Skip to main content

● صفحه شما

دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.

لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.

افزودن دیدگاه جدید

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: داريوس:
دیدگاه:

داريوس:

کامنت از المان
اگر فتنه -انقلاب 57 به وقوع نمی پیوست، معادلات کاملا دگرگونه بود. از اقتصاد تا مناسبات اجتماعی.
اما به نظر من این تجربه ی تاریخی ضروری و بسیار راهگشا بود و هست ، البته من منکر رهزنی های آن نیستم. اما زیست جهان (Lebenswelt) ایرانیان به یک تغییر بنیادین محتاج بود. تئوری به تجربه ی آروینی (Erfahrung) و امر آروینی به تجربه ی زیسته (Erlebnis)دگردیسده شد. آنچه که مهمترین بن مایه ی دگرگونی واحد های روان تنی است و از منظر ویلهلم دیلیتای بنیاد دگرگونی انسان و علوم انسانی است.

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: اصغر:
دیدگاه:

اصغر:

کامنت دریافتی از ایران

هزاران جبهه، کنگره، انجمن، مهستان، وکالت خانه، شورا، محفل با صدها کانال و رسانه و رادیو تلویزیون درست شده، که کارشان آب در هاون کوبیدن است و یا به اصطلاح کشک میسابند
به مصاحبه های روشنگرانه، مناظره ها و خبر رسانی آنها گوش کنید و بعد از تامل، سوال کنید: راه حل چیست؟ نقشه راه کدام است؟ برنامه آنها چیست؟ چکار باید کرد؟
هدف آنها کدام است؟ وسیله آنها برای رسیدن به هدف کدام است؟
در خارج ایران مشهور ترین جواب ها از این قرار است:
حالا که نمیتوان رضا شاه کبیر و شاهنشاه آریامهر فقید را از قبر بیرون آورد، اون آقا را شاه بکنیم
حالا که نمیتوان المرحوم الرجوی را از قبر بیرون آورد، اون خانم را رئیس جمهور بکنیم
حالا که مصدق مرحوم شده، تنها راه و روش مصدق است
حالا که شاپور بختیار مرحوم شده، برگردیم به اول بهمن 57 و قانون اساسی مشروطه
یکی میگه هرچه مارکس و لنین گفته تنها راه نجات ایران است
یکی میگه من کتاب جین شارپ را خواندم بریم دنبال نافرمانی مدنی
یکی میگه با حمله نظامی آخوندها را سرنگون بکنیم، بعدش همه چیز درست میشه
یکی میگه اول باید ایرانی ها را آموزش داد و خرافه زدائی کرد و بعد به فکر تغییر رژیم بود
یکی میگه همه را باهم متحد بکنیم و لابد رهبر هم درست کرده و بعد رژیم سرنگون کرد
سی و پنج سال پیش خامنه ای گفت: به حال ملتی که مرا رهبر کنند باید خون گریه کرد
و حالا باید به حال ملت ایران که ده میلون آن در خارج، آپوزیسیون درست کرده اند چه باید کرد

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: ناصر مستشار:
دیدگاه:

ناصر مستشار:

آقای محسن کردی گرامی نویسنده سابق روزنامه نیمروز و نویسنده کنونی ایران گلوبال!
من شاهد هستم که شما چقدر بطور شبانه و روزی علیه رژیم اسلامی افشاگری و مبارزه کرده اید!
اما چرا با همه مبارزات شما و دیگران که کم نبودند و کم نیستند، رژیم حاکم بر ایران ۴۵ ساله شد؟!
ما فقر و تنگدستی و سرکوب رژیم اسلامی علیه مردم را می بینیم و تک تک ما همت می کنیم که رژیم هرچه زودتر سرنگون گردد اما چرا تاکنون به نتیجه نرسیده ایم؟
چرا رژیم توانسته هست همه بحران هایش پشت سر بگذرد و عمر خود را به ۴۵ سال برساند اما اپوزیسیون نتوانسته است یک آلترناتیو فراگیر و سراسری بنیان بگذارد و بر عکس دائما در حال اختلاف و انشعاب هستند؟
رژیم حتی اختلافات درونی خود را حل می کند و به عمر منحوس خود ادامه می دهد اما اپوزیسیون توانایی بر طرف کردن ناتوانی هایش نیست!
آقای محسن کردی ،من برای پنج الی دهسال به خارج آمدم و فکر می کردم در این فاصله سرنگون می شود که در ۲۰ سال پیش همین موضوع را در مقاله ای نوشتم و کیهان شریعتمداری بدان بدین شکل اشاره کرده بود
** ناصر مستشار ضد انقلاب برلین فکر می کرد پس از ۵ رژیم ایران سرنگون می شود و می تواند به ایران برگردد اما قبلی ها فکر می کردند پس از ۶ ماه رژیم سرنگون می شود که اشاره به مسعود رجوی و بنی صدر بود*
الان من ۴۰ سال هست که خارج هستم و ۴۰ سال علیه رژیم فعالیت می کنم .
شکست جنبش سراسری مهسا مثل یک پتک بر سرم کوبیده شد و از عدم همبستگی مردم با جنبش مهسا هنوز در شوک بسر می برم!
شاد باشید
ناصر مستشار برلین

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

آباد باش فلسطین
آزاد باش فلسطین
از ما ..،.مپولا
دلشاد باش فلسطین

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: مرد خنثی:
دیدگاه:

مرد خنثی:

ببین من از نظر هویتی خودم را خنثی میدانم، این مردم یا مسحور شده اند و یا اینکه قدرت تفکر و درک را ندارند و مافوق تصور از ذهن یک بشر، کودن و سفیه و بیسواد و ناآگاه هستند
من دور ایرانی رو خیط کشیدم
هرکی هم ازم میپرسه کجایی هستی میگم از سیاره زمین هستم، دیگه به هیچ عنوانی نه احساسی دارم به ایران و نه به ایرانی ، و خودم رو از آنها منزوی کردم، مردمانی بدون شعور و فوق بی درک قابل ترحم و جانفشانی نیستند
این ملت حق شان است
لیاقت بیشتر از اینرا ندارند

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: یک نفر:
دیدگاه:

یک نفر:

درود بر شما ،،اقاى مستشار اين صحنه ها را باور نكنيد اينها همه برنامه خودشونه قبل از اينكه برن بازار و با تو خيابان يك عده دويست نفرى را با پول اجير مى كنند مى فرستن اون حوالى و منتظر مى مانند كه احمدى بياد برزين دور و برش و اين دلقك بازيها را بكنند اقاى دكار اقاى دكتر بهش بگويند و يا خانمى دستش را ببوسد به ابنا پرستوهاى حكومتى مى گويند ابنا ها همه فيلمه باور نكنيد خود مردم ايران هم باور نمى كنند ،،در ضمن احمدى در زمان رييس جمهو ريش هفتصد و پنجاه ميليارد نفت فروخت و وامهاى ميلاردى و ميليونى به اطرافيانش و هيتهاى مذهبى بدون حساب كتاب داد مخصوصا زمانى كه شهردار تهران بود به رمال و هيتهاى مذهبى براى طرفدارهاى خودش وامهاى كلام و زمينهاى مرغوب و ووو ميداد حتما شما هم ديد كه پاى منبر مدا ها مى نشت فيلمش تو اينترنت هست اين افراد طرفداراشن اين واقعيته روزتان بخير

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: تحلیل ابکی
دیدگاه:

آقای کردی انتظارم از شما بیش از این مقاله هست.
انسانیت را به سخره میگیری یا کلا تحویل چپ ها میدهی!!
شما باید سواد سیاسی و اجتمایی بهتری داشته باشید که همیشه مقاله مینویسی یا در کلاب هاوس ها هستید و بعنوان …. با همه به بحث می نشینی.
کسی جرات موضع گیری در غزه علیه حماس را دارد؟!!!
آیا فلسطینی انسان نیستند چون از علایق ما ایرانی‌ها دفاع نمی کند؟!!
شما چه کار میکنید اگر زمین اجدادی ات را بگیرند و شما را بیرون کنند ؟!
جنگ راه حل نیست و همه مان واقفیم و اسراییل خود را تنها دموکراسی منطقه میداند باید اینجور عمل کند؟!
این منطق غلط شما که حماس انتخاب مردم اسراییل هست
مردم اسراییل را در وضعیت خوبی قرار نمی دهد چون ناتنهاهو هم انتخاب مردم اسراییل هست و سیاست جنگ طلبانه دارد و هم ناتنهاهو وحماس مخالف راه حل دو کشور هستند.
شما که فلسطین مشکل شما نیست چرا هم فکریهایتان در میتینگ های شان پرچم اسراییل را حمل میکنند!؟؟
با همین تفکرات غلط تان شاه فقید را به اسراییل نزدیک کردید که نتیجه اش این فاجعه امروزمان هست.
(توضیح آن در بحث امروز نیست)
بروید در این مورد مطالعه کنید.
از نظر بنده یکی از دلایل اصلی قیام ۵۷ نزدیکی زیاد ایران به اسراییل بود.
ممنون

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: نمایش انتخاباتی!
دیدگاه:

هیئت سیاسی – اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) روندهای سیاسی جاری را آبستن تحولات بزرگ ارزیابی کرده و با توجه به تحولات عمیقی که در اوضاع منطقه، به ویژه در رابطه با کشور اسرائیل، این روزها در شرف وقوع است، با توجه به تغییرات معادلات قدرت در جهان و گشایش چشم‌اندازها برای تغییر در مناسبات بین‌المللی، و با توجه به عمق و ابعاد عدم رضایت و اعتراض وسیع‌ترین اقشار زحمت‌کش جامعه از حکومت، وظیفه خود می‌داند که از هیچ کوششی در راستای همسویی و همآهنگی همۀ نیروهای تحول‌خواه کشور- که خواهان لغو نظارت استصوابی، برگزاری انتخابات آزاد، و در نهایت برپایی جمهوری‌ای مبتنی بر عدالت، آزادی و برابری هستند – فرو گزار نکند.
 
دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳ (۳ ژوئن ۲۰۲۴ میلادی)
هیئت سیاسی – اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت
........................................
این پاراگراف آخر اعلامیه سازمان فدائیان اکثریت است. آنها بعد از صغرا و کبرای پیچ در پیچ بالاخره در پایان اعلامیه شق القمر کرده و فقط خواهان " لغو نظارت استصوابی، برگزاری انتخاباتی آزاد، و در نهایت برپایی جمهوری مبتنی بر عدالت و برابری " می شوند!!! لابد در چهارچوب همین جمهوری اسلامی!؟ ظاهرا که همینطور است، زیرا در هیچ کجای این اعلامیه بلند بالا هیچ اشاره ای به عدم مشروعیت رژیم و هیچ دعوتی به اتحاد و مبارزه بر علیه این رژیم اشغالگر و ضد ایرانی نشده است. بر عکس در لابلای سطور چنان بند بازی کرده اند که به خواننده چنان القا می شود که انگار دشمنی بین مردم و رژیم اسلامی فقط یک سوئ تفاهم است و رژیم باید سعی کند این سوئ تفاهمات را رفع کرده و با برگزاری انتخابات آزاد زمینه حل مسائل فی مابین و آشتی با مردرم را فراهم کند!
آقایان، خانه از پای بست وی

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: خلایق هرچه لایق
دیدگاه:

سالام،
اگرنوشته های من رابدون تعصب وبدون غرض ومرض خوانده شود،
فکرکنم ،نتیجه درستی گرفته می‌شود.
متاسفانه ،تعدادی همه چیزرا از دریچه
ایی که خودشان دوست دارند.
یا کعبه ذهنشان شده از آن روزنه به
مسائل نگاه می‌کنند.
قبلا دریک نوشته ایی نوشتم،
که درحدودسالهای ۱۳۵۰ شاه به شهرمان
آمد،
مردم تمام شهرو روستا به استقبال آمدند،
درسال ۱۳۵۷ همان شاه را با اکثریت قاطع ازکشور بیرون کردند،
وبرای جمهوری اسلامی رای ۹۹ درصدی
دادند،
وقتی رفسنجانی به شهرمان آند ،کل شهربه استقبالش رفتند،
وقتی همین احمدی نژاد آمد ،،همه شیک ترین لباسش راپوشده وبه دیدنش رفتند،.
الان ، اکثرا فحش میدهند،
ولی در تشریح جنازه آقای رئیسی
شرکت میلیونی میکنند،
مردم ما عقلشان به چشمشان است.
عافیت طلب هستند،
الحمدالله روشنفکران ماهم هرکدام
مثل کاندیداهای ریاست جمهوری که برای جیب خود وخادمی راپیش گرفته
اند،آنهاهم برای آینده گروه خود مسابقه
گذاشته اند،
فرق نمی کند،باکودتاه باشد،
یا روس باشد،
فرانسه باشد،
انگلیس باشد،
اسرائیل، ،،ویا ،،،
طبیعی است ،که پول باخته جای فرهیخته بنشیند.
وقتی میگم صد ساله ما مستعمره نامحسوس شده ایم،
تعدادی بالا بان را از طرف گشادش فوت میکنند،
بجای اینکه به خودشناسی واقعی بپردازند،
برای من افسانه های توهمی را قهرمان
میکنند.
بعدهم می آیند گله میکنند،
باورکنید،روانشناسی اطرافیان احمدی
نژادها ،بهتراز پروفسورهای روغنفکر
شناخت به مردم دارند.

تاریخ:
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: حمایت «مردم» از احمدی نژاد
دیدگاه:

کدام مردم آقای مستشار؟ در این جمله شما یک تناقض بزرگ عیان است. اگر اینها مردم هستند پس شرکت کنندگان در جنبش سبز مردم نباید باشند بلکه به تعبیر رژیم و شخص خامنه ای مشتی اغتشاشگر باید باشند.

بار اولی نیست که می بینم آقای آقای ناصر مستشار از گروهی هوادار رژیم با عنوان «مردم» یاد می کنند. مثل همین مطلب که نوشته اند «مردم از احمدی نژاد سرکوبگر جنبش سبز به گرمی استقبال کردند». کدام مردم آقای مستشار؟ در این جمله شما یک تناقض بزرگ عیان است. اگر اینها مردم هستند پس شرکت کنندگان در جنبش سبز مردم نباید باشند بلکه به تعبیر رژیم و شخص خامنه ای مشتی اغتشاشگر باید باشند. وقتی شما مینویسید مردم از احمدی نژاد استقبال کردند یعنی این هواداران احمدی نژاد را بعنوان مردم برسمیت می شناسید و شرکت کنندگان در جنبش سبز از نظر شما باید مشتی اغتشاشگر باید باشند. باور ندارم که از نگاه آقای مستشار کشته شدگان و کتک خوردگان جنبش سبز اغتشاشگر باشند. نتیجه این که این خطاب «مردم» به هواداران احمدی نژاد باید یک سهو بزرگ و شاید هم از سر خشم باشد. اگر شناخت قبلی از آقای مستشار نداشتم او را نفوذی رژیم میدانستم مثل آن دلقکی که چندی اینجا آمد و از رژیم دفاع کرد بیرونش کردیم. امیدوارم آقای مستشار توضیحی در این مورد بدهند.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: اگر کسی ترمزش را نکشد، دنبال…
دیدگاه:

اگر کسی ترمزش را نکشد، ...و جلیلی و قالیباف و محسن رضایی ناجی خواهند شد.
................. بقول غربی ها :حال یک دشمن اجدادی یا ارثی پیدا کرده و دیگر ویل کن نیست..............قالیباف همه را فتیله پیچ، و محسن رضایی همه امریکایی ها را ؛برای دلار گروگان بگیرد.
................

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: موضوع اصلی درایران همین است
دیدگاه:

سالام
دقیقا انگشت برنقطه اصلی گذاشته ایی،
بهمین خاطراست که ما گرفتار گره کور
شناخت در رفع گرفتاری ایران نیستیم.
نوشته ایی دراین گروه داشتم ، .که چطور یک شیر را اول سوسس خور
بعداستخوان خور،بعد کاه خوارکردند،
این داستان کوتاه ملت وروشنفکرما گرفتارکرده است.
ما دردنیایی زندگی میکنیم،که ملت‌ها درکنارهم زندگی میکنند،دررقاقبت سالم
برسرنوشت خود حاکم میشوند،
ولی متاسفانه ، اززمان حاکم شدن
ماسونها ورضاشاه همه روشنفکران مارا
مثل آن شیر تبدیل به تغذیه خواست آنهایی کردند ،که الان شما بمن می گویید،
ولی همفکران وروشنفکران جامعه را
را نمی بینید.
عرض کردم ،نقطه مبهم وابهام همین جاست،
من با یک نگاه سنتی و علمی رئال به
مشکلات نگاه میکنم،
ولی متاسفانه روشنفکر فارس محور
بانگاه ماسیونی نگاه میکند،
البته ما نیازی به وجود روشنفکر ماسیونی دیگر نداریم،
چون راهمان راپیدا کرده و در آن مسیر
حرکت میکنیم،
آنکه ضرر خواهدکرد،
تغذیه کنندگان تفکر ماسونی خواهدبود.
این یک معضل خواهیم داشت،
من تلاش میکنم،آن معضل حداقل ترین
آفت را داشته باشد،.
ولی اصرار براین تفکرماسونی دره را عمیق ترمیکند،
قطب های دوطرف دورمیشود.
آنهاییکه دراین دوری تلاش میکنند،
کارشان خیانت به همه است.
ما تورکان ایران،با عرب‌های ایران ،
تورکمن ها و با تعدادی ازکردهایی
که درست اندیشه میکنند،
درنهایت با اتوریته محوریت تورکی واسلامی مدرن باتلفیق اسلام ،
حاکم خواهیم شد،
چه بخواهند چه نخواهند،
ازطرفی هم میدانیم که دنیای استعماری مسیحیت،که پدر صهیونیسم
اسرائیل و پان فارسیسم است،
سدهای گوناگونی را درپیش پای ما میگذارند،وهزینه های کلانی میکنند،
عقلای روس و حتی غرب این خیزش
مارا درک کرده اند،
بشکلی تعامل وتساهل راپیش گرفته اند
ولی شکل‌های

مختلف راتست میکنند،
که برای ماهم کارآنها روشن است،
آنها هم حق دارند،که بخاطرمنافع خود
حرکت کنند،
ماهم حق داریم ،برای آینده خود حرکت
کنیم،
این وسط ودرایران متاسفانه نگاه ماسیونی و روشنفکر تربیت یافته
ماسونی هستند،
که تلاش بی فایده کرده و تنها کارشان
خیانت به کل جامعه ایران است.
جناب توکلی ،،
ما بافارس،با روس،هندو،وو،،،
مشکلی نداریم،نگاه تورکییت و اسلامی
ما جدای از نگاه حاکمیتی کنونی ایران
وسلطنت طلبی های عقب مانده است.
ما به سیستم ،به قوانین،و به حقوق بشرعدالتمندی وترقی واستفاده علوم
ووو،،،با تلفیق علم روز ونرم و ،،،
نگاه عدالمندی تورکی است،
همانطور که درتورکیه،در آزربایجان
و جدیدا در کشورهای تورک بعنوان یک
قطب جدید جاری و ساری است،.نگاه کرده ومیکنیم،
ما حتی با اعدام ازریشه مخالف خواهیم بود،
باحقوق مساوی زن ومرد،
باحقوق کاملا ریشه ایی برای تمام ادیان ومذهب و اتینیک،
ولی در دایره استقلال تورکی نه استعماری،

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: جناب ع.ب.تورک اوغلی گرامی ؛۱…
دیدگاه:

جناب ع.ب.تورک اوغلی گرامی ؛۱- بنده سلطنت طلب نشدم ۲-سالهاست که با نظرات شما آشنا هستم؛ بعضا انتقادات درستی هم مطرح‌می کنید ولی متاسفانه نگاه شما اغشته به ناسیونالیسم غلیظ تورکی است از این نگاه ؛ کلیشه ای در ذهنت ساخته ایکه همگان را قضاوت می کنی ؛ ؛ بنابراین طبیعی است که خواننده غیر تورک شمارا شخصی منفی باف در نظر گیرد .خلاصه اینکه باید انتقاد مشخص از مقاله و یا نظر مشخص را بدون کلیشه مطرح کنید(انتقاد کلی و کلیشه ای بگذارید کنار )۳-برای گذر از وضعیت موجود سیاسی هیج راهی بخز همگامی نیست ( شما مشخصادر مقابل این همگامی قرار دارید) ۴- من بعنوان مسول سایت فراگیر نگاه متفاوتی به نحله فکری - سیاسی دارم و همچنین از حیثیت نویسندگان و کامنت نویسان حقیقی در مقابل افراد بی نام ‌‌و نشان دفاع می کنم.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: آنچه خود داشت بیگانه تمنا می‌کرد.
دیدگاه:

پدران ما با زحمات فراوانی در 117 سال پیش قانون اساسی مشروطه را به امضا مظفر الدین شاه رساندند.
از همان زمان دو گروه درباریان و آخوندها به د‌شمنی با قانون اساسی پرداختند.
اولین مخالف مشروطه محمد علی شاه بود که اختیاراتی مانند قیصر آلمان میخواست که با تخریب مجلس توسط روس‌ها و فرار او به وسیله پایان یافت.
دردوران رضا شاه و محمد رضا شاه قانون اساسی مورد بهره برداری قرار نگرفت و نه از آزادی انتخابات خبری بود و نه از آزادی احزاب و مطبوعات.
بی احترامی و عدم تمکین به قانون اساسی زمینه را برای ایران ستیزان چپ و مرتجعان دینی فراهم آورد و فاجعه
سال 57را رقم زد.
هرچند قانون اساسی آزادی را تضمین می‌کرد ولی جریان چپ علیه قانون اساسی و نظام قانونی کشور فعالیت می‌کرد و پایان آن 28مرداد 32 بود.
در اثر تبلیغات ضدملی جریان چپ و اسلامگرایان قانون اساسی که ضامن حقوق مردم و کشور بود، به حاشیه رانده شد جریانی کهنه و پوسیده و ارتجاعی و ضد مشروعه نام گرفت.
بازگشت وزنده کردن روح مشروطه تبلور خود را در حکومت ملی مصدق هویدا کرد که با کارشکنی سه گانه
توده ای، آخوند و در بار روبروشد.
در برابر دشمنی سه گانه بالا قوام طی چند نامه به شاه از تخلف شاه به قانون اساسی نام می‌برد در حالیکه
گروهی دغدغه اسلام و سوسیالیسم را داشتند.
فاجعه و نکبت امروز را ما مدیون جدی نگرفتن همان قانون اساسی هستیم. درآن قانون حق حیات و آزادی های فردی و اجتماعی و فضای بردباری و انکشاف و توسعه تضمین شده بود.
پوزخند های روشنفکران چپ و دینی به قانو ن اساسی ذره ای از اهمیت آن کم نمی‌کند و نیاز امروز مردم ایران
به حکومت قانون بیش از بیش روشن و واضع است. با سپاس از مردمانی که در ایران و دانمارک فهم قانون گذاری داشتند.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: جناب توکلی ،توقع زیاد نبایدداشت
دیدگاه:

سالام
کل صحبت های شماراگوش کردم،انشالله که قسمت‌های بعدی را
صحبت کنید.
شمابیشتردرمورد. اتفاقات درون تشکیلات رابیان کردید،
حرفهای شماهم نواقصی دارد،
ازجمله به حرف درست آقای صبوری که
گفته سلطنت طلب شده اید،
منهم رگه هایی ازسلطنت طلبی رادرشما برخلاف فرمایش شما که طرفدارلیبرال دموکرات هستید،
ولی میدان داری را به جنایتکاران
حکومت قبلی دراین سایت داده اید،
نشان ازرگه های تمایل شمارا نشان میدهد،
حتی کتبا ،دراینجا فرموردید،که خرده دیکتاتورهستید،
بهرحال آزادید هرتفکری راداشته باشید.
صحبت براین است،که دروسعت وسیع نظام تشکیلاتی فداییان گرفتار ناسیونالیسم کور بود،
شایددررهبری این صحبت ها بیان نمی‌شده ولی زندگی حال آنها با نوشته
وگرایشها نشدن ازدرستی حرف ام رادارد.
سرشاخه های تشکیلات اکثر درک درست و ستادعمیق کمونیستی نداشتند،
فکرنکنید،که آنهاییکه الان نیز درسازمان وحزب چپ نشسته اند،
درست کارند،وسوادشان در تفکرچپ
فول است.
من نوشته ها رامیخوانم،
یا همین افرادی درسایت شما لم داده اند،
تفکراتی بازاویه ۱۸۰ درجه با تفکرات چپ دارند،
اینها معصوم هستند،
اینها الان هم اگرکسی رابا تفکرشان مخالف ببینند،
آن کس را لو خواهند داد.
آنهاییکه خط سرخ گرفتند،
براحتی رفته و تحصیل کردند،
اتفاقا اینها بیشترباید مورد سوء ظن باشند.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: گوهرشناس خوبی نیستید جناب کیانوش!
دیدگاه:

کامنت من ربطی به این موضوع ندارد ولی جای دیگری پیدا نکردم. قصدم انتشار نیست و بیشتر برای خواندن خودتان است. شما گاهی وقت ها گوهر و پول سیاه را آنطور که باید از یکدیگر تشخیص نمی دهید و سکه های یک پولی و دوپولی را از این طرف و آن طرف اینترنت جمع می کنید و در ویترین می گذارید و گوهر های پر بهایی که سخاوتمندانه و بی منت به شما سپرده شده اند را از ویترین در می آورید. فکر می کنم چنین چیزی جای تاسف داشته باشد.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

... سیاست و انتخابات در ممالک دموکراتیک در نهایت شبیه به بازار است. کسی که خوب بفروشد برنده میشود. رابرت ردفورد در فیلم کاندید محصول دهه هفتاد مسیحی نقش مردی را بازی میکرد که قرار است بخاطر چهره جذابش سناتور شود. البته که برنامه نامزدها اهمیت دارد اما نوع ارائه دادنش هم همانقدر مهم است.
سیرک بیعت گیری حکومت ابتذال در این امر هم سوای جاهای دیگر جهان است. انگار با عنواره ایی سر و کار داری که برای چزاندن ملت طراحی شده است. قیافه های اوراق که با تزریق فیلر و بوتاکس انسان را بین استفراغ کردن یا خندیدن دودل می کند. حرکات ابلهانه ایی از جنس گرفتن شناسنامه جلوی دوربین ها تا حرفهای بی سر و ته زدن و لبخندهای روی اعصاب.
قالی باف جنایتکار که تپه سالمی باقی نگذاشته است در هر حکومتی هرچقدر هم بد باید خودش را از انظار پنهان می کرد تا فراموش شود. او آنقدر دزدیده که جای حاشا ندارد و حتی عرزشی ها او را گردن نمی گیرند. آیا کاندید شدنش می تواند منظوری بجز نشان دادن انگشت میانی به ملت و توهین بایشان داشته باشد؟ و ایضا نام نویسی پشگلی نژاد که هشتصد میلیارد دلار پول یامفت نفت را به باد داد و به ریش همه هم خندید. درباره تک تک این جماعت و سیاهکاریهاشان می توان کاغذها سیاه کرد.
ایران اسیر ابتذالی ترسناک است

تاریخ:
عنوان دیدگاه: بی گدار به آب زدن
دیدگاه:

درووود بر آقای فراستی!
مختصری گپ در باره اصل موضوع حاد.

مسئله این نیست که برنامه پیشنهادی شما تا چه اندازه خوب و اصولی و استدلالی اندیشیده و طراحی شده است. کما کان که دیگرانی نیز در گذشته بوده اند و هنوزم هستند در اقصاء نقاط ایران و جهان که میتوانند انواع و اقسام برنامه ها را تنظیم و ارائه و منتشر کنند. بحث کلیدی امّا در این است که «هیچ برنامه ای» بدون نظارت قیراطی «ولی فقیه» که مصدر اراده مستبد الله بر روی کره زمین است، محال ممکنه که حتّا در خود همان مجلس انتصابی در باره اش لام تا کام حرفی زده شود. برنامه ای که بخواهد موجبات لم و بم کردن در اقتدار و قدرت و امتیاز ولی فقیه و انواع و اقسام اقمار دور و بر خودش را در منگنه بگذارد، مطمئن باشید که حتّا اگر جنابعالی و دیگرانی همچون شما فریاد بزنند که این برنامه ما از طرف «الله» تفویض شده و اجرایش واجب و قطعیّت دارد، آنگاه با چشمان خودتان خواهید دید که ولی فقیه و اقمارش، بلافاصله شیرهای مسترابهای جهان را بر روی کعبه باز خواهند کرد؛ طوری که الله و خانه اش تا ثریا غرق فضولات بشری و حیوانی شوند.

نخیر آقای فراستی!. برغم خیرخواهیهایی که دارید، باید عرض کنم که مشکل ایران و مردمش، «برنامه و ایده» نیست که ایرانیان خودشان در طول تاریخ اثبات کرده اند تا امروز که از ایده و برنامه داشتن، هیچی کم و کسری ندارند و اتّفاقا خیلی هم با ظرافت و لطافت و نبوغ ستودنی میتوانند برنامه های متنوّع را ارائه دهند. بحث و مشکل کلیدی و اساسی، «قدرت و اقتدار ولی فقیه و اقمارش» است که هیچگونه حقّانیّتی به مصادر کشوری ندارند و تنها ضامن قدرت و حکومت ناحقّ آنها فقط و فقط «فعّال بودن شبانه روزی گیوتین خونریز الهی» است که توجیهات اعمال خود را مستقیما از همان «ترّهات قرآنی» میگیرند و پاسخگوی هیچکدام از جنایتها و تبهکاریهای خود نیز نیستند حتّا به همان الله خودشان. مگر خمینی نبود که گفت: «رسول الله، تکلیف الهی خودش را اجرا نکرد». بنابر این، صرف اینکه شما یا دیگرانی امثال شما، برنامه هایی دارید، برنامه های شما و دیگر خیرخواهان در ذهن و زبان ولی فقیه و اقمارش، هرگز محلی از اعراب ندارند و کوچکترین خللی در اراده مستبد و خونریز و مالیخولیائی تبهکارترین خونریزان تاریخ ایران و جهان، ایجاد نخواهند کرد؛ زیرا هر چیز باید فقط در سمت و سوی تحکیم و دوام قدرت و اقتدار ولی فقیه و اقمارش باشد تا گوشه چشمی به آن شود.
کسانی که میخواهند برنامه ای برای ایران و مردمش داشته باشند، باید اول در فکر این باشند که چگونه میتوان «اژدهای خونریز فقاهتی و اقمار وابسته اش» را از خانه بیرون آورد و به همانجایی نشانیدشان که لیاقتش را دارند. بعدا میتوان در باره انواع و اقسام برنامه ها مشاوره کرد و بحثهای سازنده و انتخاب مستدل.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نوشته شده در: دخترک وچریک مخفی
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: البته رمان خواندن به طورعام…
دیدگاه:

البته رمان خواندن به طورعام که ممنوع نبود. بهترین رمان های ایران وجهان را نویسندگان ومترجمین چپ تقدیم جامعه ی ایران کردند.درخانه ی تیمی به دلیل این که کتاب های سازمانی ومطابق برنامه دردستورکاربود ، ممکن است وقتی برای رمان درنظرگرفته نشده باشد. درهرحال دستورسازمانی نبود وممکن بود ازخانه ای به خانه ی دیگرمتفاوت باشد

تاریخ:
نوشته شده در: دخترک وچریک مخفی
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: Daryoush Malekiدرودبر شما…
دیدگاه:

Daryoush Maleki
درودبر شما بسیارزیبا حس های دوگانه را تشریح نموده اید .
بیان ان خانه فقیرانه و پاکی و یک رنگی ان خانواده فوق العاده استادانه بود .
چگونه صاحب چنین قلم‌زرین (به قول سینامنیعی Sina Maniee عزیز ) در حلقه کسانی بود که از خواندن رمان‌ شگفت زده شده و حتی ان را رسوبات خرده بورژوازی می دانستند؟

تاریخ:
نوشته شده در: سوگ سترگ ما
عنوان دیدگاه: اندیشیدن در باره تاریخ و فرهنگ ایرانیان
دیدگاه:

درووود بر آقای ممبینی گرامی!
موجز و مختصر.

همانطور که نوشته بودم، دامنه بحث و گفتگو برای من، همیشه باز و بدون هیچ موانعی است. هدف من از اندکی بحث بازشکافنده به حول و حوش انگیزاندن برای فراترکاوی و اندیشیدن عمیق و پرسشگری بوده است. مسئله، ریزشکافی و شرح جزئیات و رفتن به اعماق تاریخ نیست؛ زیرا سایتهای عمومی اینترنتی که تخصّصی نیستند، جای اینگونه بحثها نیست. مقصود و هدف من فقط انگیزاندن و متوجّه کردن دیگران به پیچیدگی مسئله است و اشاره گاه گداری به سیر تحوّلات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و غیره و ذالک اروپائیان نیز تاکید بر غامض و بغرنجزا بودن مسائل وطنی است که به اندیشیدن ژرف در باره ریشه ها و پسزمینه ها و علّتها، منوط است و ملزوم.

همانطور که نوشتم، «سیمرغ»، پرنده ای شبیه دیگر پرندگان شناخته شده نیست. مرغ به معنای «نامیرا، جاودانگی، اصالت تخمه و خودزا بودن» است و هرگز به معنای پرنده نیست؛ بلکه مصوّر کردن تجربیات بی واسطه و کلیدی و هویّتی مردم ایران است. به عبارت ساده تر و گویاتر و همگانفهمتر: «سیمرغ»، اصالت خود انسان در فردیّتش و تصوّر کلّی گردآمد باهمستانی آنهاست که من به دلیل آنکه نمیخواهم وارد زمینه های اساطیری و بندهشی شوم، فعلا از توضیح جزئیات آن صرف نظر میکنم. همان اشاره های کوتاه که کرده ام برای کسانی که بخواهند و اهل جستجوگری باشند، کفایت میکنند. کاستن سیمرغ به مرغ و پرنده، یعنی پایمال کردن کرامت و شرافت خدایی و شاهنشای خود. تمام متولیان ادیان نوری و ابراهیمی [اسلامیّت، مسیحیّت، اسلامیّت] از گذشته های دور تا همین ثانیه های گذرا تلاش کرده اند که انسان را به «هیچ» تبدیل کنند تا بتوانند الاهان خود را در مقام قدرت «کن فیکونی» به خورد مردم بدهند و بر ذهنیّت و روح و روان آنها سیطره ابدی داشته باشند. فروکاستن انسان به «غرایز و سوائقش»؛ یعنی ذلیل و حقیر کردن انسان به موجودی ماتریالیستی که اسیر و محکوم و برده مادام العمر است و هرگز شایسته ارجگزاری نیست. گرفتن «کرامت و شرافت» انسان است و تبدیل او به موجودی بی بو و خاصیّت. «سیمرغ»، آرمان و اوجگیری بزرگی جویی و کرامتخواهی و ارجگزاری به گوهر اصالت خدایی و شاهنشاهی انسانهاست؛ نه تبدیل آنها به مخلوقی تابعیّتی و ذلیل و حقیر. وقتی که «مولوی بلخی» میسراید که:
تو مرغ چارپری تا بر آسمان پَرّی
تو از کجا و ره بام و نردبان ز کجا
باید ایستاد و همچون «سقراط»، ساعتهای مدید در این خوص اندیشید تا به خردلی شناخت دست یافت. اندیشیدن در باره چهار پر بودن انسان که در تصویر گوی بالدار، مجسّم شده است و حتّا الاهیات زرتشتیگری، آن را مصادره به مطلوب کرده و از محتوایش خالی، دقیقا به معنای همین کرامت خدایی و شاهنشاهی آدمیست که چهار فروزه های گوهری انسان را به چهار «بال» تشبیه کرده است تا نشان دهد که انسان میتواند به اوج بزرگی جویهای خودش بدون هیچ رسولانی و انبیا و پیشاهنگانی و رهبرانی و قائدانی و مجتهدانی و امثالهم پرواز کند و راه یابد و کامیاب شود و سپس به ذات خودش مستقل اندیش و بر خویشتن خویش قائم و فرمانفروا شود. ندانستن تفاوت این دو مسئله، فلاکت دوام حکومت فقاهتی و اعوان و انصار او را تضمین خواهد کرد در اشکال خوشرنگ و فریبنده؛ ولی مادام العمر حاکم و مصدّر آمریّت اقتلویی ماندن بر سرنوشت ایران و مردمش.
دیگر اینکه. فرق نمیکند که شیوه نوشتن کلمات و اسامی چگونه اند. اصل مطلب، ریشه معنایی و تجربی آنهاست. «سیاوش/ساووش» به معنای تیرگی نیست؛ بلکه «وش»، سبک شده عامیانه «وخش» است و به معنای «جفتی/یوغی/اتّصالی/آمیختگی/ درهمسرشتگی/درخشندگی» بودن است. تفکّر تجربی ایرانی بر این شالوده است که هر چیزی «دوگانه» ذاتی است؛ یعنی «نرینه + مادینه» با هم است. جنسیّت مطرح نیست. هر پدیده ای این دو ویژگی را دارد. سیاوش، ریشه هایش در تاریکی است که در پروسه فرابالیدن همچون تخمه درخت که در تاریکی خاک زمین است و سپس فرامیشکوفد و پدیدار و روشن [=وخش]؛ یعنی رخشان و درخشنده و آشکار میشود. ولی ریشه هایش در تاریکی هستند. ماه/مهوش. دقیقا همین ویژگی را دارد. ماه در تاریکی است که میدرخشد. چشم آسمان است. همینطور الی آخر. به همین دلیل نیز هست که وقتی «زال» زاییده میشود به «دو رنگ است»: سپید موی و سیاه چشم». که جفت بودن/دوگانه بودن و نرینه =مادینه بودن را به ذات خودش دارد. همینطور کلمه یوزپلنگ به معنای ترکیبی از یوزی و پلنگ است. زیرا یوزپلنگ، دو رنگه است. بحث این موارد جایش اینجا نیست؛ زیرا به دایره اساطیر مربوط میشود که بحثی کاملا فنّی و بسیار طاقت فرساست و از همه مهمتر دایره «خوشه کلمات و پیوند آنها با رویدادها و تجربیات و پدیده ها و غیره و ذالک» است که فعلا آن را به کنار بگذاریم.
کلّ بحث من به گرداگرد یک موضوع تمرکز کرده است و آنهم اینکه برای «برونرفت از باتلاق وضعیّت فعلی ایران و مردم»، هیچ راهی سوای اندیشیدن سنجشگرانه و آفرینشی در باره بُنمایه های تاریخ و فرهنگ ایرانیان نیست و همچنین بررسی انتقادی فراز و نشیب جنایتها و تبهکاریهایی که در طول تاریخ از عصر میترائیسم تا همین عصر حکومت خلفای الله از طرف حکومتگران نالایق و اعوان و انصار خادم آنها که مصدر «قلم» بوده اند و همچنان هستند و از قدیم الایّام تلاش کرده اند که به تحریف و تقلیب و مسخسازی هویّت ایرانیان برای بهره برداریهای امتیازی و منفعتی و قدرتگرایی قلمها بسوزانند و زر مفتها بزنند.
با ذهنیّت امروزی نمیتوان به سراغ تاریخ و فرهنگ مردم خود رفت. باید یاد گرفت که پدیده ها ر آزاد از البسه آویختنی به آنها دید و بررسی کرد و شناخت. اگر بخواهم برای تفهیم موضوع، مثالی دم دست بزنم، باید بگویم که نگاهی به «ستونهای تبلیغاتی» بیندازیدکه در بسیاری از مکانهای شهر برپا کرده اند. آنها دیواره ای قطور از انواع و اقسام تبلیغات را بر خود دارند که هر شش ماه یا شایدم کمتر و بیشتر، کارگرانی می آیند و دیواره ضخیم تبلیغات را از بدنه ستون سمنتی، پاره میکنند و با خود به همراه میبرند تا ستون دوباره به حالت اولش باشد. منظور من از این مثال نیز این است که ما در معنای وسیع ایرانی از کنشگرش گرفته تا آکادمیکر و تحصیل کرده اش باید بیاموزیم که چگونه میتوان ذهنیّت امروزی خود را [= تبلیغات آویخته/تحمیل و تلقین و تعلیم داده شده به ذهنیّت] به کناری گذاشت و یکراست بدون هیچ میانجی به فهمیدن و کسب شناخت تجربیات نیاکان خود همّت کرد. آنانی که در رویکرد خودشان به تاریخ و فرهنگ ایران از ذهنیّت امروزی خود آغاز میکنند بی شک در انتهای رویکرد خود به همان ذهنیّت امروزی خود خواهند رسید و کوچکترین شناختی نیز از تاریخ و فرهنگ مردم خود و دلایل اینهمه قهقرائیها و فلاکتها و فراز و نشیبهای هولناک را نخواهند فهمید و هرگز نیز نخواهند توانست برای چیره شدن بر معضلات فعلی و ساختن آینده ای ارزشمند که در خور کرامت و شرافت و حیثیّت مردم میهنش باشد، گامی ارزشمند را بردارد و فقط میتواند تمام عمر، «در جا بزند».
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نوشته شده در: دخترک وچریک مخفی
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: تخریب خوشبختی
دیدگاه:

آفرین به آقای محققی
باز آفرینی زیبای این رویداد دردناک بی نظیر است وچه ساده وبی خبر از خوشبختی، هزاران انسان خوشبختی خویش را به‌آسانی و بدون درنگ و لحظه ای فکرکردن قربانی موهومات پوچ کردند.
این خاطره یاداور هزاران جدایی غم انگیز خانواده ها در سازمان مجاهدین است. انسان هایی که با عشق پیوند زدند و برای هیچ و پوچ و خرافات ذهنی یک دیوانه مذهبی مجبور به جدایی شدند.
قدرت فریب و خرافات و تعصبات موهوم دینی آنچنان خرد کننده بود که مادر علیه فرزند و پسر علیه پدر وزن علیه همسر ابراز انزجار می‌کردند. بر این خرافات و سیاه اندیشی نفرت ابدی باد.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: مسائل به این راحتی نیست،
دیدگاه:

سالام،
دوست نداشتم چیزی بنویسم،
ولی همه راخواندم،
هنوزموقعیت پیش نیامده ویدئو را
گوش کنم،
مسائل ریزی بنظرم رسید ،که باید
به آنها اشاره کنم،
هرچندکه بازهم با این نوشته امکان مشکلاتی بازخواهم داشت.
تشکیلات فداییان ،
را باید از بالا نگاه کرد،
این نگاه الان بیشتر قابل دیدن است.
فداییان واعضای آن از افرادی با طیف های فکری وازلایه های اقتصادی مختلفی تشکیل شده بود،
ازکارگران گرفته تا دانشجو، ازاستاد
دانشگاه تا کشاورز زاده روستایی ،
از جوان عرب خوزستان تا زندانی سیاسی چندسال مانده درزندان،
ازارمنی تا تورک،ازکرد ولرو غیر،
من دقیقا یادم است،
در کلاسهای گروهی ،افرادی که مسئول
بودند،اگر اسم خلیل ملکی را می آوردی
میگفت رویزیونیسم بود،
اگراسم جلال آل احمدرامی آوردی ،
میگفت دشمن انترناسیونالیسم ومسلمان وتواب است،
ولی اعلامیه داشناک هارا در درون تشکیلات خوانده واز ترور افسری در
تورکیه حورا میکشیدند،
ضعف مطالعه وضعف استخوان بندی مطالعاتی
هنوزهم در افرادی که در هئیت مرکزی
لم داده اند دیده می‌شود.
دراین گروه که شما باهزار زحمت ایجادکرده اید
تفاوت نظرات ،تفکرات التقاطی،
تفکرات نژادپرستی،تفکرات ناسیونالیسم کور،تفکرات کم سوادی مطلق دیده میشود،
این افراد وشبه اینها زیادبودند،
ازطرفی رده های پایین مدیریتی ساواک همگی ازهمان زمان بازرگان به
کاردعوت شدند،
تشکیلات امنیتی بعداز۴۵ سال دقیقا
سیاست آنهارا بازیگزاگ پیش میبرند.
من بصورت خاموش ولی در داخل ایران باهمه این افراد ونظراتشان
بشکلی ارتباط داشته و هنوزهم دارم،.
چه درکوه وچه در رسانه های مجازی،
حکومت باید حکومت کند،
فرق نمیکند،من باشم،یاملا،یا شاه وغیر
آنهارا دنبال سوراخ ودنبال تضادهای
درون تشکیلاتها میگردند،
همین الان درهمین سایت ،افرادی

می آیند، نظرمیدهند،که ۹۹ درصد باآرمانهای ریز ودرشت فداییان در
تضادهستند،
ازاین افراد چه توقعی دارید؟
برای تفکرخود هرکاری بخواهید،
خواهندداد.

تاریخ:
نوشته شده در: سوگ سترگ ما
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: توهم و گرفتاری ذهنی
دیدگاه:

سالام،
نوشته یامقاله را خواندم
دو متن راهم خواندم،.چه علاقه ایی به
این کپی باستانی چینی ،ساکایی باتحریفات ماسیونی !!!
دوست دادم ،این دوعزیز،
بجای این سیاه نامه نویسی ،،
هر دو اگر میرفتند،
رمان ، روزی به درازای یک قرن،
نویسنده قیرقزی چنگیز آیتماتوف را
پیدا می‌کردند، و آنرامیخواند،
هزاران هزاربار برایشان شاید مفیدتر
واقع میشد،
سفارش اکید دارم ، آن رمان را پیدا
کرده ،بخوانند.
بعداز خواندنش جلوی آیینه قرار گرفته
خودرا ببینند،
این نویسنده بزرگ کتاب‌های خوبی دارد،فکرکنم اکثر آنهارا خوانده،
جمیله،ماده گرگ،روزی به درازای یک
قرن،
ووو،،بعدازاینکه این رمان را خواندند،
وجلوی آیینه ماندند،خودرا دیدند،
خواهشن بیایند یک نظری هم بنویسند.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: تخریب سرو کوهی
دیدگاه:

سالام،
بیشتراز یک ساعت ونیم ،وقتم را صرف گوش کردن این دو نفرکردم،
اول فکر کردم ،که آقای سرو کوهی میخواهد،تجزیه وتحلیلی داشته باشد،
کم کم دم خروس از جیب روباه زدبیرون.
این دو دراصل شاه پرست،بودند،
کاری ندارم،
هرکس حق دارد ،طرفدار کسی بدرستی
یا به نادرست باشد،
ولی ،متاسفانه با ادبیات خیلی بد به
آقای سرو کوهی برخوردمیکردند،
تیکه هایی از صحبت های ایشان راگذاشته ونصفه ونیمه ول کرده،
شروع به هتک حرمت وتوهین میکردند،
اینها واقعا کجا بزرگ شده و باچه ادبیاتی میخواهند،برما حاکم شوند،
پناه بخدا بایدبرد.
ازقدیم مثلی داریم،میگویند،،
فلانی را به ده راه نمی دادند،
سراغ کدخدا رامیکرد.
بزور میخواهند،برای ما شاه درست کنند،
ومتاسفانه گرفتار این‌هایی که اصلا
پایگاهی دربین مردم ندارند،
می آیند،
و دوست دارند،آمریکا،اسراییل،اروپا
وو، هرکس و هرکشوری باشد،،
بیاید برایمان حکومت تشکیل دهند.
بااینکه علنا ورسما یک سیستم عصر
عتیق را تبلیغ هم میکنند

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: نفرت پراکنی
دیدگاه:

سالام.
اینگونه توهین‌ها دراصل یک سیاست
استعمارگری صدساله است،
درنوشته های من اکثرا همین نفرت پراکنی هارا مورد بدبختی و عقب ماندگی اعلام میکنم،
این سیاست تفرقه و نفرت پراکنی
مدیریت هدایت شده است،
گاهی بصورت شوک به جامعه تزریق می‌شود.
من این موضوع را با مدیریت نوچه
استعمارگران غربی ،از غرب میدانم،
که تعدادی نادان ونژادپرست هم بدام
این مهندسی هدایت شده می افتند،
بهمین خاطر سودبران ذخایرایران و
منطقه ازاین نوع حرکت ها سوء استفاده میکنند،
در ورزشگاه ها رسما به این نفرت پراکنی وتوهین ها بامدیریت ازبالا دامن میزنند،
در فوتبال، پارس پلیس واستقلال
وحتی در ورزشگاه های شهرستانها
ده ها بار به بدترین حالت به ملل ایران
مخصوصا به تورکان توهین های شنیع
کرده اند،
این بارمثل اینکه به غیرتورک توهین شده ،
درخود رشت ودر انزلی ،اهواز،کرمان،
تهران بدترین توهین هارابه تورکان کرده اند،
این آقای پیوندی هم ،محافظه کاری کرد،
و نخواست مسئله را درست وریشه ایی
تشریح کند،

تاریخ:
نوشته شده در: سوگ سترگ ما
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: امیر ممبینی:
دیدگاه:

امیر ممبینی:

با تشکر از آقای حیدریان
با زمیگویم من از تنوع نظر استقبال میکنم. نوشته ایشان نقد و انتقاد نظر من نیست که نیاز حتمی به پاسخ داشته باشد. طرح نظر خویش است. این جالب است. بین شیوه ی نگاه ایشان و من یک تفاوت جدی وجود دارد. تفاوت این است که ایشان افسانه و اسطوره را از آنچه که هست بیشتر از منشأ واقعی خود دور میکنند تا حدی که میگوید شاه یعنی سیمرغ! وقتی ایشان میگویند شاه نام سیمرغ است پیچیدگی بیشتری به موضوع میدهند. روش من بر عکس تلاش برای دیدن آن واقعیتی است که در آینه ی بزرگنمای افسانه تغییر یافته و ابعاد عظیم یافته است. ایشان سیمرغ را اسطوره در اسطوره میبینند. اما، از نگاه من، سیمرغ همان سیه مرغ، یعنی عقاب است، در حالتی که در برابر آینه ی بزرگنمای اسطوره و افسانه به پدیده ای فرازمینی بدل شده است. در فرهنگ بسیاری از ملل عقاب نمادی از بلندپروازی و قدرت و عظمت و حتی نزدیکی به خدای آسمانها است. از این رو این همه عقاب بر چم کشورها یافت میشود. بر همین منوال، سیاوش هم به فتح واو است و در اصل به معنی سیاه وش، یعنی دارای چهره ی تیره است. ترکیبی از سیاه و پسوند وش. این پسوند در نامهای دیگر مثل مهوش، پریوش، خوروش یا خورشید وش دیده میشود. سیاوش ترکیبی بغرنج ندارد. همینگونه است ترکیباتی مثل پدر سوخته که برایش توضیحات مضحکی آفریدند. پدر سوخته ربطی به پدر سوخته ندارد. سوخته کلمه ایست مرکب از سیاه به اضافه تابه. سیاهتابه. نام سوهته یا سوخته همچنان در میان زاگرس نشینان وجود دارد. پس، پدر سوخته یعنی پدر سیاه تابه یعنی کسی که پدرش رنگ تیره دارد! سیاه سوخته! سیاه و سوخته در رنگ مشترک هستند. سوخته به معنی تیره هم به کار میرود. در کنکاش استوره ها واژه شناسی یک وجه عمده کار است. همه اسرار در زبان نهفته است. هیچ عامل دیگری مهمتر از زبان در کنکاش اسطوره ها نیست. تبدیل سیه مرغ به سیمرغ منجر به نامی میشود که برای انسان عادی رابطه آن با اصل آن گنگ است. اما این گنگی باید به زبان آید و معنی روش گردد. عامه مردم میگویند حضرت علی زولفقار داشت. یا شمشیر دو دم داشت. اما منظور این نبود که شمشیر علی دو تا نوک داشت. در آن صورت که توی شکم کسی فرو نمیرفت!!! منظور این بود که او شمشیر راست دو طرف تیز رومی داشت. به همین سادگی. میگویند شاپور ذوالاکتاف، یعنی شانه سوراخ کن. در حالی که معنی و واقعیت آن شاپور شانه پهن یا چهار شانه یا تنومند است.
پس، من بیشتر به روشی مایل هستم که واقعیت افسانه شده را جستجو میکند نه افسانه افسانه تر شده را.

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: احمد پورمندی:
دیدگاه:

احمد پورمندی:

گرایشی فراتر از تندی جناح چپ عمل می کرد. شعار سرنگونی را اول بار فرخ در ارتباط و همراهی با حزب توده مطرح کرد! ما در قد و قواره سیاست نبودیم! وقتی از ماجراجویی و سرگشتگی خسته شدیم، شکار حزب توده شدیم! کدام آدم اهل سیاست ، این همه زیگزاگ می زند و موقع فرار یک تشکیلات به قول تو ۵۰۰۰ نفری مخفی درست می کند؟ اصلا بحث این نیست که تشکیلات مخفی ضربه پذیر است یا نیست! بحث این است که ما اصلا نمیدانستیم که با خودمان و دیگران چند-چندیم ! ما آدم‌های تصادفی بودیم که به دنیای طوفانی دوران انقلاب پرتاب شدیم. همین!

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: گذشته چراغ راه آینده است.
دیدگاه:

آقای توکلی گرامی از اینکه ایران گلوبال را بوجود آوردید بسیار سپاسگزارم. بدون خاطرات و آنچه در گذشته روی داده نمی‌توان برای آینده برنامه ریزی کرد و بویژه انتقال تجربه را به نسل جوان عملی کرد.
اگر کومونیستهای ایرانی پس از انقلاب اکتبر خاطرات خود را می‌نوشتند بدون شک توده ای ها یکه تاز میدان و میاندار آخوند لومپنی بنام خمینی نمی‌شدند.
نسل پس از رضا شاه قربانی، نبود اطلاعات از کشور شوروی شدند. ایرانیانی که از شوروی فرار کردند متاسفانه مطلبی منتشر نکردند که در
روسیه شوروی چه روی داد. اساسن جامعه سوسیالیستی چیست؟
مقامات دولتی ایران نیز در بار ه آنچه در روسیه روی میداد مطلبی افشا نکردند و نتیجه آین محافظه کاری
بسود دولت شوروی وعوامل آنها توده ای و شرکا تمام شد.
پس از 28 مرداد هم خاطرات ویا نظرات انتقادی خفه شدند و تنها خلیل ملکی این شهامت را داشت یک‌تنه علیه
بربریت استالینیسم شورش کند.
نه تنها اعضا سابق چپ بلکه بایداعضا دیگر سازمان‌های استبدادی مانند مجاهدین و سازمان‌های کرد که راه رفته را خطا می‌دانند، نسل حاضر را آگاه کنند، تابه منجلاب استبداد رجوی و استالین و خمینسم گرفتار نشوند.

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: فرامرز عزیز؛- برنامه کارم…
دیدگاه:

فرامرز عزیز؛-نام‌ واقعی ا. الف ( احمد پورمندی ) است . برنامه کارم در واقع نوشتاری است اول می نویسم و سپس بصورت گفتار ( شفاهی )در یوتوب و دیگر شبکه های اجتماعی قرار می دهم . - ا. ألف ایشان دو نقد به کار من دارد : یکی موضوع تاریخ شفاهی را می گوید که اینطور نیست- 2 موضوع علی توسلی (موضوع حاشیه ای که به متن تبدیل خواهد شد) داستان ربایش علی توسلی قطعی است و من در این باره کاملا اطمیناندارم که علی توسلی از لندن به باکو می اید و دوستی او را به درب خانه ای می برد و از انجا ایشان ربوده می شود . اما داستان پس از ربایش را علی توسلی پس از ازادی در جمعی در المان تعرف کرده است و در این مورد من هیج قضاوتی ندارم و اگر کسی روایت دیگری دارد ؛ بیان کند )2_ مورد سازماندهی مخفی در تیتر اینطور جمع بندی کرده ام (تشکیلات مخفی در شرایط اختناق عمر طولانی ندارد ؛ حالا هسته 3 تا 5 نفری باشد ویا گروههای مستقل و غیره پس از مدتی حتما از جانب پلیس سیاسی کشف خواهد شد. در مورد میزان اعضای تشکیلات فدائیان بایستی گفت بر اساس امار سازمان قبل از سال 1362 حود ده هزار نفر در تشکیلات سراسری عضو بودند و به همین تعداد عضو تشکیلات جوانان بود . پس از 62 به یک چهارم تقلبل یافت

تاریخ:
عنوان دیدگاه: گردآوری ملاطهای خاطرات
دیدگاه:

دروود بر کیانوش عزیز!
مختصر و سر راست.

کیانوش جان. من نمیدانم این آقای «الف» کیست؟. ولی حرف حساب میزند. گوش کن به توصیه هایش. صحبت شفاهی میتواند به خیلی خلط گوییها و جابجاگوییها و اشتباهات آغشته شود و اصل مطلب را به اغتشاشات و کژفهمیها آلوده کند. میتوانی شفاها در حالت چشم انداز کلّی یا بحث در باره چند تا جزئیات مهم ، بیایی و شفاهی سحن بگویی؛ ولی اصل را بر این بگذار که بنویسی خاطرات و یادمانده هایت را. ملاطهای خاطرات نویسی [تجربیات شخصی و بی واسطه + شنیده ها + حدسها و گمانه زنیها + مقایسه کردنهای وقایع تجربه شده از دیدگاههای مختلف] را اول آماده کن، بعد دست به قلم ببر.در نوشتن میتوان خیلی چیزها را و خطاها و اشتباهات و تواریخ و پس و پیش شدنها را تصحیح و تکمیل کرد. بنابر این، تنبلی را بگذار کنار و قلم را بگیر به دست. آنانی که شفاهی در باره یادمانده های خودشان صحبت میکنند، معمولا آدمهای خُبره از آنها پرسش میکنند و مصاحبه شونده نیز تا جایی که به یاد می آورد و شخصا تجربه بی واسطه داشته است، میتواند سخن بگوید. ولی به نظر من، همچنان تاکید میکنم که دست به قلم بگیر و نم نم شروع کن به نوشتن. از من گفتن.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان.

تاریخ:
نوشته شده در: سوگ سترگ ما
عنوان دیدگاه: گشوده فکر و سنجش پذیر بودن
دیدگاه:

درود مجدّد بر آقای ممبینی گرامی!
ما از متفکّران و فیلسوفان و اساتید دانشگاههای باختری چه چیزی میتوانیم بیاموزیم؟.
مختصر و مفید برای ختم کلام جهت پرهیز از جزئیات و نرفتن به اعماق تاریخ.

آنچه که در دامنه تفکّر فلسفی از ارزشی بسیار ستودنی برخوردار و شایان آفرینهاست، مسئله «پرسشها» هستند؛ نه پاسخها؛ زیرا هر «پرسشی» که عمیق، اندیشیده و مطرح شود، میتواند انسان را به جستجو و کشف شناختهای نو ترغیب و تشویق کند. ما باید از خود بپرسیم که بعد از اینهمه فلاکتهای یک قرن اخیر و دو انقلاب خونین و هلاکتبار و دیگر رویدادهای تکاندهنده در فاصله این دو انقلاب [مشروطه و انقلاب 1357] به دنبال چه چیزی بودیم و هنوزم هستیم؟. پرسش کلیدی جامعه ایرانی این است که «فرمانروایی/حاکمیّت چیست؟ و منشا حقّانیـتدهی زمامداران به مقام و پست اداری برای تقبّل «قدرت و اقتدار» از کجا باید ریشه بگیرد؟. طرح این پرسش و اندیشیدن در باره آن نباید ما را بلافاصله متوجّه متفکّران و فیلسوفان و استادان علوم سیاسی در اقصاء نقاط باختر زمین کند؛ بلکه بیش از هر چیز متوجّه «تجربیات تاریخی و فرهنگی مردم ایران» نسبت به «حاکمیّت و قدرت و اقتدار و منشاء لزیتیماتسیون».

یعنی اینکه ما باید اول بگردیم ببنیم ایرانیان از مناسبات باهمستان و کشورداران، کدامین ایده آلها و تصوّرات و آرزوها و آرمانها را داشته اند، سپس بکوشیم در رویکردمان به دیدگاهها و نظریّه های متفکّران باخترزمینی و تجارب آنها به شرط اینکه بتوانیم بفهمیم و بگواریم که چه میگویند و می اندیشند، در صدد آموختن «متدها و شیوه های آنها» برای گلاویز شدن با معضلات ، شاگردانی خوب باشیم تا در رویکرد و گلاویز شدن با معضلات و مسائل اجتماع خودمان، نه تنها ورزیده فکر و چابک باشیم؛ بلکه در آفریدن ایده ها و افکار نو از زهدان تجربیات تاریخی و فرهنگ مردم خودمان، مهندسینی توانمند و مایه دار باشیم. آموختن از متفکّران و فیلسوفان و اساتید باختر زمینی به این معنا نیست که ما بیاییم و گفتارها و دیدگاههای آنها را حجّت محض بپنداریم و به این توهم مبتلا باشیم که با اقتدا کردن به آنها خواهیم توانست دقیقا به همان نتایجی برسیم که آنها در جوامع خود رسیده اند. چنین تصوّری از ساده نگری و ندیدن کمپلکس پیچیده تجربیات تاریخی و فرهنگی و اجتماعی و غیره و ذالک جوامع باختری میدهد که ما هیچ تجربه بیواسطه ای از آنها نداریم تا بتوانیم و بخواهیم که به ژرفاها و سوراخ سمبه های ریز و درشت آنها پی ببریم.
بحث در باره «ایده حاکمیّت و لژیتیماتسیون»، بحث اندیشیدن در باره تصاویر اسطوره ای و بنمایه های بُندهشی مغزه فرهنگ باهمستان ایرانیان است که میتواند شالوده های مستحکم و با دوام اصیل مناسبات زمامداران و مردم اجتماع را رقم بزند. من برای طولانی نشدن مطلب فقط اشاره ای گذرا به شیوه انگیخته شدن از تصاویر خدایان و اساطیر ایرانی که چندین سال پیش مطرح کرده بودم، اشاره و تاکید میکنم که فضای بحث و باهماندیشی باز و بدون هیچ مانعی است. هدف باید یافتن راهگشاییها باشد.
بُنپارهای کشورداری و جهان آرایی:
۱- سیمرغ گسترده پر: = پرنسیپ و اصل ثُبات و حقّانیّت داشتن به قدرت و نگاهبانی از جان و زندگی = خرد جهان
آرای مردم ایران بدون هیچ استثناء و تبعیضی = ایده‌ی فرمانروایی / حکومت / Staat – state - Etat.
۲- هفتخوان آزمونها: = ایده و پرنسیپ و اصل متغیّر و جابجایی = دولت / رژیم / Regierung - Government.
۳- رامیاری: = ایده‌ی کشور داری و جهان آرایی = پولیتیک / سیاست / Politik – politic.
۴- سروش: = ایده و پرنسیپ و اصل قانون اساسی و حقوق فردی و اجتماعی.
۵- سگدید: = تئوری و ایده‌ی چشمدید در رویارویی با ناگهانیها و نابهنگامها و نامنتظرات و غافلگیر شدنها در اقیانوس کشمکشها و تنشها و رویدادهای داخلی و پیرامونی و منطقه‌ای و جهانی.
۶- ایرج: = ایده و پرنسیپ و اصل مهر ورزی و جوانمردی.
۷- فریدون: = ایده و پرنسیپ و اصل داد ورزی.
۸- اهریمن: = ایده و اصل «زدار کامه گی و آزار»؛ ولی سرمشق و الگوی رفتار و منش پهلوانی.
۹- ضحّاک: = ایده و اصل عارضه‌ی ستم و جانستانی و خونریزی که باید فقط به بند کشیده و امکانهای فونکسونالیستی اش خنثا و دفع شوند.
۱۰- سیاوش: = ایده و اصل و پرنسیپ راستی.
۱۱- سیمرغ + آناهید + آرمئتی: = ایده و پرنسیپ و اصل تفکّر و فلسفیدن ایرانی = سه پادیک / تریالکتیک اندیشی = سه تا یکتا / ترینیتی.
۱۲- سیمرغ + اهریمن: = ایده و پرنسیپ و اصل «خرد ورزی» = همنهاد / سنتز و همپایی و باهمتازی خرد پذیرنده و آرام و آبستن شونده و ایر راسیونال + خرد انگیزاننده و بار دار کننده و پُر جنب و جوش و آفریننده.
۱۳- بهمن: = ایده و اصل و پرنسیپ هومانی و بشر دوستی و دفع هر گونه گزند و آزار از جان و زندگی.
۱۴- رام نی نواز: = اصل و ایده و مایه‌ی شیرازه‌ی باهمستان انسانها برای جشن آفرینیها و شادخواریها و خودافشانی فروزه‌های بهمنشی انسانها در حقّ یکدیگر.
تمام این پرنسیپها و شماری دیگر که از زیر مجموعه‌های همین چهارده گانه‌ها می‌باشند، به بازشکافی و توضیحهای روشنگر و تفهیمی در جُستارهای جداگانه احتیاج دارند. ئر این باره، توضیح مختصری می‌دهم.
- برای کثیری از ما ایرانیان هنوز که هنوز است «دولت» را معادل و همسان و اینهمانی با «حکومت» می‌دانیم. در حالیکه «حکومت / فرمانروایی» با «دولت» از همدیگر متفاوت؛ ولی مکمّل یکدیگر هستند. دولت، گستره و دامنه‌ی جابجاییها و آزمودنها و به محک زدنها می‌باشد. عالی ترین و بی واسطه ترین تجربیات دینی فرد، فرد انسانها و همچنین «آزادی و استقلال اندیشیدن» همانا «ارجمندی و خدشه ناپذیری گوهر خدایی انسانها» می‌باشد که مغزه‌ی ایده‌ی حکومت را می‌آفریند و تمام سازمانها و احزاب و ارگانها و گروهها و موسسه‌ها و غیره و ذالک باید در پذیرش و ارجگزاری و نگاهبانی از آن، هم نظر و هم کردار باشند.
- در عرصه‌ی دولت فقط ارزشهای اخلاقی برآمده از مذاهب و مرامها و مسلکها و جهاننگریها و ایدئولوژیها و امثالهم و حقوق حقّه‌ی انسانها که در برخی جنبه‌ها با اعتقادات مذهبی و سنّتی و مرام و مسلکی پیوند دارند، می‌توانند به نمایندگان برگزیده‌ی مردم از بهر اخذ پُست و مقام برای مدّت مشخّصی، حقّانیّت هر لحظه تجدید نظری و واپس گرفتنی بدهند. هیچ سازمان و حزب و گروهی، محقّ و مجاز نیست که ادّعا کند با «ارزشهای اخلاقی و ایده آلها و آرمانها و آرزوها و خواستها و نیازها و امیدهای مردم» یک سرزمین، اینهمانی نظری و رفتاری دارد. به عبارت دقیق تر و فرهنگی تر آن؛ «فرّ، گریز پاست و ملک طلق هیچکس و ارثی و تباری و ژنتیکی نیست».
حقّانیت داشتن به قدرت و پُست و مقام در ارگانهای کشوری فقط تا زمانی پا برجاست که تلاشهای مقامداران در سمت و سوی واقعیّت پذیری و ارجگزاری به ارزشها و پرنسیپها و اصلهای فرهنگ باهمستان مردم ایران باشند و مردم نیز همخوانی رفتارها و گفتار‌ها و تصمیمات مقامداران را با اصلها و پرنسیپها و ارزشهای فرهنگی [ = مهر و داد و راستی و گزندناپذیری جان و زندگی ]، گواهی بدهند و بپذیرند. به سخن دیگر؛ «بُنمایه‌های فرهنگ مردم» هستند که روشها و تصمیمها و سیاستهای مقامداران را متعیّن و سمت و سو و اعتبار می‌دهند؛ نه بر عکس.
- هر مذهبی و ایدئولوژیی و مرام و مسلکی و فرقه‌ای و حزبی و گروهی و امثالهم فقط پیکریابی نسبی و کرانمند؛ ولی ضروری از نوعی تاویل و تفسیر ارزشها و ایده آلها و آرمانها و امیدهای مردم می‌باشند و خواه ناخواه، وجود و رسمیّت علنی داشتن «کثرت نامتعارفان در دامنه‌ی دولت» ، نه تنها ضروری و ملزم می‌باشد؛ بلکه بدون کثرت دیدگاهها، هیچ دولتی به قدرت، هرگز حقّانیّت ندارد. به همین سبب، یکدستی دولتها و حکومتها در دامچاله‌های ایدئولوژیکی و مذهبی و نظریّه‌های توتالیتری فرو افتادن، به معنای حاکم بودن استبداد محض می‌باشد. (مثل ولایت فقاهتی در ایران امروز). در گستره‌ی دولت، هیچ کدام از نحله‌ها و گرایشها و فراکسیونها، محقّ و مجاز نیستند که خود را با «ارزشها و آرمانها و ایده آلها و امیدها و آرزوهای مردم یک سرزمین»، اینهمانی بدهند و بر آن باشند که در یک بند و بست ناخجسته و با کاربست خُدعه‌ها و سیّاسیگریهای مافیایی به حکومت مطلق، تبدیل شوند. نوع و برداشت خاصّ فردی و گروه پسند از ارزشها و آرمانها و ایده آلها هرگز به معنای تمامیّت جلوه‌های پیدا و ناپیدای ارزشها و آرمانها و ایده آلها نیست.
- هیچ فراکسیون و حزب و سازمان و گروه و فرقه و گرایشی محقّ و مجاز نیست که به نام «مالک و مروّج و مبلّغ حقیقت انحصاری و امتیازی» حکومت کند. در هر زمان و مکانی فقط آن برداشتی از «حقیقتها»، ارزشمند و شایسته‌ی ارجگزاری می‌باشند که با «پرنسیپها و اصلها و بُنمایه‌های فرهنگ باهمستان مردم»، همخوانی و جنبه‌ی آرایشگری و زیبا پروری و بالندگی و گشوده دامنه تر کردن «گستره‌ی فرهنگ باهمستان مردم» را داشته باشند و چرخدنده‌ی آن حقیقتها با چرخدنده‌ی تمام ارزشهای مقبول فرهنگی مطابقت کنند تا بتوانند برای مدّتی کوتاه، شانس ارزشمند بودن خودشان را بیازمایند. به همین علّت، «حقیقت»، مُعضل فردیست؛ نه مسئله‌ی جمعی. اینست که هر کسی در کشف و شناخت «حقیقت» بایستی به تن خویش بکوشد. ولی در دامنه‌ی دولت، مدافعان و یسل کشان هیچ حقیقتی، جواز سهیم شدن ندارد؛ زیرا حقیقتی که به قدرت برسد یا در پُرسمان قدرت بخواهد دخالت متعیّنی بکند، فقط می‌تواند «معلّم و مدرّس و آمر و طلبکار و زورگو» از آب در آید؛ نه کشور دار و غمخوار و مسئول رسیدگی به فلاکتهای باهمستان مردم.
- «دین» بر خلاف معنای تقلیب و تحریف شده‌ی آن در متون اسلامی هرگز به معنای شریعت و گردن نهادن به فتاوی مجتهدان و آتوریته‌های مذهبی نیست. اساسا دین در معنا و متون ادبیّات اسلامی / قرآنی به شدّت، ضدّ «وجدان فردی و فرهنگ باهمستان انسانها» می‌باشد. «دین در فرهنگ ایرانی همانا وجدان خویشآفریده و پروسه‌ی پدیدار شوندگی سیمرغ درون انسانها در جلوه‌های پدیداری اش» می‌باشد. به همین دلیل، شرایع بر آمده از اسلامیّت باید بدون امّا و اگر و چون و چراهای آزارنده از توابع و تسلیم محض شدن به «تجربیّات دینی فرد، فرد انسانها» بماند تا شایسته‌ی احترام نیز باشد. به عبارت دقیق تر و ریشه‌ای تر و فلسفی تر؛ «خدا، هرگز و هیچگاه، حکومت نمی‌کند؛ بلکه فقط پیوند بی میانجی و سر راست با انسانها دارد و هر گونه واسطه‌ای را نیز به کنار می‌زند».
- «حقّانیّت = لژیتماتسیون» در هر زمان و مکانی از بُنپارها و اصلها و پرنسپهای فرهنگ باهمستان و ارزشهای برآمده از آن هست که استنباط و استخراج می‌شود و «مشروعیّت = مطابقت داشتن با شرایع اسلامیّت» هرگز به معنای «حقّانیـّت / لژیتیماتسیون» نیست و اتّفاقا از خاصمان و کینه توزترین ناقضان «حقّانیّت = لژیتیماتسیون» می‌باشد. در جامعه‌ای که «حقّانیّت = لژیتیماتسیون» وجود داشته باشد، تصمیمها و استنباطها و روشها و رفتارها به فتاوی شرعی به هیچ وجه؛ محتاج و ملزم و وابسته نیستند؛ زیرا آنچه «حقّانیّت» دارد به «مشروع بودن» هرگز منوط و وابسته و محتاج نیست. اینکه سازمانهایی و حزبها و گروهها و نحله‌ها و فرقه‌هایی بخواهند برای سهیم شدن در قدرت و دولت به «مشروعیّت» استناد کنند، هرگز دلیل مکفی و برحقّی برای آنها ایجاب نمی‌کند. هر قدرتی بایستی حقّانیّت خودش را از پرنسیپهای فرهنگ باهمستان مردم و «آفرینگویی مردم» اخذ کند؛ نه از «کتاب و سنّت و نصّ و آموزه و ایدئولوژی و امثالهم». مسئله‌ی گزینش در دامنه‌ی حکومت / فرمانروایی با گزینش در دامنه‌ی دولت از یکدیگر متفاوت می‌باشند و تا زمانی که تفاوت این دو دامنه را از یکدیگر با وضوح و شفّافیّت تام نفهمیم و ندانیم و نیرویی برای تمییز و تشخیص دادن این دو تفاوت در مغز و روانمان نداشته باشیم، بحث کردن و قلمفرسودنهای شبانه روزی در رسانه‌های مختلف، هرگز کارگشای مُعضلات و مسائل سرزمین ما نخواهد بود و درب فجایع میهن و رنج استخوانسوز مردم ما بر همین پاشنه‌ای خواهد چرخید که قرنهاست می‌چرخد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: فرهاد رمضاني: کیانوش جان من…
دیدگاه:

فرهاد رمضاني: کیانوش جان من با اطمینان قطعی می توانم بگویم شخصی که نام بردید به اسم کریم (......) بعد از ورود به شوروی از همان کمپ سومقایت شروع به همکاری با کا گ ب کرد اتاق من روی دفتر کا گ ب بود خودم با گوش خودم شنیدم که ایشان از همانجا گزارش می داد و در ادامه همکاری می کرد با کا گ ب

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: ا. ألف:
دیدگاه:

احمد‌پوذمندی :

کیانوش جان!
من البته اینگونه تاریخ شفاهی را ، چون فاقد دقت کافی است، چندان درست و بی خطر نمی دانم . اما خب، تو شاید طور دیگری می اندیشی. دو‌نکته را برای مثال می گویم.
۱- منبع این مطلب که علی را بی هوش و با چمدان بردند، کیست؟ کریم؟ تو باور می کنی؟
وزارت اطلاعات در باکو ، امکانات زیادی داشت و احماقانه ترین کار ، بی هوش کردن و حمل چمدانی می بود. خود علی بهتر از هر کس می داند که داستان چه بود و تا وقتی او در این مورد حرف نزده، نمی توان داستان های به شدت مشکوک امثال کریم را باور کرد.
۲- نگاه تو به ضربات و تشکیلات، عموما فنی و در بهترین حالت سازمانگرانه است. در حالی که عوامل اصلی چیز های دیگری بودند.
در نامه ای که از داخل برای رهبری وقت فرستادم، این نقد تلویحی را بصورت پرسش مطرح کردم که دوستان نمی دانند که باید عقب نشینی کنند و یا تعرض! به این نامه هم در کتاب بهزاد کریمی و هم در کتاب نقی حمیدیان اشاره شده است .
طرح مسخره تبدیل تشکیلات به گروه های مرکزی و ‌‌مستقل ، خود بهترین دلیل بر سرگشتگی رهبران بوده است: نه شجاعت پذیرش شکست و سازماندهی عقب نشینی وسیع و منظم را داشتند و نه توان تعرض واقعی را !
این تشکیلات بزرگ و به قول تو ۵۰۰۰ نفره ( این عدد را از کجا آوردی؟؟) ده ها سوراخ داشت و‌ محکوم به نابودی بود ، زیرا بنیادش بر خطا بود.
دوستان در سال ۶۳ شعار به شدت تعرضی سرنگونی را مطرح کردند، در حالی که خودشان در حال فرار بودند!
و این تازه همه داستان نیست. ما تازه بعد از پلنوم ۶۵ شعار بازگشت به لنین را سر دادیم ! یعنی فرسنگ ها از قافله تمدن دور بودیم و رفتار تشکیلاتی ما هم مثل دوران چریکی به شدت ماجراجویانه بود.
درد ما بسیار عمیق تر ازاین حرف‌ها بود که چه کسی موتور سوار خوبی بود و کی دوچرخه سواری بلد نبود. این گونه قصه پردازی ها را باید کنار گذاشت تا بتوان به عمق فاجعه نسل ما راه برد و برای نسل جوان چیزی برای آموختن فراهم آورد. گرچه برای چنین کاری هم دیگر خیلی دیر شده است ‌و جوان ها به تاریخ دوران باستان! نباید علاقه ای داشته باشند.
زنده باشی

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: اینقدر از مردم مایه نگذارید!…
دیدگاه:

اینقدر از مردم مایه نگذارید!! شما باصطلاح الیت!!! چهار نفرتون نمی‌تونید دور یک میز بر سر ۴ چیز ساده مثل تمامیت ارضی و حقوق بشر و انتخاب نوع حکومت با رفراندم بعد از سقوط رژیم و .... اجماع کنید بعد می‌خواهید مردم بینوا رو جلو بندازید. کی گفته هر وقت شما اراده کردید مردم باید بریزن تو خیابون و انقلاب کنند.
مردم بینوای ایران به ساز شما برقصند! یادتون باشه، بلاهت ۵۷ دعوای مردم عادی کوچه و بازار با پهلوی نبود بلکه صرفا طلبکاری مشتی مالیخویایی متوهم که از قضا اکثرشان درس خوانده و تحصیلکرده و دانشگاه رفته همراه با اتحادی شوم از مرتجعین ماقبل تاریخ بود، مردم عادی بدنبال زندگی بی‌دغدغه‌ای بودند که بطور نسبی در آن دوران فراهم بود و حکومت هم بدنبال بهتر کردن شرایط زندگی مردم بود و مردم هم قدردان بودند حتی اکثریت ملاها در منابر ستایشگر خدمات پهلوی به کشور بودند. روشنفکری (بیسواد) ایرانی کارنامه‌ای بس سیاه و ننگین در ویرانی ایران دارد لطفا این را بفهمید!

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: سلام کیانوش جان. چطوری، ای…
دیدگاه:

سلام کیانوش جان. چطوری، ای مرد پیگیر تاریخی که ان را با درد و رنج زیستیم؟
1.من هیچ مشکل نداشتم اگر نام مرا در همان "عضوی از هیئت سیاسی" می اوردی، گرچه ارج می نهم رعایت پرنسپال ترا که از طرف خودت در حق دیگری ابراز نظر نکنی. 2. می دانی از توی گفتارتچه در می آید؟ علی توسلی واقع بین بود و بقیه اما از راست و چپ، تماما غیر مسئول در قبال جان رفقایشان! حس مسئولیت هر کسی را در متن تاریخ دراز مدت می سنجند کیانوش جان و نه در فراموشی روحیه و رفتار مبتنی بر انتخاب و عقیده! 3. چون مبنا بر صداقت داری و وفاداری به فرهنگی که علیرغم هر اشکالی اما مبین صداقت، وسعت نگرانه تبیین باید کرد و نه از زاویه ی تنگ معطوف به ادرس معین. 4. بزرگ ترین خدمت تو این خواهد بود که بنویسی در کمپ اندیشه و ارزیابی توهم بودی اما در پراتیک متاثر از سنت بی باوری به خصم در سازمان دهی. اما کنون متوجه هستی که هر دو، اشکالاتی داشته اند و من تاکید کنم که :اشکال اصلی، همانا اولی. 4. قبلا هم نوشتم که ترا راوی مهمی می دانم در بیان تاریخ آن مقطع، اما اکنون باید تاکید کنم نه لزوما مفسر روندی دراز مدت تر! هر آیینه اگر تو راوی نقاد و ازموده از تاریخ عمومی مان و نیز خاص خودت باشی جامع تر توانی سخن گفت که تا اینجا نمی گویی!
تو همیشه برای من به رک گویی شناسا بوده ای ولو مه نه لزوما در هر مورد به اندازه ی لازم فاصله گرفته از تعلقات تاریخی! اما...!
یولداش اندکی تلخ نوشتم ولی چون به مناسبات تاریخا ماندگار بین تو و خودم اعتماد دارم، لپ مطلب را گفتم، حال چه خوش آید و چه رد شود.

تاریخ:
نوشته شده در: سوگ سترگ ما
عنوان دیدگاه: شکّاکیّت و پیامدهای جستجو
دیدگاه:

باز هم دروود بر آقای ممبینی گرامی!
سخنی دیگر.

3- وقتی که بر آن میشویم تا متون ادبیات کلاسیک فارسی را – فرق نمیکند دیوان شاعران باشند یا متون نثری/ادبی/تاریخی/قصّه ای/داستانی – در هر صورت در رویکرد ما به خوانش متون باید ششدانگ حواسمان را جمع کنیم که چه چیزهایی نامتعارف و غریب و شگفت و دیگرسان در قلم نویسندگان و شاعران عبارتبندی شده اند که خلاف معانی رایج و معمول هستند و در لابلای متون و ابیات شاعران، پراکنده شده اند. همچنین تصاویر و اسامی و نامهایی که آنها صحبتشان را میکنند؛ مخصوصا نام ستاره ها که با خدایان ایرانی اینهمانی دارند.
یک مثال ساده از تجربه خودم برایتان ذکر میکنم. نخستین بار که کتاب «سیاستنامه» اثر «خواجه نظام الملک» به دستم افتاد به تصحیح زنده یاد «عبّاس اقبال آشتیانی» بود. یکی از چشم و چراغهای ستودنی و دوست داشتنی و مایه دار فرهنگیان ایران. به دو مورد از مواردی که بسیارند و شایان اندیشیدن و پرسیدن و ژرفکاوی عمیق اشاره میکنم که «خواجه نظام» به صورت موجز و گریزپا از آنها ذکری کرده و سپس به روضه خوانی خودش ادامه داده است. در فصل اندر جاسوسان فرستادن می آید که: «.... و همه اسیران را آزاد کردند و من هم خلاص یافتم. دیگر باره، میان «یاوگیان» آمدم و خدمت کرده ایشان را». سپس زنده یاد «اقبال آشتیانی» توضیحاتی در باره «یاوه» در ذیل مطلب داده است که بر شالوده دانش و سواد خودش بوده است و کاملا صحت دارند ولی هیچگونه نتیجه گیری نتوانسته است از آنها بکند.

من بلافاصله به دور واژه «یاوگیان» خط کشیدم و در حاشیه کتاب نوشتم:. «یاوگیان، چه کسانی بودند و چرا نامشان یاوه بود؟.» در تحقیقاتم متوجه شدم که «یاوه»، یکی از نامهای سیمرغ است و آنانی که خودشان را «یاوگیان» مینامیدند و سپاهی را تشکیل میدادند که هیچ سردار و فرمانده ای نداشتند، در حقیقت، داوطلبان و پیکارگران آزادمنشی بودند که هر کجا، زندگی و جان در خطر بود؛ بلافاصله در همانجا برای دفع شرّ؛ نه غالب شدن و کشتار و قتل عام و غارتگری حاضر میشدند. در حقیقت، «پاوگیان»، سپاه سیمرغیان بودند که نگهبان و پرستار جان و زندگی از خطر گزند و آزار به خویشکاریهای خود همّت میکردند بدون هیچ پاداشی و توقّعی و امتیاز خواهی. سپس به دنبال مطالعه خودم رسیدم به قسمتی در باره «خروج بابک خرّمدین» و متوجّه شدم که هشت سطر آن را زنده یاد «اقبال آشتیانی» به دلیل آنکه «شایسته تدریس نبوده اند از متن، حذف کرده است»!. بلافصله کنجکاو شدم که «هشت سطر حذفی»، چه بوده اند؟. این بود که سراغ نسخه های دیگر «سیاستنامه» رفتم و متوجّه شدم که تمام اساتید ایرانی از زنده یاد «اقبال آشتیانی» تبعیّت کرده و هشت سطر را در متن، همچنان «حذف» کرده اند. من، آرام و قرار نگرفتم و گفتم بی شک، شرقشناسان و ایرانشناسان قدیم اروپایی، حتما یک نسخه آن را داشته اند و منتشر کرده اند. این بود که به جستجو افتادم و سر انجام موفّق شدم بعد از ماهها کلنجار رفتن، نخستین نسخه چاپ دو زبانه «فرانسوی- فارسی» را گیر بیاورم که چاپ اول بود و خیلی هم آش و لاش. ولی بی نهایت من از یافتنش خوشحال بودم و هنوزم دارمش. بالاخره آن هشت جمله حذفی را پیدا کردم و دیدم که «معتصم، خلیفه عبّاسی» بعد از سرکوب جنبش بابک خرّمدین، «سه تا از خواهران باکره او را دستگیر و در عرض یک شب به همه آنها تجاوز کرده بوده است». این مسئله بند یقه غیرت زنده یاد «اقبال آشتیانی» را به شدّت تنگ کرده بوده است؛ طوری که به جای رسوا کردن جنایتهای خلفای اسلامیّت به لاپوشانی و استتار و حذف آن واقعه دلخراش رو آورده است.
مسئله ما، مسئله صمیمت و صداقت و رادمنشی در رویارو شدن با تمام ناملایمات و فلاکتها و جنایتها و بیدادگریهایست که در حقّ مردم ایران تا امروز شده است. بدون رادمنشی و گشوده فکری و مسئولیّت و وفاداری به پرنسیپ «دانشپژوهی و اندیشیدن فردی» نمیتوان به هیچ شناختی دست یافت؛ طوری که بتوان با تکیه به آن، خردلی در سازندگی و تحوّل و دیگرسان کردن وضعیّت اسفناک ملّت و سرزمین خود گامی برداشت. رویکرد ما به تاریخ و فرهنگ ایرانیان باید همچون جویندگان «طلا» باشد که خروارها خاک را سرند میکنند تا یک گرم، طلای ناب پیدا کنند. نباید از یاد برد که جنگیدن علیه تاریخ و بُنمایه های فرهنگ ایرانیان در جامعیّت وجودی، سبقه ای هزاره ای دارد، نه دهه ای. به همین سبب باید خیلی با هوشیاری و مسئولیّت و دلیری به کاویدن پرداخت و با صداقت تمام، محصول کاوشهای خود را به طور مستدل و با برهانی قویمایه عبارتبندی کرد و هرگز از هیچ آئوتوریته ای نیز نهراسید و تسلیم تمسخر و انکار و تهمت وطعنه آنها نیز نشد. شناختی که محصول کاوشها و تامّلات و پرسشها و شکّاکیّت و آزمونهای فردی باشد، شرف دارد به تلقیناتی که اتیکت علمی-آکادمیکی دارند و راه به هیچ دهکوره متروکه ای نمیبرند و اصلا و ابدا کوچکترین تاثیری نیز در پروسه شناخت و دانش ندارند، اگر نخواهم بگویم که باری سنگین و مزخرف بر دانشپژوهی و سدّی صخره سان در برابر دانش و شناخت متّقن هستند. (همچنان ادامه دارد این سخن).
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: . هم ولایتی؟
دیدگاه:

…..انگار جمعیت 90 میلیونی ایران و 16 میلیون تهران، آن چند صد نفر قشر متوسط و مرفه و رانتی هستند؛ که به شمال میروند و طبق خواسته و اراده ولنتاریستی ایشان ،از زیر تظاهرات و انجام انقلاب فرار کرده اند !؟
گرچه …..بیرون ایران است و نه حل کوچکترین پرسش فعالیت ضد آخوندی وجامعه پر جوش و خروش ایران!

تاریخ:
نوشته شده در: سوگ سترگ ما
عنوان دیدگاه: چرا باید برای کشف شناخت و دلایل فلاکتهای میهنی، کریمینولوژ شد؟.
دیدگاه:

مجددا درود بر آقای ممبینی گرامی!
تحشیه ای دیگر.
پیش از ادامه سخن، از شما و خوانندگان محترم برای خطاهای تایپی عذرخواهی میکنم. شما خودتان میتوانید آنها را تصحیح کنید. من برغم اینکه مواظب هستم، ولی به دلیل سرعت در تایپ کردن و دنبال کردن فکر، کمتر حواسم به خطاهای تایپی است. بیشتر فکر را دنبال میکنم، زیرا گریزپاست و من نمیخواهم که آن را از دست بدهم. خطاهای تایپی را میشود بعدا تصحیح کرد، ولی افکار گریزپا را سخت میتوان دوباره به یاد آورد.
2- چرا واقعه هولناک 1357 و سیطره یابی طیف آخوندها و فقها بر ایران و سرنوشت مردم و فعال کردن گیوتین خونریز الهی در حقّ مردم ایران باید ایرانیان را به طور کلّی بیدار میکرد و به خود می آورد و پرسش کلیدی «ما کیستیم و چیستیم؟» را موضوع خویشکاریهای انتقادی در رویارویی با زمامداران نالایق و سنجشگری معضلات و مشکلات فرهنگ و تاریخ میهنمان میکرد؟. نگاهی جهت آگاهی عمیق از رویدادهای تاریخ کشورهای اروپایی؛ بویژه آلمان و فرانسه و انگلیس و ایتالیا و اسپانیا و کلا دایره کشورهای اروپایی که با مسیحیّت گلاویز بودند، نشان میدهد و اثبات میکند که تلاش متفکّران و فیلسوفان و شاعران و نویسندگان و رمان نویسان اروپایی در رویکرد خودشان به «اساطیر یونان و روم»، در جستجوی کدام «پرنسیپها و اصول زیرساختی» از بهر ایجاد تحوّلات بهره آور و ارزشمند و حقوقی و انسانی در بستر میهن و آیین کشورداری کشورهای خودشان بودند؟.

زمامداران و قدرتمندان حاکم که بی لیاقت و فاقد فرّ بوده اند و هستند، همیشه از کهنترین ایّام تا امروز از رویکرد کنشگران و تحصیل کردگان و کلا طیف «فرهنگیان» به تاریخ و فرهنگ جامعه، وحشت مرگبار داشته اند؛ زیرا به پتانسیلهای تخمه ای و آفریننده تجربیات نیاکان مردم که در معدن گذشته های سپری شده؛ ولی تجمع یافته در «ناخودآگاهبود انسانها» لمیده اند، آگاهند و هراس از این دارند که چنان تخمه هایی مبادا از نو زاییده شوند و تمام کاسه کوزه اقتدار و قدرت آنها را واژگون و سر به نیست کنند. [وحشت میرزای شیرازی در دوران جنبش تنباکو از بازگشت خدایان اساطیری و عصر جاهلیّت ایرانیان که دقیقا همان عصر «فرمانروایی زنخدایان و کثرت خدایان و دمکراسی سکولار به تعبیر امروزیان» بوده است، دلیل مکفیست برای اثبات خصومت و کینه توزی طیف آخوندها و متعگان آنها علیه تاریخ و فرهنگ ایرانیان] به همین دلیل است که در تاریخسازیهای حکومتی و تحریف و تقلیب و مسخسازی و اراجیفبافی در باره گذشته و فرهنگ و تاریخ مردم، خیلی تلاش میکنند و مواظب هستند که اصالتهای فرهنگی و تاریخی و تخمه های مستعد آفرینش به هیچ وجه به خاک مغز اندیشنده و پرسنده و شکّاک معاصرین نفوذ پیدا نکنند.
امّا آنانی که خود را کنشگر و دلسوز و مسئول و متعهد و با وجدان میدانند و بر آنند که بر مصیبتهای مردم میهن خود چیره شوند، باید هنر پیکارگری و خویشکاریهای رادمنشانه را از یک طرف در مصاف با مقتدرین خونریز و از طرف دیگر در آگاه و بیدار کردن و روشنگری اذهان مردم با دلاوری و استدلال و منطق و راستمنی به پیش ببرند تا مردم خودشان با حکومتگران نالایق رویارو شوند و حقّ و حقوق ذاتی خود را از آنها بخواهند و چنانچه حکومتگران نتوانند پاسخگوی خواسته های به حقّ و بنیادی مردم باشند، آنگاه مردم نیز مجاز و محقّند که آنها را سریع، خلع و معزول و چنانچه مرتکب جنایت و کشتار و تبهکاری و غارتگری و تجاوز و امثالهم شده باشند، دادگزاری حقوقی کنند.
تا چیزی از زهدان تاریخ و فرهنگ مردم در وجودشان ریشه نداشته باشد، محال است که به ضرب و زور بتوان انسانهای جامعه را به اجرای قوانین و مقرّرات و لوایحی ملزم کرد که زاییده تجربیات و آرمانها و آرزوهای خودشان نباشند. برای ایرانیان، «خدا»، تصویر و تصوّری از «آهنگ و رقص و نگاهبانی جان و زندگی و همبازی و ساقی می ریز و مطرب شادخواری» بوده است و هرگز نمیتوانسته حسب تجربیات بی واسطه نیاکان مردم ایران که نسل به نسل در آداب و رسوم و اعتقادات و رفتارها و غیره و ذالک دوام آورده اند، بپپذیرند که «خدا»، آمر به قتل و خونریزی و شکنجه و غارت و ستم و بیداد باشد. چنین تصوّری، ایرانی جماعت از «خدا» اصلا و ابدا نداشته است. وقتی که «عبید زاکانی» میگوید که: «خدا= خوان یغماست». ما امروزیان با ذهنیّت اماله ای خودمان تصوّر میکنیم که خدا، ابزار غارتگری و چپاول است. در حالیکه «یغما بودن خدا» به معنای «سفره گشوده و گسترده بودن» اوست که همه موجودات گیتی از انسان بگیر تا جانوران و پرندگان و گیاهان و غیره و ذالک بر گرداگرد آن نشسته اند و همچون میهمانانی عزیز در حضور او گرد آمده اند. «یغما» به معنای غارت و چپاول از تحریفاتیست که در پروسه جنگ خانمانسوز الاهیات زرتشتیگری بر ذهنیّت ایرانیان تحمیل شده است تا تصویر «سیمرغ» را از اذهان آنها بزدایند و به جایش «خدای نوری اهورامزدا» را بگذارند که هر چیزی از آمریّت او ناشی شود. و دقیقا همین گونه تصوّر داشتن از «خدا» علیه تجربه مستقیم و بی واسطه ایرانیان از «خدا» بوده است. چونکه ایرانی حسب تجربیات عریانش بلاواسطه با خدا هم آغوش و همبستر و همباز و همیال و همتراز و همسخن و همردیف و درهمسرشته بوده است. خدا، هیچگاه و هرگز برای ایرانی، نیرویی ماوراءطبیعی، فراسوی کائنات نبوده که آمر «کن فیکون» باشد و مصدر امریّه جات منکری و معروفی. مثلا هیچکس از خودش تا امروز نپرسیده است که چرا کردهای یزیدی مقیم عراق، نام دخترانشان را «جنده» میگذارند؟. «جه»، یکی از نامهای سیمرغ است و جنده؛ یعنی خداوند مهرورزی که همان سیمرغ است. اقوام کرد که اصیل ترین و قدیمیترین، قوم ایرانی هستند در آداب و رسوم و زبان کردی، در حفظ اصالت فرهنگی ایرانیان، بیشترین نقش را دارند. مثلا فرهنگ لغت کردی «هژار» از کوششهای زنده یاد«عبدالرحمن شرفکندی» برادر زنده یاد «صادق شرفکندی که به دست مزدوران ولایتی به قتل رسید»، یکی از شاهکارهای بی نظیر است برای راهیابی به کشف و شناخت تصاویر اصیل خدایان ایرانیان. همینطور «برهان قاطع» اثر «محمد حسین برهان تبریزی» که در نوع خودش بی همتا و معدنی عظیم از جواهرات گمشده است. «پتیاره» نیز یکی دیگر از نامهای سیمرغ است که بدنام شده است. الاهیات میترائیسم و زرتشتیگری و اسلامیت تا توانسته اند تمام نامها و نشانه های خدایان ایرانی را بدنام و زشت کرده اند تا از این طریق بتوانند دوام حکومتهای ناحقّ و ستمگر و خونریز و غصبی خود را توجیه کنند و مردم را از طغیان و اعتراض و انقلاب و مقاومت سربپیچانند. تمام آنچه که در تاریخ و فرهنگ ایران، معانی تقلیبی و ضد و نقیض دارند از پیامدهای جنگ تخریبی الاهیات میترائیسم و زرتشگیری و به دنبالش الاهیات اسلامیّت و دیگر ادیان سامی بوده است که قرنهای قرن در رقابت با یکدیگر به فلاکت اجتماعات بشری تا امروز سعی بلیغ الهی کرده اند!.
مسئله تصاویر اسطوره ای با زایش و پوست اندازی و نوزایی خود ما ایرانیان سرو و کار دارند. ماییم که بی واسطه میتوانیم با تصاویر اسطوره های خود پیوند انگیزشی ایجاد کنیم و از غُل و زنجیرهای آویخته به روح و مغز و روانمان بگسلیم و «آگاهبود فردی و اجتماعی» خودمان را پی بریزیم و کرامت و شرافت و اصالت انسانی و ایرانی بودن خودمان را رقم بزنیم. این به معنای این است که ما باید یاد بگیریم با «تاریخ و فرهنگ مردم خودمان» رویکردی «سنجشی-آفرینشی» داشه باشیم؛ نه ستیزگری و انکاری و اهمالکاری و بی اعتباری. کسانی که تاریخ و فرهنگ سرزمین خود را تحقیر و بی ارج و قرب میکنند، هیچگاه در انظار جهانیان، مردمی با کرامت و شرافت و لایق محسوب نمیشوند؛ بلکه انگلهایی به شمار می آیند که همچون پارازیتهای بی بو و خاصیت بر کره زمین پراکنده اند. فرهنگ و تاریخ برای تکبر و غرور بی جا و تعلیق و تحشیه نویس نیست؛ بلکه فرهنگ و تاریخ، زهدان نوزایی و خویشآفرینی و زایشهای نو به نو شدن و آفرینشهای تازه به تازه است. آن که غرور کاذب و تکبّر و تبختر برای به رخ کشیدن شخصّتها و آفرینشهای پیشینیان دارد، هیچ چیزی بر تلاشهای پیشینیان نمی افزاید که چه بسا بر نابودی آنها از راه غرور کاذب و بیخود نیز بیفزاید. غرور حقیقی در آفرینشهای نو به نو است؛ نه قیافه گرفتهای من آنم که فلان و بیسار. انسانها در بطن تاریخ و فرهنگشان است که هویّت دارند و شایسته احترامند. ملّتی که تاریخ و فرهنگ خودش را تمسخر میکند یا هیچ می انگارد، هیچگاه در هیچ مجامعی، محترم قلمداد نخواهد شد؛ ولو عالیترین تیتلها و استعدادها و غیره و ذالک را همچون جواهر آلات به خودش آویزان کرده باشد. کرامت آدمی، محصول اصالت وجودی خود آدم است؛ نه انگشتری عاریتی در انگشتان خویش.
هدف از اندیشیدن در باره بُنمایه های تجربی نیاکان و بویژه اساطیر و تصاویر اصیل خدایان ایرانی؛ یعنی کشف و شناخت «سی و سه خدایی» که از طرف موبدان میترائیسم و زرتشتیگری و اسلامیّت در تاریخ و فرهنگ ایران مدام تقلیب و تحریف و مسخسازی و مصادره به مطلوب شده اند تا با استقرار «تک خدایی»، حکومتگری و جنایتها و تبهکاری نالاقترینها را از بهر امتیازخواهیهای نجومی خودشان و اعوان و انصارشان توجیه تراشی کنند. آنچه را که امروزیان با کاسه گدایی و سطح فکر بی بو و خاصیّت خود در اقصاء گوشه و کنار دنیا دنبالش میگردند، باید از «زهدان تجربیات مایه ای مردم خود» زایانند تا اصالت و دوام داشته باشد. با لباسهای عاریتی هیچکس نمیتواند تمام عمرش برای نسلهای مختلف، مادری خیّاط و پدری پارجه دوز بار آورد. زهدان نوزایی مردم ایران و شاهرگهای خلع و معزول سلسله خلفای الله، دقیقا در رویکرد ما به تاریخ و فرهنگ و بُنمایه های اساطیر و تصاویر ملتمان است که امکانپذیر میشود؛ ولاغیر. آنچه در اروپا، زمینه های بازاندیشی و نواندیشی و مدرن و مدرنیته و پست مدرن و عصر هوش مصنوعی را امکانپذیر کرد، «حضور و نقش بسیار عمیق تصاویر اساطیر یونان و روم باستان» بود که چرخهای پر توان دگرگشتهای فکری و روحی و روانی و اجتماعی و دانشورزی و اکتشافات و اختراعات و غیره و ذالک را فراهم کردند و همچنان فراهم میکنند. غفلت ما از پرداختن به تصاویر اساطیر ملّت خودمان تا امروز باعث شده است که نه تنها مقهور حکومتگران نالایق و خونریز بمانیم؛ بلکه در تاثیر پذیرفتن از افکار و ایده های دیگران و استقلال فکر و زاینده ایده های بدیع شدن برای پیوستن به جهان امروز و پا به پای دیگر مردم جهان، ناکام و وامانده شویم و فقط خیلی که هنر کنیم، مقلّد و بازخور و بازگو و تابع و از لحاظ ادا و اطوارهای ظاهری، مشابه دیگران یشویم؛ امّا اصیل و متفکّر و زاینده و جوینده هرگز و هرگز. (این صحبت ادامه دارد)
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نوشته شده در: سوگ سترگ ما
عنوان دیدگاه: اندیشیدن در باره تصاویر
دیدگاه:

درووود مجدّد بر آقای ممبینی گرامی!
بحثی کوتاه در باره نظر ارائه داده شده.
برای پرهیز از توضیح جزئیات و فنّی نشدن مطلب، ترجیح میدهم که رئوس مسئله را در زبانی سلیس و گویا شرح دهم.
1- سیمرغ، در حقیقت تصویر «گردآمد تجربیات بی واسطه ایرانیان بر حول و حوش اصل و پرنسیپ در کنارهمزیستی و تشکیل باهمستان/اجتماع/جامعه در کنار یکدیگر» است . به دلیل آنکه مفاهیم فلسفی از تلاشهای بعدی انسانهای کره زمین بوده است، مردم اجتماعات تلاش میکردند که تجربیات خود را در تصاویر اسطوره ای و بُندهشی محفوظ نگاه دارند و از طریق حکایتها و قصّه ها و داستانها به دوام آنها نسل به نسل همّت کنند. سیمرغ در اصل ، هیچ پرنده ای نیست. سیمرغ در حقیقت، «آهنگین بودن و پرنسیپ باهمآیی و همخوانی قوای آدمی در هارمونی ارکستراسیونی و رقص گونه به ذات خودش با محیط زیست و گیتی و دیگر موجودات و کیهان است». تبدیل آن از خداوند مهر و نگاهبان و پرستار جان و زندگی به عقاب جنگی از تحریفات و مسخسازیهای الاهیات زرتشتیگری است.

ناگفته نگذارم که «فردوسی» سراینده تجربیات ایرانیان به نظم بوده است و هرگز چیزی از خودش را نبافته است و تخیّلات خودش را عبارتبندی نکرده است؛ بلکه دقیقا حسب آنچه که از لحاظ متون کتبی در اختیارش بوده و همچنین با تکیه به اعتقادات رایج بر ذهنیّت مردم ایران کوشش کرده است که تاریخ شفاهی و تحریری و بنمایه های کلیدی مردم ایران را در جامعیّت وجودی به صورت نظم در سبک حماسی با محتویات تراژیک بسراید، درست عین «هُمر» که تجربیات تاریخی و فرهنگی مردم «یونان» را در آثارش «ایلیاد و اودیسه» سروده است. «شاهنامه» را باید به کردار «تاویلی» از تصاویر و تجربیات اصیل ایرانیان نسبت به زندگی و گیتی و کیهان و انسان و خدا به طور کلّی در نظر گرفت؛ نه به حیث کتابی شعری که ساخته و پرداخته ذهنیّت و خیالات و فانتزیهای فردوسی باشد!. اندیشیدن در باره «تصاویر اسطوره ای و بُنیانهای بُندهشی» به مغز فلسفی بسیار نیرومندی منوط و وابسته است که بتواند در لایه های تصاویر اسطوره ای که حجمی بسیار قوی و پیچیده از تداخل و سرشته شدن تجربیات گوناگون را در بطن خودشان حمل میکنند، با ظرافت و حوصله و ژرفبینی از یکدیگر تفکیک و گام به گام در زبان فلسفی و شایان تفکّر بازاندیشید. دامنه تصاویر اسطوره ای و بُنیانهای بُندهشی به قدری وسیع است که میتوانند همواره در تمام دورانهای نسلهای اجتماع به حیث تصاویر انگیزشی نقش ایفا کنند و نسلها را به زایش ایده ها و تفکّرات نو به نو بیانگیزانند. نگاهی ساده و عمیق به برداشتهای که متفکّران و فیلسوفان و شاعران و نویسندگان و رمان نویسان و نقّاشان و موسیقیدانان و کشورداران اروپایی و به طور کلّی دایره دنیای غرب از «اساطیر یونانی و رومی» داشته اند، نشان میدهد و اثبات میکند که تاویل اساطیر، نه به دلیل اسطوره ای بودن آنها، بلکه به دلیل انگیزشی و غنای تجربی نهفته در آنهاست که استعدادهای مایه دار را به آفرینش افکار و ایده ها و دیدگاههای نو به نو می انگیزانند و همواره در غنای خود، چشمگیر و پُرمایه تر میشوند، زیرا هر تاویلی، نه تنها سرچشمه اش از مایه های اساطیری و تصویری است؛ بلکه شاخه ای دیگرسان از اصل تصویر است که غیر مستقیم بر گستردگی و دوام و موثّر بودن تصویر مدد میکند؛ آنهم به این شکل که با گشوردن چشم اندازی نو به تحوّلات روحی و فکری و رفتاری انسانها کمک میکنند تا به چیزی بازنمانند و نپوسند؛ بلکه مدام د حالت سبکباری و شیدایی و تازگی و تری و بزییند. هیچکدام از تاویلاتی که متفکّران و فیلسوفان و کلّا فرهنگیان جوامع اروپایی از اسوطوره های یونانی و رومی کرده اند با اصل اساطیر یونانی و رومی اینهمانی ندارند. بنابر این اندیشیدن در باره تصاویر اسطوره ای و بُنمایه های بُندهشی نباید به برداشتهایی بازمانند که از «چشم انداز امروزی ما» به آنها نگریسته میشود. شانس بزرگ سالم ماندن تصاویر و اساطیر یونانی و رومی در مقایسه با «تصاویر و اساطیر و مایه های بُندهشی ما ایرانیان» در این نکته کلیدی نهفته است که اساطیر یونانی و رومی از دستبرد «تحریف و مسخسازی و تقلیب و تهیمایه کردن و بی معنا شدن» تصاویر و اساطیر مصون مانده اند. متاسفانه موبدان الاهیات میترائیسم و زرتشتیگری به دلیل آنکه میخواستند «دین دولتی-ایدئولوژیکی» از بهر حفظ و تداوم اقدار و سیطره و قدرت و امتیاز شاهان قدرتپرست و بی فرّ بسازند تا حقّانیّت و لژیتیماتسون را نه بر شالوده آفرینگویی و فرّ و فروزه و هنرهای آزمایشی شاهان؛ بلکه بر پایه ایمان و تسلیم و مطیع بودن به الاهیّات حاکم تضمین و تامین کنند به تحریف و متلاشی کردن و مبارزه با «بُنمایه های فرهنگ باهمستان مردم ایران » برآمدند. »شاه شدن» در ایران و حقّانیّت داشتن به فرمانروایی، مسئله بسیار کلیدی برای مردم ایران بوده است؛ زیرا شاه باید دقیقا گرهگاه حفظ و تامین و تضمین و اجرا کننده «بنمایه های فرهنگ باهمستان» مردم باشد؛ نه آمری که به امریّه و سیطره و قدرت و امثالهم و کاربست ابزارها و ارگانهای سرکوب تکیه و مسلّط باشد. به همین دلیل، کسانی میتوانستند «شاه» شوند که با فروزه های تصویر «سیمرغ»، اینهمانی داشته باشند و مردم، آنها را با آفرینگویی بر فرّ و فروزه هایشان انتخاب کنند. در ایران، هیچگاه و هرگز، پادشاهی، رویدادی « ارثی» نبوده است که از پدر به پسر برسد؛ بلکه پروسه ای «انتخابی و آزمایشی و پیوسته پیمان بستن نو به نو با مردم بر سر حفظ و نگاهبانی و ارجگزاری به پرنسیپهای فرهنگ باهمستان» بوده است. دقیقا همین مسئله برای آدمهای قدرتپرست، معضل ساز و مانع بزرگ محسوب میشده که زمینه را برای مبارزه و جنگ علیه مردم و بُنمایه های فرهنگشان آغاز کرده بودند. دُرست عین کاری که آخوندها و فقها با اسلام و مردم ایران تا امروز کرده اند و همچنان به جنگ و جدال علیه مردم و فرهنگشان مشغولند. مشکل کلیدی که موبدان هرگز نتوانستند آن را در تمام دستکاریها و تحریفات خود به طور کامل اجرا کنند، این بود که فرهنگ مردم ایران به قدری قویمایه و شیرازه اش مستحکم و با دوام بود و هنوزم هست که مجبور شدند فقط به تحریف معانی و شکل و شمایل تصاویر تا میتوانند کوششها کنند. به همین دلیل در مطالعه متون مختلفی که از زرتشتیگری باز مانده اند، مانند اوستا و وندیداد و دینکرد و غیره و ذالک میتوان تمام ردّپاهای تحریفات را به آسانی و با تدقیق شدن و مقایسه متون به آسانی کشف کرد و شناخت. مهمتر از همه، زبانهای اقوام ایرانی و زبان عربی، از شاهکلیدهای پر مفز و مایه برای کشف و شناخت «ریشه ها و بُنمایه های اصیل تجربیات ایرانیان و تصاویر اسطوره ای» هستند که میتوانند به ما کمک کنند تا خودمان را دقیق بشناسیم و بفهمیم که چه بر سر نیاکان و نسلهای قبل از ما در طول تاریخ هزاره ها رفته است که عواقب فلاکتهایشان به فاجعه «ولایت خلفای الله» بر سرنوشت ایران و ایرانیان مختوم شده است و رازهای دوام فلاکتها و سیطره حکومت فقاهتی در چیستند؟.
2- پروسه تحوّلات رفتاری «رستم» و دیگر چهره های مشهور در شاهنامه فردوسی را باید دقیق از چشم اندازهای مختلف تجربی در کشاکش بین مردم ایران در جامعیّت وجودی با حکومتگران مدام در پیش چشم داشت. شاهنامه، قصّه سرایی تخیّلی نیست؛ بلکه به کلام در آورده شدن تجربیات مایه ای مردم ایران است. حتّا خود فردوسی در همان آغاز شاهنامه به شیوایی میگوید که:
«تو، این را دوغ و فسانه مدان
به رنگ فسون و بهانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز و معنی برد....... و الی آخر»
رمز و رازهای نهفته در داستانهای شاهنامه را باید به پشتوانه پژوهشهای مته به خشخاشی و پیگیرهای انتقادی/پرسشی و از همه مهمتر رازشکافی علل دوام مغزه و شیرازه بُنمایه های فرهنگ ایرانیان به شناخت آنها راه یافت و در صدد بازاندیشی آنها در زبانی که شایسته تفکّر مدام به حول و حوش مسائل و معضلات باهمستان و راهگشایی آنها باشند، تلاشها و تمرکز کرد. شاهنامه، قصّه سرایی برای خواب کردن کودکان و سرگرمیهای نقّالی در قهوه خانه ها نیست؛ بلکه «شاهنامه» تصویری تیره و تار از «چهره اصیل خود ما ایرانیان در جامعیّت وجودی» است که متاسفانه تا امروز برای شناخت اساسی و باز آفرینی تصویر اصیل خودمان به حیث «ایرانی بودن» اهمالکاریها کرده ایم و غفلتها و متعاقبش نیز قربانی نگرش آنانی شده ایم که ما را در چارچوب تعاریف ایدئولوزیها و مذاهب و ادیان و اعتقادات خودشان گذاشته و برانداز کرده اند، عین ملّانصرالّدین که هر کسی به او میگفت تو این شخصی هستی که ما میگوییم؛ نه آنی که به ذات خودت هستی.
برای طولانی نشدن گفتار در همین جا فعلا ختم میدهم کلامم را؛ ولی همچنان توضیح خواهم داد نکاتی را که نظر رسیده مطرح کرده است در فاصله های مختلف.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نوشته شده در: سوگ سترگ ما
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: امیر ممبینی:
دیدگاه:

امیر ممبینی:

نوشته آقای حیدریان را در ایران گلوبال خواندم. همین که انسان به این مسایل فکر کند ارزشمند است از دید من و سپاس از ایشان. توافق فکری امری حتما لازم نیست. تنوع نظر همان اندازه ارزش دارد. گمانه زنی بسیار است. این که ایشان میگویند شاه همان سیمرغ است و فقط شاهی که سیمرغ است شاه واقعی است، اینها را اولین بار است که میشنوم و نظر دیگری دارم. شاهان الزاما شاهان خوب نبودند. رستم نیز ملاک ملاکها نیست در شاهنامه. اهمیت او به اهمیت خود فردوسی برمیگردد. فردوسی خود در باره رستم میگوید:
که رستم یلی بود در سیستان
من آوردم او را در این داستان.
فردوسی جانبدار نامشروط رستم نیست و خیلی جاها حق را به حریف او میدهد. رستم دستان در اساطیر کهن ما جایی ندارد. تا در صد بالایی ساخته و پرداخته خود فردوسی است. در حالی که گشتاسب و لهراسب و اسفندیار و کیخسرو و افراسیاب و بسیاری دیگر در فرهنگ کهن ما نمادهای بزرگی هستند و در اوستا نام بسیاری آمده است. اما همین موضوع سبب شد که دست شاعر در نسبت دادن بسا چیزهای خوب و گاه بد به رستم باز باشد. رستم کلک هم میزد و کار خلاف و حتی کار مسخره و بی ارزش هم انجام میداد، مثل کندن گوش اولاد در مازندران یا رها کردن اسب خود در مزرعه دیگران. او هم در نبرد با سهراب و هم در نبرد با اسفندیار از روش های پر کلک استفاده کرده است. اما برای یک هدف قابل قبول. همین جالب است. چون همانند بشر است و نه خدایان. رستم شخصیتی عجیب است که بسیاری میتوانند حتی کشاکشهای روانی خود را در برخورد با حوادث در او ببینند. فکر میکنم خواننده شاهنامه خود را بیش از هر کس به رستم نزدیک میبیند. او شخصیتی صمیمی و عجیب دلنشین دارد. بخشی از محبوبیت نام رستم تداخل نام وی با نام رستم فرخزاد است، خلاصه کلاف در هم پیچیده ای از افسانه و تاریخ و قصه و خرافات و مذهب پدید آورنده کلیت این داستانها هستند. سیمرغ هم چیز دیگری جز سیه مرغ یا عقاب نیست که در آینه ی افسانه پهناور شد و در بسا افسانه های دیگر ملل نیز این پرنده مقام شامخی دارد و گاه تزیین کننده پرچم های ملل است. دنیای اساطیر مثل یک آینه بزرگنما است که هر چه روبروی آن قرار گیرد دگوگونه و بس بزرگتر از ابعاد واقعی دیده میشود، اما حتما پدیده ای مرتبط با تصویر به آن آینه تابیده است.

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: آفتاب آمد دلیل آفتاب :
دیدگاه:

آفتاب آمد دلیل آفتاب :

مرکل: اسلام بنیان اجتماعی آلمان مدرن را شکل داده است

۳ فروردین ۱۳۹۷ - ۲:۱۰
مرکل به متحد محافظه‌کارش، هورست زیهوفر، که گفته بود «اسلام در آلمان جایی ندارد» واکنش نشان داد. صدراعظم آلمان، اظهار داشت اسلام بنیان اجتماعیِ آلمان مدرن را شکل داده است. مرکل در جلسۀ مطبوعاتی در کنار نخست وزیر سوئد، استفان لوفن، گفت مسلمانان بخشی از جامعۀ آلمانی هستند و اسلام برای آلمان بیگانه نیست.
به گزارش دین‌آنلاین، پس از به قدرت رسیدن مجدد آنگلا مرکل در روز چهارشنبه 14 مارچ 2018 در آلمان، هورست زیهوفر به سمت وزیر کشور منصوب شد. هورست زیهوفر یکی از اعضای ارشد حزب اتحادیه سوسیال مسیحی در ایالت باواریا (بایرن) در جنوب آلمان است. او در نخستین اظهارات خود پس از انتصاب به این سمت گفته بود: «اسلام جایی در آلمان ندارد» و در عین حال تاکید کرده بود که «مسلمانانی که با ما زندگی می‌کنند، متعلق به آلمان هستند اما به این معنی نیست که ما باید سنت‌ها و رسوم خاص کشورمان را خارج از ملاحظات نابجا در نظر بگیریم.»
آنگلا مرکل در واکنش به اظهارات وزیر کشور آلمان، گفت: «مسیحیت و یهودیت در توسعۀ تاریخی آلمان مشارکت داشته‌اند، امروز کشور آلمان خانۀ بیش از چهار میلیون مسلمان است و اسلام نیز در ساختن بنیان اجتماعی آلمان مدرن نقش داشته است. سهم مسیحیت و یهودیت در شکل دادن به سرشت آلمان بسیار زیاد است اما چهار میلیون مسلمان در این کشور به مذهب خود عمل می‌کنند و این مسلمانان و دین آنها به آلمان تعلق دارند.»

احزاب چپ افراطی و سبز پیام آقای زیهوفر را محکوم کردند و ناتاشا کوهن از حزب سوسیال دموکرات گفت: «آنچه ما نیاز داریم سیاستمدارانی هستند که مردم را متحد کنند.»

از زمانی که کریستین وولف، رئیس جمهور پیشین آلمان، در یک سخنرانی در سال 2010 گفت: «اسلام به آلمان تعلق دارد» این جمله تبدیل به یک عبارت سیاسی شد. خانم مرکل در سال 2015، زمانی که اضطراب ناشی از ورود پناه‌جویان از کشورهای اسلامی به آلمان، افزایش یافته بود، این جمله را چند بار تکرار کرد.

به گفتۀ مرکل، «مقامات آلمانی فقط می‌خواهند اسلام خلاف قانون اساسی رفتار نکند و من در گذشته بارها آشکارا اعلام کرده‌ام که تلاش‌ها باید در راستای ایجاد همزیستی صلح‌آمیز میان ادیان مختلف باشد.»

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: ما واقعن ملتی بیچاره ایم
دیدگاه:

سالام
دنیای مجازی،عین شهر بی دروازه است.
البته الان این مثل تاریخ مصرفش گذشته است.
چون قوانین مختلف برهمان شهرهای
بی دروازه حکومت میکنند،
دراین دنیای مجازی هم قلم بدستان،
بدون اینکه تفکری منسجم داشته باشند.
تراوشات ذهنی خودرا روی کاغذ می آورند.
متاسفانه کنترلی براین نوشته ها نیست،
البته برای نوشته های امثال من هست.
دنیای مجازی متفکران ایرانی،عین قوانینی که درایران همیشه ناقص نوشته میشود،وآن قانونچه هم اجرانمیشود،
تادبتوانند،ازخلاء قانونی جیب رانت‌خواری بازباشد.
مخدوش نویسی کارتعدادی شده است.
چون منافع آینده خودرا در مخدوشگری
می بینند.
بیچاره ملتی که گرفتاراین گونه نگرش‌ها
هستند.
اگرننویسند،انگار که بدنشان ازچرک واز
خارش پاک نخواهدشد.
دنیای زیبای امروزین را در چهارچوب
ذهن کوچک خود می بینند.
تعامل وتساهل را اصلا دوست ندارند،
چون منافع شان در سردرگمی تامین می‌شود.

تاریخ:
نوشته شده در: سوگ سترگ ما
عنوان دیدگاه: رویکرد سنجشی/آفرینشی ما به تاریخ و فرهنگ ایرانیان
دیدگاه:

دروود بر آقای ممبینی گرامی!
اندکی گپهای نامتعارف برای فراتر اندیشیدن و کاویدنهای پرسشی
1- شاهنامه، به سلاطین و شاهان تاریخ ایران، هیچ ربطی ندارد؛ زیرا «شاه»، اسم سیمرغ است و کسانی «شاه» محسوب میشوند که روشهای زمامداری آنها با «تصویر سیمرغ گسترده پر»، همتراز و همخوانی داشته باشند؛ در غیر این صورت اصلا و ابدا به زمامداری، هیچ حقّانیّتی ندارند و فاقد لژیتیماتسیون هستند و خلع و معزول کردن آنها، خویشکاری هر ایرانی است..
2- مطالعه «شاهنامه» باید با دقّت و ژرفبینی خاصّی همپا باشد؛ زیرا شاهنامه، آیینه تمام نمای «سه لایه متفاوت و متناقض» تاریخ و فرهنگ ایران را در خودش محفوظ دارد که اندیشیدن در باره آنها از اهمّ خویشکاریهای فلسفیدن و اندیشیدن است؛ چنانچه بر آنیم از زهدان «تجربیات مایه ای نیاکان و پیشینیان» خود از نو زاییده شوییم و اصالت ایرانی بودن خود را بزییم. لایه اول در خصوص تصویر کلیدی «خدایان ایرانی» است که در «خانواده سام و زال و رستم و مناسبات آنها با سیمرغ»، نهفته است و واتاب دهنده شاهرگها و شیرازه باهمستان مردم ایران در جامعیّت وجودی هستند بدون هیچ تبعیضی و تفاوتی. لایه دوم، نفوذ و مبارزه خصمانه الاهیات میترائیسم است که برای تقلیب و دگردیسه کردن تصویر «خدایان ایرانی» و تبدیل آنها به خدایان جنگجو و خلاف پرنسیپهای فرهنگ مردم ایران است. لایه سوم، پیگیری موبدان و الاهیات زرتشگیری برای تکمیل کردن جنایتها و تبهکاریهای الاهیات میترائیسم است که فاجعه دخالتها و تقلیب و مسخسازی و وارونه کردن و بی معنا کردن تجربیات مردم ایران در سمت و سوی الاهیات ایدئولوژیکی موبدان و دین حکومتی زرتشتیگری آغشته است.

حتّا ضرب المثل «شاهنامه، آخرش، خوش است»، دقیقا از زمینه فعالیتـهای جنایی موبدان زرتشتیگری بر اذهان مردم ،شیوع و رواج داده شده است؛ زیرا هر چقدر به پایان شاهنامه نزدیک میشویم، سیمای دگردیسی و متحوّل شدن خدایان و پهلوانان را به آسانی میتوان تمییز و تشخیص داد. مرده ریگ الاهیات زرتشتیگری در ادیان ابراهیم «یهودیّت، مسیحیّت، اسلامیّت» امتداد پیدا کرد و نه تنها فجایع میهنی؛ بلکه فجایع جهانی را تا امروز رقم زده اند که چیره شدن بر آنها نیز فقط از طریق سرچشمه ها امکانپذیر است.
3- تا امروز رسم بر این بوده است که به تبعیّت از استادان ادبیات فارسی، به شاهنامه، اتیکت «حماسه سرایی» را آویخته اند و در حدّ بضاعت عقیدتی خودشان که تا دامنه «زیر و بهمهای دستور زبانی و تعلیق و تحشیه نویسی و بعضی موارد نیز توضیح واضحات طبق اعتقادات دم دست» است، چیز دیگری در شاهنامه نتوانسته اند تمییز و تشخیص دهند؛ زیرا فاقد «بینش و استعداد و نگرش فلسفی» بوده اند و از «بُندهشها و تصاویر اسطوره ای و فلسفه اساطیر»، هیچ شناختی نداشته اند و هنوزم ندارند. تا امروز نیز هیچکس تا کنون از خودش نپرسیده است که چرا مثلا «سقراط» در مطالعه آثار «هُمر»، برای فهمیدن هر جمله، ساعتهای مدید به تفکّر میپرداخت؟. شاهنامه در سبک «حماسی» سروده شده است؛ ولی محتویات تمام داستانهای آن، «تراژدی باهمستان ایرانیان» را انعکاس میدهند. موضوع تراژدی، مسئله گلاویزی و تنش «اولویّت ارزشها» ست که کشمکشهای مردم را با زمامداران موجب میشوند. برای مثال «رستم»، نماینده مردم ایران در جامعیّت وجودیست که از «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان مردم ایران» نگاهبانی میکند و «اسفندیار»، نماینده «زمامداران» است که به ناحقّ میخواهند بر پرنسیپهای فرهنگ مردم چیره شوند و فقط امتیازها و اعتقادات خود را اولویّت بدهند که البته چنین اقدام و توقّعی 0 همچون تالی آخوندها و ولایت فقاهتی- خلاف کرامت و شرافت و حقوق انسانهایی هستند که در جامعیّت جغرافیایی و فرهنگی ایران میزییند، مهم نیست که به چه قوم و نژاد و رنگ و غیره و ذالکی تعلّق داشته باشند. دقیقا تنش و ناهمخوانی و تضاد «خانواده سام»» که همان «مردم ایران در جامعیّت وجودی» هستند با «خانواده گشتاسب» که همان زمامداران و سلاطین بی فرّ و نالایق هستند، گرهگاه و تنشگاه کلیدی فجایع و مصایب ایران از کهنرتین ایّام تا امروز بوده است و در آثار منظوم و منثور و غیره و ذالک مردم ایران انعکاس پیدا کرده اند و شواهد نیم قرن اخیر تاریخ ایران تحت سیطره «خلفای الله» نیز ادامه همین گرهگاه کلیدی است که همچنان ادامه دارد. تدقیق شدن به بُنمایه های داستانهای شاهنامه و تلاش برای فهمیدن محتویات آنها میتواند کسانی را که مایه های فلسفی دارند به اندیشیدن در باره آفرینش فلسفه مناسبات کشورداری و میهنی و بهمنشی و قانون و غیره و ذالک مددیار باشند. تمام بذر ایده های «حاکمیّت و زمامداری و دولت و آیین گزینش و قانون و منش و غیره و ذالک» در تار و پود شاهنامه گسترده اند و منتظر مغزهای اندیشنده هستند تا بتوانند شکوفا شوند و در عرصه اجتماع ایرانیان بار و بر بدهند. ما در شاهنامه «ردّ پای» خودمان را میتوانیم کشف کنیم و دریابیم که اصالت ما چیست و دلایل شکستهای پیاپی و فجایع تاریخ مینهمان در کجا نهفته اند و آبشخور خود را دارند.
4- مسئله بنیادی روانپارگی ایرانی به حول و حوش این مسئله میچرخد که ایرانی، تجربه دیگری از «خدایان؛ بویژه سیمرغ گسترده پر» داشته است و آنهم «تجربه گزندناپذیری جان و زندگی، مهرورزی، دادورزی، راستمنشی»، که با تجربیات دیگر ملتها متفاوت هستند. ایرانی به دلیل آنکه نگهبان جان و زندگیست و هر گونه خونریزی و شکنجه و آزار و غارت و چپاول و ویرانگری را جنگ، علیه خدا میدانسته است و هنوزم میداند، در برابر «زندگی» بسیار بسیار شرم و حیا داشته است و هنوزم دارد و هرگز حاضر نبوده و هنوزم حاضر نیست که کوچکترین آسیبی به جان و زندگی بزند. حتّا «اهریمن» ایرانی، بسیار لطیف و ظریف و سرمشق بزرگ پهلوانیست در وفادار ماندن به پرنسیپ خویشکاری خودش. اهریمن هرگز خونریز نیست؛ بلکه فقط زدارکامه است که انسانها را به آفرینش و کشف و شناخت پتانسیلهای خودشان می انگیزاند؛ ولی هرگز خاصم خونریز و علیه انسانها نیست. اهریمن ایرانی، همچون دیگر خدایانشان، ظریف و لطیفند. هجوم ایلغارهای مختلف و شمشیر کشیهای توام با خونریزی و تجاوز و غارت و ویرانگری باعث شد که ایرانی به گرداگرد هویّت خودش، زره ای فولادین بکشد و مدام از این فاجعه دو چهره ای بودن، عذابها و زجرها بکشد تا همین امروز؛ زیرا برغم تمام تلاشها و مبارزه ها و پیکارها و طغیانها و کشمکشهایی که در طول تاریخ با انواع و اقسام سلاطین و غیره و ذالک داشته است و در ابعاد و تصاویر و روشها و سخنهای دیگران کوششها کرده است تا مهاجمین خونریز را به شرافت و کرامت شاهنشاهی و خدایی خودشان متوجّه کند بدون آنکه دست به شمشیر ببرد یا جان احدی را بیازارد، باز همچنان متاسفانه تا امروز شکست خورده است. شکستی که وفاداری و پایداری او را بر «پرنسیپهای سیمرغی اش» استوار و رادمنش و قویمایه تا امروز سرفراز و خجسته منش و تسلیم ناپذیر نگه داشته است و تا زمانی که مناسبات کشورداری و میهنی و رفتار زمامداران ایرانی بر شالوده «پرنسیپهای باهمستان فرهنگ مردم ایران» همتراز و هماهنگ و همخوان نشوند، مبارزه و کشمکشهای مردم ایران با زمامداران در ابعاد و چهره ها و روشها و تصاویر و مفاهیم و زبانهای دیگرسان بروز پیدا خواهند کرد و ادامه خواهند داشت.
5- همچنین مسئله پارگی روان ایرانی به دلیل این است که ایرانی خودش را همچون بذر درختی میدانست که تنها در شکوفا شدن و راست قامت شدن میتوانست آزادی و خوشبختی و نیکمنشی خود را تجربه کند و تا زمانی که امکانها و راههای خودزایی و شکوفایی او به دلیل گیوتینداری حُکّام بی لیاقت و فرّ، ایرانیان را به زیستن در لاک محافظتی خودشان محکوم کرده است، روانپارگی ایرانی دوام خواهد آورد و هیچکس نیز نخواهد توانست بر ذهن و روان و قلب و ذهنیّت او حاکم مطلق بماند. اندیشیدن سنجشگرانه و آفرینشی در باره پروسه «تحولات تاریخی و فرهنگی ایرانیان» از کهنترین ایّام تا امروز میتواند راه را برای شناخت معضلات و مسائل و فلاکتهای فعلی روشن و معلوم کند از بهر آفریدن «باهمستانی با انسانهای اندیشنده و قائم به ذات که هر کدام در خویشکاریهای خود برای خدا شدن» تلاشها کنند.
6- پرداختن به تاریخ و فرهنگ ایرانیان به معنای، گذشته گرایی و شیفته گذشته ها شدن نیست؛ بلکه به معنای اندیشیدن در باره «چیستی ایرانی» بودن خود است. گذشته ها را هیچکس نمیتواند از نو زنده و واقعیّت پذیر کند. اساسا گذشته یک مفهوم زمانی است که در تاریخ زیستی اتّفاق افتاده است؛ ولی اندیشیدن در باره بُنمایه های تجربیات تاریخی و فرهنگی، در تمام اعصار و زمانه ها با انسانها میمانند و به گوهر وجودی انسانها آمیخته اند. «گذشته با ریشه ها و بُنمایه های آدمی در فراسوی زمان فیزیکی» پیوند دارد؛ نه با تاریخ سپری شده در زمان فیزیکی. متاسفانه صغیر و کبیر و تحصیل کرده و آکادمیکر و کنشگر ایرانی تا امروز هیچ درک و فهم صحیحی از «زمان فیزیکی» و «زمان اسطوره ای/بنمایه ای/بُندهشی» اصلا و ابدا ندارند و به شدّت دچار اغتشاشات ذهنی هستند و پیشداوریها و کژفهمیها و عوضی فهمیدنهای فاجعه بار. «گذشته» در حقیقت با «ریشه ها/آغازه ها/ بُنمایه ها = Ursprung/Origin» پیوند دارد و آغازه ها در بیرون از دایره زمان فیزیکی هستند و همه جا و همه زمانها همراه انسانها و بی واسطه به وجود آنها آمیخته و عجین هستند. اندیشیدن در باره «تجربیات مایه ای نیاکان و پیشینیان ما» به معنای اندیشیدن در باره وجود خود ماست که در دو بیت شاهنامه نیز از زبان «فریدون شاه» بیان شده است:
«فریدون فرّخ، فرشته نبود
ز عود و ز عنبر، سرشته نبود
به داد و دهش یافت این نیکوئی
تو، داد و دهش کن، فریدون فرّخ تویی».
گذشته فقط میتواند نقش انگیزشی داشته باشد برای نوزایی از زهدان تجربیات اصیل و بی همتای نیاکان و پیشینیان ما؛ ولا غیر. آنچه که در زمان فیزیکی اتّفاق افتاده است، قرنهاست که زمانش به سر آمده و هرگز تکرار نخواهد شد. آنچه امکان به زایش نو دارد، «تخمه تجربیات نیاکان» است که به زاییده شدن توانمند هستند و منتظر اندیشندگان باغبان و دلیر و رادمنش و مستعدی هستند تا آنها را در مغز خود بیندیشند و امکانهای زایش و شکوفاییشان را در مناسبات اجتماعی و کشورداری فراهم کنند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: بازگشت بحرین
دیدگاه:

اینکه امروز ترک وعرب و یهوی های فراری ادعای های ارضی دارند ویا دانشمندان و نظامیان ایرانی را ترور می‌کنند، ناشی از بی لیاقتی و توسری خوری نظام نکبت اسلامی است.
نظام نکبت وضد ایرانی اسلامی برای ادامه سلطه شرم‌آور خود بیش ازبیش به بیگانه بها می‌دهد وهمان بیگانه عرب حتا فلسطینی، روزی دشمن ایران وایرانی خواهد شد. یادمان نرود همین ملک حسین از صدام طرفداری می‌کرد.
ایران نیازمند دولتی ملی مقتدر ومیهن پرست است که مدافع منافع ملی و الحاق دوباره زمین های از دست رفته
ازجمله بحرین است.
بحرین بدون در نظر گرفتن اراده مردم ایران، از ایران جدا شد و توافق های استعماری فاقد ارزش قانونی است.
هونگ گونگ صد سال پس از اشغال به خاک چین باز گشت و روزی شاید تایوان، این مهم باید گوشزد دولت چین شود که استعمارخوار دولت های غربی شده است.
گروهی وحشی عربتبار پارسی زبان حاکم بر سرنوشت مردم ایران شده اند که نه اخلاق دارند نه عشق به ایران وایرانی.
نتیجه سیاست این شیادان مسلمان ترویج بی وطنی، تجزیه طلبی، دزدیهای ملیارد دلاری، فساد و جاسوسی و خیانت به این کشوراست.
برمردم این مرز بوم است، اجازه ندهند، ابزار تبلیغاتی شیادان دینی و دیگر گروهای ضد ایرانی شوند.
برای رستگاری و زندگی شرافتمندانه راست گویی و درست کرداری بیش از همه ادیان سودمند تر است.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: .تحریف متن.
دیدگاه:

این نیم حقیقت است که شما از آن تیتر و عنوان ساختید یا سوء استفاده نمودید!
این حرف را خانم مرکل زمانی گفت که نازیها در شهرسولینگن ، 5 نفر از اعضای یک خانواده ترک و کرد؛ یعنی هم قومی های شما را در آتش سوزی خانه شان، به قتل رساندند!
شما همیشه حقیقت را وارونه جلوه میدهید و هدفتان فقط ایجاد جنجال و........ و اختلاف است و اینکار شما همیشه به دشمن خدمت میکند.
تئوری ژورنالیسم زرد کیانوش توکلی در موذد شما کاملا صدق میکند.
اجرتان با ابوالفضل !

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: این قافله به مقصد نمیرسد
دیدگاه:

ما در سال58 شاهد بودیم که چگونه جریان هدایت شده تجزیه طلب در کردستان جنگ داخلی براه انداخت و همه چپها از توده ای تا فدایی به کمک تجزیه طلبان کرد رفتند و مسیر راه آزادی را به استبداد هموار ساختند.
جریان تجزیه طلب کرد ریشه در جریان کمونیستهای روسی و امروز از سوی دولت یهود رهبری می‌شود.
هدف آقای مهتدی کردستان مستقل است تا راه را برای ارتباط زمینی ایران با سوریه لبنان قطع کند و اسراییل امنیت بیشتری برای خود و نفوذ بیشتری در کردستان داشته باشد این اصل قضیه است.
خواست مردم ایران حفظ تمامیت ارضی است. اکنون چهل سال است ایران بدون پادشاهی اداره می‌شود ولی بد.
مردم ایران هنوز چشمشان به هفده شهر قفقاز یعنی 160 هزار کیلومتر خاک از دست‌رفته است.
هدف دشمنان خارجی چیست؟
تقسیم ایران بسود ترکها عربها ودولت یهود. برای این خیانت تاریخی تجزیه طلب ها و چپها متحد هستند.
چپ ها هرگز ازتمامیت ارضی ایران دفاع نمی‌کنند و در برنامه خود به عنوان اصل وهدف نگنجانده اند.
این یک تصورخام است که چپها بتوانند قدرت را دردست گیرند و اتحاد جماهیر شوروی ایران بوجود آورند.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: همه بدانند که من وهفت خواهر وبرادرم میخواهیم عضو هدیه بدهیم اما.
دیدگاه:

اما میدانیم که عضو اهدایی مارا به کسی که در نوبت بوده نمیدهند و آنرا در واقع میفروشند. حالا یا با پول عوضش میکنند و یا با مقام.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: معنی اعتراض شدید را هم فهمیدیم!
دیدگاه:

ایران گلوبال از شما بعید بود. حالا اگر کیهان حسین بازجو چنین تیتری میزد میگفتیم آدم خودشانه. ولی شماهم؟
از نظر آماری خواندن تیتر چندین برابر خواندن متن هر خبر است. آخه این چیزی که شما در شرح خبر آوردین کجاش نشانی از شدید بودن داره. سفیر را فراخواندن در وزارت خارجه یک آب طالبی خنک باهم زدن و خداحافظی کردند و رفته پی کارش.
چنان تیتر زدین "شدید" که کسیکه مشروح خبر را نخوانه گمان میگنه یارو چشم تنگه را بباد فحش گرفتن و آخر هم با یک پس گردنی راهیش کردن. رژیم اشغالگر ایران تا اپوزیسیونی مثل شما داره هیچ غمی نداره.

تاریخ:
نویسنده: Anonymous
عنوان دیدگاه: موضوع ساده است.
دیدگاه:

سالام.
موضوع طرفداری ازحکومت در کشورهای عقب مانده یک امرساده
وپیش پا افتاده است.
بفکرمن نظر آقای مهاجرانی جدای از
سیستم اسلامی ایران نیست،
حتی تعدادی که برای آقای رفسنجانی، خاتمی، روحانی سینه میزدند،
اینها هم دراصل در داخل سیستم قرار
دارند.
هرچندکه افرادی ازاینها بخاطر مسائلی
که اینجا وقتش نیست،عنادکرده ومیخواستند،باخونریزی هایی حکومت رایکدست مربوط به خودکنند،
یا همین افرادی که بریده و درخارج زندگی جدیدی را شروع کرده اند،مثل نوری زاده،گنجی،سازگارا،هالو،وو،،،
درچارچوب همان سیستم رشدکرده
وهنوزهم برای ما مجهول میباشند،که
برای کی کارمیکنند،
ازطرفی تعدادی شمشیر را از روبسته
به اسلام وعرب وغیر کین خودرا
تخلیه میکنند،
یانوشته ایی ازهمزبان خوددیدم، که نوشته بود ،مغول‌ها در نیشابور،
کوه جمجمه درست کرده بودند،
من اینهارا همه را دراصل پیاده نظام
دیکتاتورهای مدرن و غیر مدرن میشناسم.
دروغهایی را باورکرده وبخوردمردم
میدهند
یا عرب واسلام را فقط عامل بدبختی
معرفی میکنند،
داستانی خواندم ،جالب است ،کوتاه دراینجا بازگوکنم،
روزی شیری درنده خویی را که مردم را
بجان آورده بود،اسیرکردند.
شیررا داخل قفس انداختند،
شیرگرسنه شده بود،
جلوی شیر سوسيس انداختند،شیر معترض شد،که این چیست ،من نمیخورم،به من گوشت بدهید،
گفتند همین است ،اگرنخواستی نخور،
بعدازچندساعتی شیر بدجوری گرسنه شد،مجبورشد،مقداری از سوسيس رابخورد،دیدمیتواند بخورد،
وچندین روز سوسيس به او خوراندند،
عادت کرده بود ،و سوسيس خور خوبی
شده بود،یکباره سوسيس راقطع کردند،
وجلوی اش استخوان بزرگ انداختند،
قبول نمی کرد،
بعدازمدتی نتوانست گرسنگی تحمل کند،استخوان خورخوبی شده بود،
چندین روزی بود استخوان میخورد،
که بازهم استخوان ندادند،

شیرگرسنه شده بود،التماس میکرد،که به اواستخوان بدهند،
اینبار جلوی شیر کاه وعلف خشک انداختند،
اعتراض کرد،که این غذای الاغ است،
من الاغ رابدرسته میخوردم،الان بمن
غذای خرمیدهید؟
گفتند،غذایت همین است ،نمی خوری نخور،
شیرازگشنگی علف خورقهاری شده بود،
که علف راهم به ندادند،
علف خواست،گفتند،بشرطی میدهیم ،
که عرعر کنی،
شیر درنده خو ،بخاطرعلف خشک عرعر
سرداد،
حال شده فرهنگسازی درایران ما،
تعدادی ازبس تغذیه غلط و دوراز
واقعیت خوانده اند،
هرچی خوانده اند باورشان شده است،
که آنرا وظیفه خودمیدانند،
وفکرمیکنند،مبارزه می‌کنند،
یکی را برای دیگری قربانی میکنند،
داستان دوم،
درزمان شاه بود،
بخاطرافتتاح طر حی ،شاه ویکی از سران کشورها به شهرما میخواستند بیایند،
خانواده هارا مجبورکردند،فرش های خانه هایشان را به امانت داده تا جاده خاکی را فرش پوش کنند،
درتمام روستاهای مسیر،این کاررا کردند،
جاده ها آسفالت نبود،حدودسال ۱۳۵۰ بود،
برنامه گذاشته بودند ،به روزی که منطقه آفتابی بود،تمام جاده را طاق بسته بودند،.جنگل را از بوته همیشه جوان،که درگلفروشی ها استفاده میشود،تاراج کرده تامسیررا آذین کنند.
البته شاه رابخاطرترس ازمرکزاستان تا محل که ۱۵۰ کیلومتر میشد،باهلی کوپتر
آوردند،
جاده فقط برای مسئولین ومحافظان
تزئین شده بود،
باورکنید،تمام روستائیان درمسیر جاده
جمع شده و کدخدا ها شعارجاویدشاه
می‌داده اند.
البته بعلت خوبی هوا ما خرمن داشتیم
من نرفتم .
چون فرصتی بود که ازهوا باید استفاده می‌شد.
در پس جمهوری اسلامی،آقای رفسنجانی به شهر ما آمده بود،
مردم بهمین شکل برای دیدن او جمع شده بودند.
درسال ۱۳۷۸ واین حدود ها من درشهرمان بودم،
آقای احمدی نژاد آمد،که یکی ازهمسایه ها را دیدم ،زن وبچه هایش لباس شیک
پوشیده میرود،به دیدن ایشان،پرسیدم
فلانی کجا؟
گفت رئیس جمهورآمده ومیخوام برم
دیدنش،
باورکنید،همین شخص همیشه بدگویی
حکومت رامیکرد،و فحش میداد،
عزیزان ملت ما اینها هستند،
گلایه نبایدکرد،
بجای اینکه ،برویم مطالعه درست بکنیم،
چیزهای خوب،قوانین خوب ،واقعیت های دنیای مترقی رابه مردم بگوییم،
مطالبات درست را در ذهن مردم به کتاب ها وخواسته های خوب تبدیل کنیم،تا آنها با فکر درست مطالبات درست داشته باشند ،
آنها بجای نفرت ودروغ با نواندیشی آشنا شوند،
می‌رویم، تغذیه غلط و نادرست را
درمغز و روح مردم کتاب میکنیم،
بعدهم می آییم ،اینجا شعارمیدهیم،
فقط می‌خواهیم حکومت هارا تارمارکنیم،
ونمی دانیم ،جای آن مرده چی بگذاریم،
همین کاررا درزمان قاجارکردیم،
همین کاررا درسال ۵۷ کردیم،.الان هم
تعدادی برایمان خاله خرسی بازی در
می آورند.
انشالله که چاپ شود.

من نمیخورم،