانی فرزانه و مسئولیّت پذیر و قائم به ذات بار آورد که به درد درمانگر فلاکتهای میهن بخورند. هدف نباید فقط «خلع و معزول کردن» باشد؛ بلکه برنامه اساسی باید حول و حوش آفرینش باهمستانی بچرخد که تمام تار و پودش به سوی خوشبختی و سعادت و نیکی مردم جامعه بدون هیچ تبعیض و تفاوتی بیانجامد. یک نگاه ساده به «محتویات اعلامیه استقلال آمریکا» به شیوایی خبر از عمق بینش و ذکاوت و فرزانگی نویسندگان آن میدهد که گفته اند: «انسانها در آفرینش، برابر هستند و مادرزاد حقوق ذاتی خود را به جهان می آورند و حقّ تک تک آنهاست که برای زیستن و آزادی فردی و جستجوی سعادت فردی خودشان تلاش کنند». آنها هیچگاه و هرگز نگفته اند و ننوشته اند و هیچ تعریفی نیز نکرده اند که «آزادی فردی و سعادت و شیوه زیستن هر انسانی» چیست و چگونه باید باشد؛ بلکه بر حقوقی تاکید مبرم کرده اند که ذاتا و اصالتا با زایش انسانها به عرصه گیتی پدیدار میشود.
بنابر این کوشش برای تغییر و تبدیل سیاست حکومتگرانی که به گیوتین و شمشیر متکّی هستند، باید با هوشیاری و ژرفبینی مخالفان در تقابل با حکومتگران خونریز به نحوی باشد که اقدامهای کنشگران از پرنسیپها و اصولی ریشه بگیرند که در تاریخ و فرهنگ مردم ایران، سبقه هزاره ای و ملموس داشته باشند و نتایج و بهره های اقدامهای کنشگران بر زمینه های صخره سان استوار شوند؛ یعنی طوری که در حقّ هیچ نسلی از آحاد مردم ایران در هیچ زمانی، کسانی نتوانند به قدرت و اقتدار مطلق دست یابند تا بخواهند که مجدّدا گیوتین و شمشیر را «الاهه عبادتی خود» محسوب کنند از بهر حاکمیت و قدرت و اجبار و اقتدار بر کرامت و وجدان و هستی و نیستی مردم و غارت و کشتار و تجاوز به حقوق ذاتی آنها.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: .دختر رعیت.
دیدگاه:

در سالهای نخست انقلاب که سازمانهای چپ، بعضی از استانها،ایالات و ولایات را: خلق کرد، خلق آذری، خلق عرب،خلق بلوچ . .... مینامیدند، یک احساس همبستگی زیبا در میان روشنفکران و مبازان فارس و ایرانی و غیره نیز ایحاد میشد. حتی امروزه این عنوان خلقهای ایران مناسبتر از نامیدن قوم ،و دقیق تر از نامیدن ملل ساکن ایران است.چرا اسلامیست ها، سلطنت طلبان، بیسوادان، و شونیست های ایرانی، اینهمه اصرار دارند که از واژه قوم ، یا عنوان هایی مانند:عرب زبان، ترک زبان، و غیره استفاده شود؟ بهترین تعاریف را در جوامع مترقی غرب، جامعه شناسان چپ، مارکسیست ،و سوسیال دمکرات، از مفاهیم و اقشار و طبقات و اقوام و ملل و خلقها در طول 3 قرن اخیر نموده اند و نه زبان و فرهنگ عرب زده و اسلام زده ارتجاعی زبان فارسی.

مشکل زبان در تعریف "ملت و خلق".ملت شامل خلق هاست، یا برعکس؟ آیا خلق و ملت یکی هستند یا خلق یخشی از ملت است؟ در دانشنامه های لیبرال و چپ تعاریف گوناگونی از این دو مقوله و مفهوم و واژه وجود دارد، از جمله خلقی که دارای دولت باشد، ملت نامیده میشود. ملت در آغاز بشکل ملت بورژوایی بوجود آمد و توانست از طریق قدرت اقتصادی و سیاسی، نظام فئودالیسم را کنار بزند. چپ ها و عوام معمولا به ملت، خلق هم میگویند. گاهی هم از خلق و ملت به یک معنی استفاده میشود.
ملت به زبان لاتین در غرب قرنهاست که وجود دارد. افراد آن دارای زندگی مشترک با آگاهی به گذشته فرهنگی، سیاسی و دارای اراده برای تشکیل دولت بودند. ملت ترکیب و اتحادی است از فاکتورهای اتنیکی فرهنگی و اجتماعی. ملت ها بشکل تاریخی بوجود آمده اند. لنین میگفت: ملت محصول عصر بورژوازی است و نیاز به یک زبان مشترک و بازار داخلی مشترک برای اقتصاد ملی خود دارد.
ملت گروه بزرگی از جمعیت یک کشور است که خود را از طریق: زبان، اجداد، محل زندگی، دین، مرز جغرافیایی، وابستگی فرهنگی اتنیکی، و تصورات ارزشی مشترک، تعریف میکند. ملت شکل تحول و ساختاری تاریخی، در جامعه انسانی است که از طریق زندگی اقتصادی مشترک، جغرافیا، زبان، و فرهنگ بوجود می آید. ملت بورژوایی بر اساس روابط تولید کاپیتالیستی بنا شده و بدلیل تضاد و مبارزات طبقاتی دارای وحدت نیست. در هر ملت مدرن 2 ملت متضاد وجود دارد که علیه هم فعال هستند. مشخصه ملت کاپیتایستی تضاد پرولتاریا و طبقه بورژوازی است. کوشش هر ملت تشکیل یک دولت ملی است.
خلق گروه عظیم انسانی است که بشکل تاریخی بوجود آمده و جماعتی است متحد که از طریق:زبان ریشه، و فرهنگ مشترک، در جایی سکونت دارد. خلق از طریق ارثیه فرهنگی مشترک، سرنوشت تاریخی مشترک، و زندگی مشترک، بوجود آمده. خلق، مفهوم و واژه ای است آلمانی، و مقوله ای متغیر. چون مطابق عصر تاریخی خود برای اجرای منافع عینی خود کوشش میکند. در زبان لاتین اشاره شده که ملت ها از خلق ها بوجود آمده اند و نه برعکس. خلقی که از طریق دمکراسی و قانون اساسی به استقلال برسد، تشکیل دولت ملی میدهد. اصطلاح روانشناسی خلق شامل: روانشناسی اجتماعی، فرهنگ، اتنولوگی و انسانشناسی فرهنگی است.
ملت، خلقی است که دولت سیاسی خود را تشکیل داده است و از طریق دولت ملی، وحدت سیاسی دارد. ملت یک شکل تحول در جامعه است. از جمله خصوصیات ملی: زبان، فرهنگ، و نوع زندگی مشترک است. فیلسوفانی مانند هگل، فیشته، و شلایرماخر، مردم کشور خود را دعوت به تشکیل دولت ملی نمودند. در اروپا ملت ها معمولا از طریق دولت ملی مرکزی بوجود آمدند. در بعضی از کشورها، خلقها بعدا بصورت ملت درآمدند. به این دلیل ممکن است در یک کشور چند ملت یا دولت چند ملیتی وجود داشته باشد. غیر از وابستگی فرهنگی اتنیکی، امروزه یک فرد میتواند تقاضای دارابودن ملیت یک کشور دیگر بنمایند. در فرانسه به "صنف سوم" ملت میگفتند.
بعد از کوشش برای توضیح فرق بین ملت و خلق، در اینجا به یکی از عوارض احتمالی آندو یعنی شونیسم اشاره میشود که نتیجه ناسیونالیسم افراطی است. اینگونه تعصب و جهالت موجب تنفر ملی و جنون ملی میشود که خلاف غرور ملی و تشکیل دولت ملی است. شونیسم موجب تفرقه و دشمنی میان ملل میگردد. کانت میگفت: جنون ملی باید جای خود را به میهن پرستی و جهانوطنی بدهد. ناسیونالیسم، ایدئولوژی قرون 20-19 میلادی خواهان تبدیل گروههای جمعیتی بشکل ملی بود که مثلا از طریق زبان مشترک با همسایه ها مرزبندی دارند و خواسته های سیاسی مشترک را دنبال میکنند.
در کشورهای جهان سوم ناسیونالیسم بورژوایی میتواند نقش ملی بعهده بگیرد. پرسشها، موضوعات و مشکلات ملی معمولا در ارتباط با دولتها و کشورهای دیگر و بیگانه مطرح میشوند. ایدئولوژی سرمایه داری انحصاری در راستای ناسیونالیسم ارتجاعی وآنتی کمونیسم است. گلوبالیسم کاپیتالیستی امپریالیستی متکی به ناسیونالیسم، امروزه دچار نیهلیسم ملی شده است.
شونیسم از سال 1831 میلادی واژه ای فرانسوی مرسوم، بشکل ناسیونالیسم اغراق آمیز، سیاست و ایدئولوژی ارتجاعی بورژوای و مردسالار ضد زن است که به تحقیر خلقهای دیگر میپردازد. اصرار خشن و مستقیم به سلطه بر انسانهای دیگر، و دشمنی و فشار بر ملت خود دارد. کانت میگفت: قصد ناسیونالیسم حداقل خدمت بخود است، ولی قصد شونیسم بدلیل نارسیسم و خوشیفتگی زیاد، حتی بر ملت خود فشار و سلطه اعمال میکند. شکل مقابل و مخالف ایدئولوژی شونیسم، اندیشه جهانوطنی است. خشن ترین نوع شونیسم در فاشیسم آلمانی به نمایش درآمد. شونیسم نوعی قدرت طلبی کاپیتالیستی امپریالیستی بورژوایی همراه با راسیسم و انتقام گیری در یک کشور است. سوسیالیسم و لیبرالیسم سیاسی خواهان مبارزه سازش ناپذیر علیه آن هستند.
خلقها برای گذشته زدایی ارتجاعی خود معمولا نیاز به یک "انقلاب فرهنگی" دارند. فلسفه مانند سایر علوم، دانشی عمومی، جامع و بین المللی است که مخالف نوع خلقی و ناسیونالیستی آن است. در پایان بیاد شعار، آزادی برای ایران، و خودمختاری فولکلوریک برای خلق های ایران! این نوشته را به پایان میرسانم.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: میبخشید ها ولی همین عکس به قران فسم خوردن مم باقر.
دیدگاه:

ثابت میکنه که خدا نیست. چون اگر بود و اگر قران واقعی است و محمد رسول او بوده باید در دم مم باقر سنگ میشد.
اگر خدا اینجا دخالت نکنه یا نیست یا بیهوشش کردن.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: یعنی چون ج.ا. از غزه حمایت کرده(البته خودش میگه).
دیدگاه:

ومیدانیم که یک روده راست تو شکم ملا جماعت نیست, پس ما هم باید برعکس عقیده ی ج.ا. از غزه ای ها بدمان بیاد؟
چون ج.ا. پول کشور مارا گرفته و داده به غزه و لبنان پس ما باید دشمن آنها باشیم؟ یعنی اگر دزدی جیب مان را زد و با پول ما رفت ماشین خرید ما باید یقه ماشین فروش را بگیریم؟
با این حساب فردا ج.ا. اعلام میکنه مردم فضولات سگ نخورید! حالا ما باید برای خوردن فضولات سگ حمله کنیم.
میبینید چقدر بچه گانه است؟ منطق بعضی ایرانیان خیلی دانا.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: .تفکر انقلابی اجتماعی.
دیدگاه:

بازار گرم هایدگر گرایی در ایران آخوندی به چه دلیل است؟ در فرهنگ عقب افتاده کشورهای جهان سوم، هر مدتی یک متفکر غربی بت محافل مذهبی، اصلاحگرا، دانشگاهی، دولتی، التقاطی، رمانتیک عرفانی، غرب ستیز قرون وسطایی، یهودی ستیز، نژادپرست، هپروتی، ایده آلیستی، ماوراء الطبیعی، بیسواد، و غیره میشود.
در کشوری که مترجم فلسفه، استاد فلسفه در دانشگاه میشود و رسانه ها او را فیلسوف مینامند ! در مملکتی که مترجم فلسفه حتی یکروز در کشور زبان منبع برای ترجمه زبان مقصد نبوده، چگونه میتوان یک مترجم توانا و بی عیب شد؟
در کشور امام زمان و سربازان آخوندی اش، هیچ چیز در جای درست خود نیست. نوحه خوان و مداح استاد ادبیات میشود. هایدگر هوادار فاشیسم ،سنیل دفاع از آزادی فرد میگردد.

نیاز به هایدگر زدایی در فلسفه جهان سوم .هایدگر ، فیلسوف آلمانی (1976-1889 ) در نوجوانی میخواست روحانی مسیحی شود و در میانه سالی مدتی عضو حزب نازی آلمان هیتلری بود . در آلمان آدرنو از مکتب روشنفکری فرانکفورت، توانست هایدگر را برای همیشه از فضای فرهنگی آن کشور بیرون کند . در امریکا نگاه به هایدگر با عینک پسامدرنهای فرانسوی بوده است . ورود اندیشه های هایدگر به ایران از طریق ترجمه فیلسوفان فرانسوی مخصوصا دریدا بوده است . در ژاپن حتی سن بودیست ها امروزه از جمله هواداران هایدگر هستند .
مارکسیست ها در نقد هایدگر مینویسند او ترس و درد و رنج خرده بورژوازی بعد از جنگ جهانی اول را رنجهای ابدی انسان معرفی نمود . هایدگر پایه گذار اگزستنسیالیسم امپریالیستی و یکی از نظریه پردازان فاشیسم است . هستی شناسی او بر اساس تصمیم برای مرگ و اراده بقدرت رسیدن است . برای هایدگر اهمیت مارکسیسم در تمایل آن به تاریخ است گرچه او ماتریالیسم را نیز یک فرم متافیزیک میداند .
هایدگر فیلسوف میان دو جنگ جهانی در اروپاست . در نظر او هدف هستی کوشش در راه بقدرت رسیدن است . او میگفت که فقط آزاد بودن برای تصمیم در راه مرگ ، به هستی در چهارچوب محدود بودنش ، هدف میدهد و انسان فقط در رابطه با فلسفه وجود قابل درک است . هر آینده ای نیاز به جد و آباد و تبارشناسی دارد .
هایدگر فلسفه خود را هومانیستی نمیدانست بلکه انسانشناسی . هومانیسم او نوعی متافیزیک است که مخالف هستی میباشد . او مدعی بود که فلسفه نمیتواند تعثیری روی شرایط فعلی جهان بکذارد چون فقط خدا میتواند بشر را نجات دهد .
یاسپارس زبان فلسفی هایدگر را زبانی عمیق نامید و میگفت زبان او پیچیده است چون او چیزی برای گفتن ندارد . فلسفه هایدگر در باره پرسش در باره معنی زندگی و هدف هستی است . در کتاب شاهکار او یعنی " هستی و زمان " در سال 1927 او ادعا نمود که وظیفه هستی مرگ است ؛ شاید به این دلیل او در سال 1934-1933 میلادی عضو حزب نازی کشورش شد .
گروه دیگری بر این باورند که مشهوریت و توجه به آثار هایدگر در غرب بدلیل یک سوء تفاهم روشنفکری است . هایدگر میگفت نیچه غیر از کتاب " چنین گفت زردشت " حرف دیگری نزده است . از طریق هایدگر اگزستنسیالیسم در نیمه اول قرن بیست تبدیل به فلسفه شد . هستی مورد نظر هایدگر را گروهی همان خدا ترجمه کرده اند . او بخش مهمی از فلسفه کلاسیک پیش از خود را ایدئولوژی مستور و مخفی نامید .
هایدگر هومانیسم خود را پسامتافیزیکی میدانست . بعضی ها هایدگر را نیهلیست میدانند . فلسفه او به دلیل استفاده از زبان و مفاهیم غیردقیق و مشکل غالبا غیر قابل فهم است . گروه دیگری فلسفه او را فلسفه یک زندگی ناامیدانه و تراژدیک بشمار می آورند . یاسپارس میگفت نزد هایدگر فلسفه و اخلاق به دو مسیر جدا از هم رفتند چون او مخفی کار و ظاهرفریب بود .
فلسفه هایدگر نه به پیش بلکه به عقب ؛ به دوران ماقبل متافیزیک مینگرد ، جایی که نیچه آنرا فلسفه عصر تراژدیک یونان باستان نامید . هایدگر در فلسفه اگزستنسیالیسم نه تنها شاگرد نیچه و کیرکگارد بلکه زیر تعثیر متافیزیک افلاتون و ارسطو نیز بود . اوغیر از حقیقت شناسی در جستجوی هدف هستی و معنی زندگی بود . 2500 سال است که فلسفه غرب در باره هدف وجود و هستی خود را سرگرم کرده است در حالیکه انسان فلک زده اسیر جامعه طبقاتی بوده است .
از جمله آثار هایدگر - هستی و زمان ، مقدمه ای بر متافیزیک ، در باره ماهیت حقیقت ، افلاتون و حقیقت ، کانت و متافیزیک ، متافیزیک چیست ؟، هویت و اخلاق ، تفکر چیست ؟ ، پدیده شناسی دین ، و متفکر مدرسی اسکولاستیک ، هستند .
آثار و موضوعات هایدگر نشان میدهند که او خود را با چگونه فلسفه ای مشغول کرد و اکنون بعد از مرگش ، چه جوامع ، کشورها و سازمانهایی تشنه تبلیغ و مطالعه وفهم و استفاده یا سوء استفاده از نوشته های وی هستند .

تاریخ:
عنوان دیدگاه: سنجشگری دیدگاهها؛ نه لیچاربافی و انگ زدنهای ایدئولوژیکی
دیدگاه:

درووود بر کیانوش عزیز!
مختصر و موجز.
کیانوش جان!. من از سنجشگری دیدگاههایم اصلا هیچ هراسی ندارم؛ بلکه خیلی هم خوشحال میشوم اگر کسانی با استدلال و منطق و برهان قاطع به من نشان دهند که خطابینی یا کژبینی یا نارسابودن دیدگاههایم در کجا هستند. فحش دادن و هوچیگری، انتقاد نیست. اکثر کنشگران و فعالیّن اگر خوب دقّت کنی، در صحبتهایی که میکنند و اعلامیّه هایی که منتشر میکنند، دم از «حقوق بشر» میزنند. من مخالف حقوق بشر نیستم که یک اعلامیه جهانیست و محصول بیش از دو هزار سال پیکارهای متفکّران و فیلسوفان و رجال و شخصیّتها و شاعران و هنرمندان و جنبشها و خیزشها و غیره و ذالک است. من می آیم و به هم میهنان و کنشگران وطنم میگویم، آنچه را که شما بر آن اصرار دارید، فقط جنبه تئوریک قضیه است و صرف تاکید کردن بر آن به معنای تضمین اجرایی مفادش در وطن نیست. شما باید بگردید در تاریخ و فرهنگ مردم میهنتان ستونهایی را پیدا کنید و درختی را که مستعد پیوند باشد، تا بتوانید مثلا «اعلامیه حقوق بشر» را به تنه آن درخت، پیوند بزنید. من گفته ام که ایرانیان تجربیات بسیار عمیقی داشته اند که بنمایه هایش میشود: «گزندناپذیری جان و زندگی، مهرورزی، دادورزی، راستمنشی». پرسش من از تمام کنشگران و تحصیل کردگان ایرانی این است که کجای این پرنسیپها معیوبند و بیهوده و بی ارزش که ما به آنها پشت کرده ایم و آویزان فقط یک اعلامیه خشک و خالی شده ایم که به هیچ کجای مناسبات مردممان آمیخته نیست؟.

در جامعه ای که «فقه شریعت اسلامیّت نوع شیعه دوازده امامی» بیش از هزار سال آزگار است، رگ و پی اش را همچون سرطان تسخیر کرده است با آویزان شدن به اعلامیه حقوق بشر نمیتوان، یکه شبه خنثا و بی اثرش کرد. باید چیزی را از زهدان فرهنگ مردم ایران که در وجودشان اصالت داشته باشد، پایه قرار داد تا بتوان محصولات ارزشمند دیگران را به آن، پیوند زد. حالا اگر کسی با این استدلال من مخالف است یا راهکارهای دیگری دارد، باید با منطق و استدلال بیاید به من بگوید چطور و چگونه و چرا؟.
فحش و متلک و لیچارگویی و تهمت و افترا و بدپوزی و امثالهم، اصلا با گفتگو و تبادل نظر و سنجشگری، سنخیّتی ندارند و نباید هم هیچگاه به اینگونه اشخاص بی منطق، میدان داد. باید خیلی رک و پوست کنده گفت که اگر دلایل منطقی و اصولی داری، ردیف کن. اگر نداری، بیخودی وقت خودت و دیگران را نگیر و زحمت بیهوده نیز به دیگران نده.
من میخواهم مثلا بدانم که بحث حقوق، موضوعش چیست؟. مگر سوای این است که بحث «حقوق» به گرداگرد «رفتار انسان» میچرخد. همینطور موضوع «اخلاق» نیز به گرداگرد «رفتار انسان» میچرخد. بحث رفتار را با مثلا قانون جهانی حقوق بشر نمیتوان به تنهایی تضمین و اجرا کرد. تو ببین حتّا احکامی که زمامداران فقاهتی خودشان با دست خودشان نوشته و منتشر کرده اند، هیچکدامشان را اجرا نمیکنند. صرف وجود «قانون» به تنهایی نمیتواند تضمین کننده اجرای آن باشد. قانون باید از وجود شعور و فهم و درک و نیروی تمییز و تشخیص انسانها زاییده شود تا تضمین اجرایی پیدا کند و دولتها فقط ناظر اجرای آن به دست خود مردم باشند و اگر سوءتفاهماتی بین مردم پیش آمد در صدد حلّ مسئله بر آیند؛ نه اینکه با ضرب و زور و اعمال قدرت به جان مردم بیفتند که قانون را اجرا کنید یالله!. قانونی که از وجود خود انسانها بالیده و ریشه دار نباشد، دوامی نیز ندارد و پایدار نمی ماند. مسئله «قانون و اخلاق» به حوزه «فرهنگ جامعه» مربوط میشود که هر چقدر مردم اجتماع، فرهنگیده تر و آگاهتر و مسئولتر در قبال رفتارهای شخصی و دیگران باشند، به همان میزان به دخالت نیروهای دولتی در زندگی مردم، کمتر احتیاج است. قانون و زور قانونی در جایی شدّت مطلوب پیدا میکند که انسانها از آدمیگری و فرزانگی تهی شده باشند. و جایی که انسانها از فرهنگیده بودن و آدمیگری تهی شده باشند، خروارها «قوانین حقوق بشری» نیز کارگشا نخواهند شد؛ زیرا هیچ ما به ازایی در روح و روان مردم ندارند که بخواهند عملکرد داشته باشند. فقط حرفایی خوشگل و مامانی بر روی کاغذ میمانند و هیچ و پوچ.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
عنوان دیدگاه: مردمی که شیرازه وجودشان شعله های آتشند و رامشگری.
دیدگاه:

درووود بر ابوالفضل عزیز!
اندکی حواشی دم دست برای اندیشیدن شبانه روزی.

دست مریزاد این انسان نیک!. کمتر کسانی را میشناسم که معنای دقیق شکلگیری «هویّت ایرانی» را بدانسان که تو فهمیده ای، فهمیده باشند. سالهاست که فریادهای من بلند است که ای ملّت، خودتان را بازیابید تا بتوانید دیگران را بفهمید و از آنها بیشتر بیاموزید و بر آنها تاثیر بگذارید. ولی دریغا که آنچه ایرانیان رزمنده! تا کنون کشف نکرده اند، همانا «هویّت ایرانی» بودن خودشان است. ما تا زمانی که هویّت ملّی خودمان را و بُنمایه ها و ستونهای اصیل و استوار آن را آگاهانه از جُل و پلاسی که مثل جلیقه اجباری به تنمان کرده اند و همچون ملّانصرالدّین مدام توی گوشمان میخوانند که تو همینی که ما میگوییم، مطمئن باش ای ابوالفضل عزیز، بدبختیهایمان همچنان مثل داغ شمشیر و دشنه و چاقو به تنمان خواهند ماند و عذابها خواهیم کشید.

نگاهی مجدّد به فیلم ستودنی بهرام بیضائی به نام «باشو، غریبه کوچک»، تمام آن هویّت و اصالت ایرانی بودن را فریاد میزند. بچّه ای عرب زبان به ناحیه ای گیلک زبان در خاک میهن میرود و نه این کودک زبان آن زن گیلک را میفهمد، نه آن زنگ گیلک، زبان این کودک آواره را. فقط زبانی که محصول مشترک اقوام ایرانیست، پل اتّصالی میشود و ژرفای همبستگی «گیلک و عرب» را در سرزمینی به نام ایران نشان میدهد؛ آنهم وقتی که «باشو»، کتاب دبستان را در دستشش میگیرد و میخواند که:«ما گلهای خندانیم ...... فرزندان ایرانیم .....». فقط دریغا که بلاهتهای خواسته و ناخواسته باعث شد که بیش از چهل سال آزگار، پرپر شدن گلها و مهر و موم شدن خنده ها همچون وبا به جان این ملّت افتد.
اینکه در شکلگیری و زایش «هویّت ایرانی»، در پروسه هزاره ای، کدامین نسلها زحمتها کشیده و پافشاریها کرده و همّتها کرده و قربانیها شده، مبحثیست طول و دراز که متاسفانه در این شرایط بغرنجزا و هول و ولا فرصت پرداختن به آن نیست. «ایران و فرهنگ باهمستان مردمش در جامعیّت وجودی»، محصول زحمات و خون دل خوردن تمام آنانیست که در جغرافیای فرهنگی و جغرافیای سیاسی از کهن ترین ایّام تا امروز همّت شایان ستایشها کردند. هیچ قومی نیز بر قوم دیگر ارجحیّت و برتری ندارد. اگر کسانی از میان اقوام ایرانی، بیشتر مایه گذاشته اند، همانها نیز بیشترین افتخار را برای ایران نصیب برده اند و دلیل افتخار برای تمام ایرانیان هستند. از هنرمندان و شاعران و نویسندگان و متفکّران و فیلسوفان و بگیر تا بیا به کشورداران و وزیران و شاهان و پهلوانان و غیره و ذالک.
مسئله امروز ما باید پیدا کردن هویّت اصیل خودمان باشد. برای پوشیدن لباس خودمان؛ ولو شنرد پندری شده باشد. با خلعت و لباسهای رنگین عاریتی نمیتوان تمام عمر، ادّعای اصالت کرد؛ زیرا دروغین بودنش را همه به عیان میبینند. مهم، اصالت داشتن است؛ زیرا آنچه که اصیل است، توانمند به باردار شدن و پذیرای مایه های باردار کننده دیگران است. ولی آنکه هیچ اصالتی ندارد، اگر در بطن «دمکراسی و تمدّن و فرهنگ و امثالهم دیگران» نیز بزیید، هرگز خودش را بازنخواهد یافت؛ زیرا اصالت ندارد تا تفاوت فرهنگی خودش را با دیگران بتواند تمییز و تشخیص دهد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: جناب فرامرز حیدریان گرامی /…
دیدگاه:

جناب فرامرز حیدریان گرامی / واقعا معذرت می خواهم که کامنتی توهین امیزی علیه شما اجازه انتشار یافت و من آن را تماما نفطه چین کرده ام

تاریخ:
عنوان دیدگاه: ذوب شده در شرایع اسلامیّت و ماله کشی شده در ایدئولوژی مارکسیه
دیدگاه:

درووود به گیله مرد عزیز، آقای سلیمی!
اندی بحث خارج از دوره الزامی!
من قبل از هر چیز از شما و خوانندگان محترم، عذرخواهی میکنم اگر سخنهایم؛ طنینی بسیار تلخ و به شدّت گزنده دارند. گاهی اوقات باید به اشخاصی که مادرزاد، شعور ندارند تا رفتار محترمانه «بفرما» را بفهمند، حتما و بی برو برگرد باید گفت و فریاد بر سرشان زد که «بتمرگید ای احمقها!».
1- یه ابلهی که هیچ هویّتی ندارد به خودش اجازه داده که زر مفت بزنه و اظهار لحیه های بی مایه بکند. آدمی که مسئولیّت را نمیفهمد و بسیار شارلاتان و خدعه کار و پست فطرت است، خودش را در پشت انواع و اقسام اسمهای تصنّعی قایم میکنه، تا نیّات پلید خودش را هر جا که برسه، استفراغ کنه. همین جور آدمها هستند که با افتخار به فروختن مادر و خواهر و زن و دختر خودشان و قوم و خویششان اقدام میکنند و هر بلایی را سر آنها بیاورند، میایستد فیلم میگیرد تا با ولعی توصیف ناپذیر، بلایی را که به سر خانواده اش و فک و فامیلش آورده میشود در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارد. همین جور آدمها هستند که در نهایت عبودیّت و خفّت به اوامر مستبدین و تبهکاران تسلیم میشوند و به نوامیس مردم تجاوز میکنند و طناب دار را بر گردن جوانان و نوجوانان ایرانی می اندازند و با تکبر و افه ای کابویی، تیر خلاص به مغز بیگناهان شلیک میکنند.

در هر خانواده و قومی، آدمهای احمق وجود دارند و مسبب بسیاری از مشکلات خانوادگی و قوم و خویشی میشوند، امّا آدمهای فهمیده و با شعور همان خانواده و طایفه تلاش میکنند که جور عواقب بلاهتهای افراد احمق خانواده و طایفه را گردن خود بگیرند و در صدد جبران آنها بر آیند؛ زیرا نمیتوانند احمقهای خانواده را سرشان را ببرند و تا ابد، محکوم سیاهچال خانه و کاشانه کنند. جامعه ایرانی نیز، یک خانواده است که احمقهایش به وفورند و عاقلانش اندک. به همین دلیل باید جور ابلهانی را که هنوز نمیدانند کیستند و چیستند، طیف بیدارفهم جامعه ایرانی به گردن بگیرند.
2- شخصی چون من، انسان عقده ای و شهرت طلب و جاه طلبی نیستم به ذات و رفتار و خواست و اراده شخصی خودم. یاد گرفته ام که بر خویشتن، «شاهنشاه» باشم و بر سوائق و غرایزم «فرمانفرما» و هرگز در هیچ موقعیّتی و زمانی، مقهور غرایز و سوائقم نشوم؛ مبادا که کرامت انسانی ام پایمال نشود و همچنان انسان بمانم با تمام ویژه گیهای طبیعی و فرزانگیهای شخصی. امروزه روز، دنیای تکنیک، آنقدر پیشرفت کرده است که حتّا بچّه ها نیز از داخل اتاق شخصی خودشان میتوانند با مردم سراسر دنیا، گپ بزنند و مراوده داشته باشند. بر پا کردن حتّا استودیوهای شخصی نیز عین آب خوردن است. من اگر دنبال معروفیّت و شهرت بودم، تمام امکانات در اختیارم بود و هنوزم هست و نمی آمدم درخواستها و تمناهای اینهمه انسانهای با شعور و فهمیده و استاد و نویسنده و پژوهشگر و آکادمیکر و تحصیل کرده و کنشگر ارزشمند را از روز اول رد کنم؛ نه برای اینکه طاقچه بالا بذارم؛ بلکه به دلیل حفظ آرامش روح و روان خودم و فرصت برای اندیشیدن و جستجو کردن. اگر میخواستم چون دیگرانی که نمیدانم در قلب و ذهنشان چه میگذرد، در باره خودم با تبختر و پُزهای پیپ زیر لبی بلافم، مطمئن باش که اگر چیزی از آنها سرتر نداشته باشم، مطمئنا کمتر هم ندارم و چه بسا بیشتر و چربتر. ولی اگه شعور میداشتی و زبان بفهم بودی، نگاهی ساده به سایت من میافکندی که در زیر عکسم، چکیده بیوگرافی ام نوشته شده است: «به گیتی زاده شدم و دل باختم و در آتش حسرتهایم در حال سوختنم». حتّا همین عکسی که در سایت ایران گلوبال از من می بینید، بنا به خواهش کیانوش عزیز بود؛ وگرنه همینم برای من خیلی زیاده و اصلا نمیفرستادم برای کیانوش عزیز.
ای ابلهی که دوغ و دوشاب را از همدیگر تمییز و تشخیص نمیدهی، مطمئن باش آنانی که با من از در صحبت در میآیند، ظرفیّت فهم و شعورشان، میلونها مرتبه از تو و میلیاردها ابله تر از همچون خودت، بیشتر است. هیچکس آنها را مجبور نکرده. تصمیم شخصی خودشان است که پاسخی بدهند یا ندهند. و اگر کسانی هستند که سکوت میکنند، آنهم سکوتشان به دلیل شعور و فهمشان است که تشخیص میدهند، مسئله بحث در باره سنجشها و دیدگاهها و انتقادهای من، مسئله من بمیرم تو بمیری نیست. بنابر این اول، لولهنگ خودشان را و نیرو و توانایی استدلالی و آگاهی خودشان را برآورد میکنند، بعدش اگر بخواهند با من از در گفتگو بر میایند. مثل جنابعالی و امثال خودت، ابله نیستند که گز نکرده، پاره میکنید و زر مفت میزنید و از مزخرفگویی خودتان نیز سفت و سخت، غرّه اید و سرمست. یقین بدان چشمه ای که جوشان است اگر تمام عمرت در کنارش بایستی و به داخل آن بشاشی و برینی، تمام فضولاتت را با خودش میبره و همچون دریا تمیز میکنه و از راه لوله های آبکشی منزل به خورد خودت میدهد تا بالغ بشی و یاد بگیری که خودت را پیدا کنی و خودت باشی. اینجا هر کسی میداند و میفهمد که جنابعالی و امثال جنابعالی عین اطفال شیرخوار هستید که در قنداقهایتان میرینید و به دنبالش نیز میگوزید. بنابر این، هیچ انسان عاقلی به ریدن و گوزیدن بچّه های قنداقی نه میخنده، نه اشکال و ایراد میگیره. زیرا آدم بالغ و با شعور میداند که بچّه است و شیر خور و هنوز زمانها لازم است تا بزرگ و فهیم و با شعور شود.
3- من تمام عمرم شاگرد بودم و جستجوگر و همواره به دنبال آموزگارانی بودم و هنوزم هستم که به من، چیزی را بیاموزند و به زایش و دوام و قویمایه شدن استقلال فکر و قائم به ذات شدنم، کمک کنند و تا زنده ام مدیون خویشکاریهایشان هستم. خواه چنان آموزگارانی در ایران و چین و هند باشند. خواه در یونان باشند. خواه در آمریکا باشند. خواه در آمریکای لاتین باشند. خواه در آفریقا و صحرای کالاهاری باشند. خواه در کشورهای اروپایی. برای من، جستجوی انگیزندگان به فکر، در هر نقطه ای از جهان که باشند، عزیزند و دوست داشتنی و افتخار خودم میدانم که شاگرد آنها شوم و چیزی از آنها بیاموزم. هیچگاه نیز ادّعای استادی نکردم، زیرا روز به روز پی بردم که انسان، هر چقدر عمیق و ظریف و ریشه ای در باره مسائل بشری و زندگی و کیهان و کائنات و موجودات بیندیشد، خیلی خیلی کم میداند و دانشش نیز هیچ ضمانتی ندارد. استاد آنانی هستند که ادّعاها دارند؛ ولی وقتی که مطالبشان را میخوانی، متوجّه میشوی که حتّا تفاوت بین برف و باران را نمیدانند. ولی برای مشق آکادمیکی و شدیدا علمی ! که مینویسند صدها منبع و ماخد در باره «باران» و «برف» در ترّه هات و پرت و پلا گوییهایشان ردیف میکنند و به رخ خواننده میکشند. استاد و کنشگر مبارز آنانی بودند و هنوز هستند که در رکابداری و متعگی برای خونریزترین حکومت تاریخ بشر با افتخار و غرور، «هیجده سال پادوی» خود را حتّا جشن گرفتند و به اطّلاع عموم نیز رسانیدند. استاد آنانی هستند که باد به غبغب انداخته اند و از تمام رشته های تحصیلی که خوانده اند، الفبایشان را حتّا یاد نگرفته اند؛ چه رسد به اینکه بتوانند نظری و ایده ای در رشته تحصیلی از خودشان داشته باشند. استادی و کنشگری که شعور نداره تمییز و تشخیص بدهد که در تاریخ و فرهنگ جامعه اش چه جنایتهایی صورت گرفته است تا به کشف و سنجشگری و آگاه کردن مردم، همّت کند، چنان استادانی، حمّال و کنّاس مفید اجتماع نیز نیستند؛ چه رسد به اینکه ارزش کسی نامیده شدن را داشته باشند. استادی که شعور نداره به مردم خودش با صمیمت و رادمنشی حقیقت را بگوید و دلایل اینهمه تحریف و تقلیب و مسخسازی را توضیح دهد و مستدل بیان کند که چرا و چگونه «میترا»، «الله»، «الوهیم» که اصالتا خدایانی «مادینه» هستند؛ چگونه در دم و دستگاه الاهیات زتشتیگری و اسلامیّت و یهودیّت و مسیحیّت، یکباره خدایان نرینه شدند!!. یعنی خدایانی که در اتاق جرّاحی «موبدان و آخوندها و خاخامها و پاپها و کاردینالها»، تحت عمل ترانسسکسول قرار گرفتند و از زن بودن به مرد بودن تبدیل شدند! تا آنها را در خدمت غرایز و سوائق قدرتپرستی خودشان در آورند. چنان استادانی را باید بیل و کلنگ به دستشان داد و روانه کویر لوت و کویر نمک کرد برای کاشتن درخت و آبادی میهن.
4- زنده یاد «منوچهر جمالی»، یکی از نوابغ و فیلسوفان بسیار ژرفاندیش ایران و جهان است. هنوز در میان ایرانیان مدّعو، هیچکس در سطح جهانی آنقدر از لحاظ مغزی و فهمی و آگاهی و سطح فکری رشد نکرده است؛ طوری که بتواند مغزه فکری فقط یکی از کتابهای او را بفهمد؛ سنجشگری و بررسی اش پیشکش باد!. بنابر این، بحث در باره این متفکّر بی همتا را جایز نمیدانم که در اینجا مطرح کنم. کسانی که میخواهند آشنایی ابتدایی با افکار و ایده ها و تلاشهای بی همتای او داشته باشند، میتوانند به کتاب من در سایتم به نام «فلسفیدن انگیزشی» مراجعه کنند.
5- در خاتمه باز هم از آقای «سلیمی عزیز» و خوانندگان محترم پوزش میطلبم. در خصوص کژفهمیها و زرمفت زدنها نباید هیچگاه وقت گرانبها را هدر داد. ولی گاهی اوقات باید پس گردنی آبدار زد به احمقهایی که توّهم مسحورشان کرده است، شاید که به خود آیند و یاد بگیرند به جای آنکه خودشان را همچون آن روباهی که به دمب شتر بست (داستان روباه و شتر در مثنوی مولوی) تا احساس بزرگی کند و شتر نیز روز و شب به سر تا پای روباه میرید و میشاشید، سرانجام بفهمند که چگونه میتوان به جای آویزان شدن به «کون کارل مارکس» و امثالهم بر روی پاهای خودشان بایستند و به زبان تجربیات و تلاشها و زحمتهای فردی خودشان سخن بگویند و بلندگو و آلت دست شارلاتانهایی امثال «کیانوری و فرّخ نگهدار» نشوند و سر از پادوی کردن برای «ک.گ.ب» نیز در نیاورند و تمام عمرشون فقط مُتعه و رکابدار آخوندها نمانند. شاید!.
کما فی السّابق توصیه میکنم ای جاهل بی شرم، برو خودت را به شهرداری محلّ معرفی کن و بگو من آماده خدمتگزاری هستم. اگر شهردار محل، گفت ما نمیتوانیم به شما حقوق بدهیم، من با کمال میل حاضرم هزینه های جنابعالی را تقبّل کنم. حدّاقل در جمع کردن زباله های سطح شهر یا کمک به سالمندان میتوانی خیلی مفید جامعه بشری باشی. در باره چیزهایی که عمرا «آ و ب» را از همدیگر تمییز و تشخیص نمیدهی، فضولی بی جا نکن و زر مفت هم نزن که تمام آنچه میگویی، تف سر بالاست و خاک عالم تو سرت که هنوز نمیدانی ایرانی بودن یعنی چه؛ وگر نه افتخار خودت نمیدونستی که به در کون مارکس بچسبی و بعد از اینهمه فاجعه که بر سر ایران و مردمش رفت، شعار بدهی کما فی السّابق: «زنده باد زاپاتا». تو و هزاران نفر امثال تو، شعور درک و فهم برای صلابت و عظمت و نقش و خایه دار بودن یک میلیاردم «زاپاتا» را نیز ندارید. برو گمشو خوار زار نفهم. برو بمیر بی لیاقت. خاک تو سرت.
فعلا تا همین جا بس.
شاد زیید و دیر زیید.
فرامرز حیدریان