" آیا می توان به بهانه عدالت اجتماعی و دشمن خارجی، آزادی را فدا کرد؟ "
سوال ساده ایست که جواب ساده ندارد. اکثر ما ایرانیان و شاید خاور میانه ای ها عمری را در آرزوی " آزادی " سر کرده و قبله آمال و آرزوی ما شده است و گمان برده ایم که دنبال " آزادی ", و یا همراه آن" عدالت اجتماعی " هم خواهد آمد . شاید در دنیای ایدآل چنین باشد ولی آیا هیچگاه وضع دنیا ایدآل بوده است ؟ آیا برای برخورداری از " عدالت اجتماعی " باید منتظر " آزادی " شد ؟ و اگر " عدالت اجتماعی " بدست آمد چون با " آزادی " همراه نیست, آنرا هم فدای " آزادی " کرد؟ نمیدانم ولی شاید با توجه به اوضاع آمریکای لاتین این مساله تا حدودی روشن شود. در طول چند قرن گذشته آمریکای لاتین در معرض تهاجم ها و اشغال ها و جنبش های آزادی خواهی فراوان و حکومت های گوناگون بوده و شاید بعضی از کشور ها تا حدودی از " آزادی " نسبی برخوردار بوده و هنوز باشند.
" ......... دهها هزار كودك بوليويائی كه در خيابانها متولد میشوند، در خيابانها رشد میكنند، در خيابانها كار میكنند، در خيابانها با بچههای خيابانی ديگر همخوابه میشوند، در خيابانها زاد و ولد میكنند و در نهايت در خيابانها میميرند بی آنكه حتي يكروز يا شب را زير سقفی گذرانده باشند فيلم مستندی بسازم. اين فيلم را نساختم اما اين تصوير را كه در تمامی كشورهای آمريكای لاتين وجود دارد......"
و در مقایسه در پایان مقاله , زنی که در شش سالگی با پدر و مادر از شیلی پینوشه به کوبا گریخته است میگوید :
" ماریا: فکر میکنم در این زمینه هم برابری کامل وجود داره. شانس کار برای همه هست اما اینکه حقوقش برای یک زندگی ساده کافی باشد باید بگویم که برای هیچکس نیست، چه زن چه مرد. این مشکل کوباست. ولی وقتی وضع زنها را در اینجا با کشورهای فقیر دیگر مثل بولیوی و اکوادور مقایسه میکنم این وضعیت را مثبت میبینم. بگذار یک چیزی را برایت بگویم. هیچ چیز برای یک زن، یک مادر، مهمتر از این نیست که بچهاش بیسرپناه نباشد، امکان تحصیل داشته باشد و دسترسی به پزشک داشته باشد. باید کشورهای دیگر آمریکای لاتین را دیده باشی تا آرامش مادران کوبائی را نسبت به دیگران درک کنی.
من: به نظر میرسد از زندگی در اینجا راضی باشی.". پایان نقل قول.
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/11/220622.php